مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

کرامات آسیاب

روزى شیخ ابوسعید با جمعى از دوستان و یاران خود به در آسیابى رسیدند .
شیخ اسب خود را بازداشت و ساعتى توقف کرد.
پس خطاب به یاران گفت:
((همراهان!مانند این آسیاب باشید که درشت (گندم ) مى‏ستاند و نرم (آرد) باز مى‏دهد و گرد خود طواف مى‏کند تاآنچه سزاوار نیست، از خود براند . ))

برگرفته از: اسرار التوحید، ص 288.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد