روزى شیخ ابوسعید با جمعى از دوستان و یاران خود به در آسیابى رسیدند .
شیخ اسب خود را بازداشت و ساعتى توقف کرد.
پس خطاب به یاران گفت: ((همراهان!مانند این آسیاب باشید که درشت (گندم ) مىستاند و نرم (آرد) باز مىدهد و گرد خود طواف مىکند تاآنچه سزاوار نیست، از خود براند . ))
برگرفته از: اسرار التوحید، ص 288.