مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

ظرورت وجایگاه امامت

اخـتـلاف بـنـیـادیـن مـیـان مذاهب اسلامی در پاسخى است که به پرسش هاى زیر مى دهند:

 اوّل ایـن کـه آیـا امـامـت بـه نـصّ و نـصـب الهـى اسـت ، یـا بـه انـتـخـاب مـردم و از راه شـورا و اهل حل و عقد؟

دوم این که امام داراى چه شؤ ونى است ، گستره عملکردش تا کجاست و کدام یک از وظـایـف پـیـامـبـر اکـرم (ص )را بـرعهده دارد؟

ظرورت وجایگاه امامت

اخـتـلاف بـنـیـادیـن مـیـان مذاهب اسلامی در پاسخى است که به پرسش هاى زیر مى دهند:

 اوّل ایـن کـه آیـا امـامـت بـه نـصّ و نـصـب الهـى اسـت ، یـا بـه انـتـخـاب مـردم و از راه شـورا و اهل حل و عقد؟

دوم این که امام داراى چه شؤ ونى است ، گستره عملکردش تا کجاست و کدام یک از وظـایـف پـیـامـبـر اکـرم (ص )را بـرعهده دارد؟

اگر به پرسش دوم پاسخ دهیم ، پاسخ پرسش نخست نیز آشکار خواهد شد.
باید دانست که براى پیامبر اکرم جز مقام ولایت باطنى که از گذر آن ، واسطه فیض الهى میان خالق و مخلوق بود و فیض خداى تعالى را به مخلوقات مى رسانید، سه مقام دیگر متصور است :
1 ـ تـلقّى و ابلاغ وحى : نخستین وظیفه پیامبر اکرم (ص)گرفتن وحى از خداوند و رسانیدنش به مـردم بود. آن حضرت براى انجام این ماءموریت الهى ، وحى را بر مى گرفت و بى کم و کاست به مردم مى رساند.
2 ـ تـبـیـیـن وحـى : افـزون بـر وظـیـفـه ابـلاغ وحـى ، وظـیـفـه روشـن گـرى ، تـوضـیـح مـسـائل ، بـیـان جـزئیـات ، چـگونگى انجام اعمال عبادى و جز آن و در یک کلام ، مرجعیت دینى ، از وظایف خطیر پیامبر اکرم (ص )بوده است . قرآن مجید در این باره مى فرماید:
(وَ اَنـْزَلْنـآ اِلَیـْکَ الذِّکـْرَ لِتـُبـَیِّنَ لِلنـّاسِ مـا نـُزِّلَ اِلَیْهِمْ)(نحل / 44)
مـا ایـن ذکـر [ قـرآن ] را بـر تـو نـازل کـردیـم تـا آنـچـه بـه سـوى مـردم نازل شده است ، برایشان روشن سازى .
3 ـ زعـامـت سـیـاسـى : اداره حـکـومـت اسـلامـى در هـمـه زمـیـنـه هـا، اعم از اجرا، قضاوت ، سیاست ، تـدبـیرهاى نظامى مانند جنگ و صلح و دیگر امور مربوط به حکومت برعهده پیامبر(ص )بوده و آن حـضـرت بـه گونه اى مستقیم و گاه با نصب افرادى خاص ، زعامت حکومت اسلامى را برعهده داشته است .
اکنون براى آشکار ساختن اختلافات یادآور مى شویم که وظیفه نخست از نظر هـر دو گـروه ویژه پیامبر(ص )است و هیچ یک از آنان امام را داراى چنین وظیفه اى نمى داند؛ زیرا پـس از پـیـامـبـر اکـرم (ص )رشـتـه نـبـوّت پـایـان یـافـت و وحـى اى دیـگـر بـراى ابـلاغ نازل نگشت و نمى گردد. شیعیان ، امام را عهده دار وظیفه دوم (تفسیر و تبیین وحى و مرجعیت دینى ) و وظـیـفـه سـوم (زعـامـت سـیـاسـى ) مـى دانـنـد، در حـالى کـه اهـل سـنـّت ، امـام را تـنـهـا عـهـده دار وظیفه سوم (زعامت سیاسى ) مى دانند. طرح شعار (حـَسـْبـُنـا کـِتـابُ اللّهِ) پـس از رسول خدا(ص )نیز براى آن بود که بگویند مسلمانان به کسانى که همچون خود پیامبر(ص )از جایگاه عصمت همه جانبه برخوردارند و قرآن و سنت را به درستى و راستى تفسیر مى کنند نیازى ندارند. آنان از این رهگذر مى خواستند با نفى ضرورت پـیـروى از امـامـان اهل بیت : راه را براى هرگونه تفسیر و برداشت از قرآن و سنّت بگشایند و کـار را بـه جـایـى بـرسـانـنـد کـه نـصـوص متقن دینى را رها سازند و به اجتهادات شخصى و استحسانات عقلى خویش بسنده کنند.
بنابراین ، اختلاف بنیادین در این است که آیا امامت نیز مانند نبوّت داراى شاءن مرجعیت و تبیین و تفسیر متون دینى هست و آیا این وظیفه تنها بر عهده امام با ویژگى عصمت است یا نه ؟
پاسخ : بحث ما در امامت بیشتر ناظر به وظیفه دوم پیامبر یعنى تبیین و تفسیر متون دینى است . پـیـامـبـر(ص )در مدت بیست و سه سال دوران بعثت ، آیات قرآن را از عالم غیب تلقى کرد و به جـامـعـه ابـلاغ نمود. علاوه بر آن ، به تناسب موقعیت هاى زمانى و مکانى و زمینه هایى که پیش آمـد، بـه تـبـیـیـن و تـفسیر معارف قرآن همت گماشت و جزئیات احکام را بیان کرد؛ ولى در دوران بعثت به خصوص با توجه به گرفتارى هاى فراوان دوران مکه و جنگ هاى زیاد دوران مدینه و دیگر مشکلات ، پیامبر این امکان را نیافت که احکام و معارف را به طور تفصیلى بیان کند و عمر پـیـامـبـر به سر آمد و حال آن که هنوز بسیارى از معارف و احکام قرآن بیان نشده بود. بهترین دلیـل بـر ایـن مـطـلب بـررسى تاریخ صدر اسلام است . در قرآن و روایات تصریح شده که اسـلام دیـن کـامـلى اسـت و تـمـام رهنمودهاى اعتقادى و دستورهاى عملى براى به سعادت رساندن انـسـان هـا را ارائه کـرده اسـت .  (1)  اهـل سـنـت بـعـد از رسـول خـدا بـراى پـى بردن به احکام و معارف دینى به کتاب و سنت مراجعه کردند و سنت در نـگـاه آنـان اخـبـارى بـود کـه سـخـنـان یـا رفـتـار رسـول خـدا را حکایت مى کرد. مجموع روایات رسول خدا که به وسیله اصحاب نقل شد، در جنب قرآن نتوانست در همه زمینه ها جواب هاى کافى به مجتهدان بدهد. از این رو ناچار شدند به قیاس پناه ببرند. در معارف دینى نیز نتوانستند از قـرآن مـعـارف نـاب را اسـتـنـبـاط کـنـنـد و دچـار انـحـراف هـاى عـظـیـم اعـتـقـادى گـشـتـنـد و حـال آن کـه خـودشـان قـبـول داشـتـنـد کـه اسـلام دیـن کـامـلى اسـت و جـواب هـمـه سـؤ ال ها و نیازهاى بشر را مى دهد و در قرآن همه چیز بیان شده است .
از دیـدگـاه شـیـعـه ، رسـول خـدا چـون نـتـوانـسـت بـه دلایـل مـخـتـلف در طـول عـمـر خـود هـمـه احـکـام و مـعـارف دیـنـى را بـه صـورت تـفـصـیـل بـیان کند، هنگام وفات از جانب خدا موظف شد این احکام و معارف را به افرادى شایسته تـعـلیـم دهـد و بـسـپـارد تا آنان بعد از خودش و در زمان مناسب آنها را بیان کنند. این افراد نیز بـایـد امـیـن و مـورد اعـتـمـاد بـاشند و شیطان و هواى نفس بر آنان تسلّطى نداشته باشند و به عـبـارت دیـگـر مـعـصـوم باشند. شناخت عصمت هم که ملکه اى است باطنى ، فقط از جانب خداست و کـسـانـى کـه بـه اذن خـدا بـر ضـمـایـر آگـاهـنـد. بـنـابـرایـن لازم بـود بـعـد از رسـول خـدا، افـراد مـعـصـومـى بـه عـنـوان امـام و جـانـشـیـنـان آن حـضـرت در طـول زمـان بـه جـامـعه معرفى شوند تا در زمان و شرایط مناسب ، معارف و احکام دینى را بیان کنند و عملاً دین را کامل نمایند.  (2)
از طـرف دیـگـر قـرآن بـه عنوان کتاب وحى و حاوى احکام و معارف دین ، در دست مسلمان ها بود و مـسـلمـانـان موظف بودند با تلاوت ، دقت و تدبر در آیات آن ، به معارف توحیدى و احکام الهى دست یابند ولى قرآن بسیار ژرف است و بعضى از آیاتِ معارفى آن متشابه اند و بدون ارجاع به محکمات ، معناى صحیح آن روشن نمى گردد و این کار هم از همه کس ساخته نیست . طبیعى است کـه وقـتـى افـراد مختلف بخواهند با دقت و تدبر در قرآن و روایات نبوى به اجتهاد و استنباط احـکـام و مـعـارف بـپـردازند، نتیجه اجتهادشان با هم اختلاف هاى فراوان خواهد داشت و در مواردى مـتـنـاقـض خـواهـد بـود. تـاریـخ اسـلام از ابـتـدا تـاکـنـون بـهـتـریـن دلیـل بـر وقـوع اخـتـلاف هـاى فـراوان در اجـتـهـادهـا است . در مواقعى که اجتهادها با هم موافق و هـمـراسـتـا بـاشـنـد کـه هیچ ؛ اما مواردى که منافى و متناقض باشند، باید ملاک و معیارى براى تـشـخـیـص صـحـیح از سقیم وجود داشته باشد تا جامعه دچار اختلاف و تفرقه نشود؛ چه اینکه بـزرگ تـریـن عـنـایـت دیـن ، مـتـحـد و هـمـاهـنـگ کـردن مـردم در حـرکـت تکاملى به سوى خداست ؛ حـال آن کـه اگر بعد از رسول خدا ، مرجع معصوم دینى براى قضاوت در موارد اختلافى وجود نـداشـتـه بـاشـد، اخـتـلاف حـاصـل مـى گـردد و نـقـض غـرض مـى شود. بنابراین همان طور که هـدایـتـگـرى خـداونـد اقتضا داشت پیامبرانى مبعوث کند، همان هدایتگرى و لطف خداوند اقتضا دارد بعد از پیامبر افرادى را براى امامت و مرجعیت دینى منصوب نماید و وظیفه تبلیغ و تفسیر دین و رفع اختلاف را به عهده آنان واگذارد.
از جـانـب دیـگـر، اگـر چنین کسى در جامعه حضور داشته باشد ـ که باید حضور داشته باشد ـ چـون او عـالم تـریـن ، کـاردان تـریـن و شـایـسـتـه تـریـن فـرد بـراى اداره جـامـعـه و حـل اخـتـلاف هـا و قـضـاوت اسـت و در هـمـه صـفـات کمال از دیگران سرآمد است ، به طور طبیعى واگـذاردن امـور جـامـعـه فـقـط بـه او سـزاوار اسـت و رسـول خـدا بـاید او را به عنوان صالح ترین فرد براى تصدى زعامت جامعه معرفى نماید و مردم هم به حکم مسلمان بودن موظف به اطاعت از او مى باشند.
بـراى آگـاهـى بیشتر از جایگاه والاى امامت در مذهب شیعه و این که چرا شیعیان امام را چنین ارجمند مـى شـمـارند، به روایاتى از معصومین : مى نگریم که از هر سخنى دیگر سودمندتر و ارزنده ترند. پیامبر اکرم (ص )مى فرماید:
(اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىُّ بابُها)  (3)
من شهر دانش ام و على (ع ) دروازه آن است .
نیز در حدیث متواتر ثقلین مى فرماید:
(اِنّى تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى ، کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى اَهْلَ بَیْتى لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ)  (4)
مـن دو چـیـز گـران سـنـگ در مـیان شما مى گذارم . تا آن گاه که به آن دو تمسّک جویید، گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و عترت ؛ یعنى اهل بیت ام . این دو از هم جدا نمى شوند تا این که بر سر حوض [کوثر] بر من درآیند.
امام رضا(ع ) درباره جایگاه امامت در حفظ دین مى فرماید:
از جمله دلایل لزوم تعیین (اولى الامر) آن است که اگر خداوند امامى که متصدّى ، امین ، نگهبان و نگهدارنده [ى دین ] باشد، برنگزیند، دین مندرس مى شود و از بین مى رود و سنّت و احکام الهى دگـرگـون مى گردد، بدعت گزاران بر آن مى افزایند و بى دینان از آن مى کاهند و آن را بر مـسـلمـانـان مـشـتـبـه مـى سـازنـد؛ زیـرا مـا دریـافـتـه ایـم کـه مـردم کامل نیستند و دچار کمبود و نیازمند [علم و آگاهى ]اند، وانگهى ، آنان گروه هایى گوناگونند و خواسته هایشان دگرگون است و مقاصدى مختلف دارند. پس اگر خداوند براى مردم سرپرستى بـرنـگزیند که حافظ آنچه باشد که پیامبر(ص )آورده است ـ چنان که بیان کردیم ـ آنان دچار فـسـاد مـى گـردنـد و اسـاس شـریـعـت ، مـکـتـب ، سـنـّت هـا، و احـکـام الهـى و ایمان دچار تغییر و دگرگونى مى شود و این موجب تباهى تمام خلق مى گردد.  (5)

  1-  ر. ک . مائده ، آیه 3؛ انعام ، آیه 38؛ بحارالانوار، ج 25، ص 116...
  2- امامت و رهبرى ، مرتضى مطهرى ، ص 36 ـ 40 و ص 51 ـ 54 و ص 72 ـ 76.
  3- بحارالانوار، ج 10، ص 120.
  4- هـمـان ، ج 2، ص 100؛ صـحـیح مسلم ، ج 4، ص 1873 و صحیح ترمذى ، ج 5 ، ص 662 و سنن دارمى ، ج 2، ص 432.
  5- بحارالانوار، ج 6 ، ص 60 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد