این زندگى دنیایى به منزله سرمایهاى است که خداوند عنایت نموده که با آن به تجارت بپردازیم و اگر مىبیند که با این سرمایه، نفیسترین متاعها را مىتواند تهیه کند، در این زمینه سهل انگارى ننموده و بداند که در عالم وجود حتى در وهم، موجودى سودمندتر و نفیستر و کاملتر از ذات ذوالجلال نیست، بلکه هیچ نفع و نفاست و جمال و بهاء و شرف وجود و بلکه وجودى جز به او و در او و از او نیست؛ لذا عاقل، هیچ مطلوبى جز حضرت حق، براى خود اختیار نکند و هر چه غیر اوست، اگر هم از جهتى مطلوب آدمى باشد باز مطلوبیتش از ناحیه اوست. و چون عاقل این معنى را دانست و در طلب و جستجوى او بر آمد غیر او را ترک خواهد گفت و هم و همتش را هیچگاه در پى چیزى غیر از او صرف نخواهد کرد و در پى کسب رضاى او بر خواهد آمد که قل الله ثم ذرهم (بگو خدا، سپس هر چه غیر از اوست واگذار) و دیگر عمر را در طلب چیزى غیر از او به هدر نخواهد داد و در پى مشتهیات نفسانى و امور معاش نخواهد بود.
سلام .
وبلاگ قشنگی داری .
خوشحال میشم به منم سر بزنی .
اگه خواستی تبادل لینک کنیم بهم خبر بده .
سلام و عرض ارادت
من اموختم که رمز جاودانگی هر احساسی خداست!!
امیدوارم از احساس بزرگ زمینی به یک عشق پر عظمت خدایی برسیم...
پروردگارا
خوشا به حال کسی که به عشق تو زندگی میکند ...
و دردی جز عشق تو ندارد