هرگز مغرور مشو!
انسان نباید به دانسته ها و دانش وسیع خویش مغرور شده و خود را قوى و قدرتمند بداند، از این رو به تکبر و خودخواهى بیفتد، بلکه واجب است متواضع باشد و خود را پیرو بزرگان بداند، در برخى از موارد افراد مى توانند با تربیت خود و تزکیه نفس ، خود را به پایه بزرگان برسانند، تا هم طراز آنان گردند. ولى در همه حال باید متواضع و شاکر باشند و بدانند که این نعمت براى انسان است که باز در خدمت به بندگان خدا باشند نه آن که خود را برتر دانسته و آن را بیان دارند.
کلید سعادت دنیا و آخرت ، معرفت به خدا و محبت او و اولیاء الهی است و لذیذترین لذات و خوشىها هم در انس با خداست.
چکیده:یکى از پیشفرضهاى پذیرش دین این است که برخى از نیازهاى بنیادین آدمى جز با دینباورى برآورده نمىشود . امروزه کسان بسیارى با بهرهگیرى از دانشهاى جدید، نیازهاى اصیل انسانى را مىکاوند و به پاسخگویى این پرسش مىپردازند که «آیا مىتوان از چنین نیازى سخن گفت؟» نویسنده در این مقاله به برخى از نیازهاى روانى آدمى اشاره کرده و براى تبیین پاسخگویى دین به این نیازها از سخنان امام على علیه السلام بهره فراوان برده است .
یکى از ابعاد دین پژوهى که خداناگرایان بیش از خداباوران به آن توجه نمودهاند، پاسخگویى دین به نیازهاى روانى انسان است . ملحدان، با این پیش فرض که خدا و معارف و حیانى سرابى بیش نیست، به جست و جو درباره منشا پیدایش ادیان پرداخته و ترس و نادانى، عقدههاى روانى و عواملى از این دست را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبیعى دانستهاند .
در واقع، این دین ستیزان نیمى از راه را درست پیموده و به حق، روح و روان آدمى را در پیوندى تنگاتنگ با دین و مذهب یافتهاند; اما در ریشه یابى آن به خطا رفته و بر عواملى نادرست انگشت نهادهاند . دین وحیانى - بدان سبب که با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروى، آرامش دنیوى را نیز تامین مىکند و نیازهاى اصیل روانى را به نیکوترین صورت برآورده مىسازد .
عجب داستانی
یکی از دوستان تعریف می کرد ، برای یکی از اقوام شان وسیله ای خریده بود و متاسفانه آن وسیله خراب از کار درآمده بود. اقوام این دوست ما ضمن باز گردانیدن آن وسیله، هرچه می توانستند حرف های ... گفته بود.
دوست ما که در عوض کار خیر، کباب شده بود وسیله مورد نظر را به فروشگاه برده به آنان گفته بود؛ آقا ! برای اطمنان که به شما داشتیم از شما خرید کردیم و چون تعداد زیاد بود چک نکردیم ، اما برخی از وسیله ایراد دارد.
صاحب فروشگاه بعد از بررسی متوجه می شود که مشکل وسیله از ناحیه فروشگاه است ، وسیله را تعویض و از دوست ما هم عذر خواهی می کند.
خلاصه ، قهرمان این مستند وسیله را می برد به اقوام شان می دهد و از آنان هم معذرت خواهی می کند.
در این میان ، هر صفت بد که می توان تصور نمود به این دوست ما و اجدادش نثار شده است . اگرکمی دقت و کمی نگهداشتن احترام یکدیگر رعایت می شد شاید این فاجعه معنوی رخ نمی داد.
قرائتهای مختلف قرآن کریم
مطالعه و تحقیق و بازی با الفاظ قرآن کریم ممکن است مقدمهی علم و فهم قرآن مجید و موجب ایجاد انس و الفت با قرآن حکیم شود؛ اما تا وقتی که انس با قرآن حاصل نشود، همهی آن مدرسه بازی و تشکیلات ظاهری است؛ زیرا قرآن حقیقتی ابدی و زندهای است که هر کسی اعم از خداوند متعال تا ملائکه و انبیا و اولیای الهی، هر یک به نحوی آن را قرائت کردهاند که این الفاظ و جلوهی ظاهری آن، نوعی از قرائت آن است که رزق گرفتاران الفاظ قرار گرفته است؛ حتی جمادات، نباتات و همهی مخلوقات هر کدام به نوعی قرآن عظیم را قرائت کردهاند و به این حقیقت در جای جای قرآن اشاره شده است . وإن من شیء إلاّ یسبّح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم ؛ چیزی در عالم هستی نیست مگر آن که به حمد خدای او را تسبیح میکند اما شما ستایش آنان را در نمییابید. در سورهی قیامت به قرائت خدا و ملائکه اشاره شده است که میفرماید: انّ علینا جمعه و قرانه، فاذا قرأناه فاتّبع قرانَه ؛ ما خود قرآن را جمع نموده و آن را بر تو قرائت میکنیم و چون آن را بر تو خواندیم، پیرو آن باش. خداوند قرآن کریم را همراه با فرشتگان قرائت میکند، ای پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم ، تو با زبان، گوش، جسم، جان، روح، روان، ذهن، قلب و با تمام وجود حقیقت قرآن را درک و دریافت کن. بر اساس این آیات شریفه، همهی موجودات از خداوند متعال تا ظهورات هستی، همه و همه به زبانی مخصوص به خویش قرآن را قرائت میکند. البته، مقصود قرآن کریم از قرائت و تلاوت، خواندن همراه با تدبّر و دقت در معانی و فهم آن است که اگر قرآن کریم به این صورت خوانده شود هر چه بیشتر خوانده شود بهتر است. بنابراین، اگر کسی در یک آیهی شریفه، دقت عمیق کند؛ بهگونهای که معنای آن آیه توجه قلبی او را جلب کند؛ چنانچه دهها بار نیز آن را تکرار کند نه تنها خسته و ملول نمیشود بلکه با هر مرتبه تکرار، معنا و حقیقت تازهای را برای او کشف میگردد و در این صورت تکرار آن اگر با نشاط و جذبه باشد شایسته است تا حقیقت و باطن آن آیهی شریفه بر قلب و جان وی نازل شود.
آیت الله العظمی استاد نکونام
هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)
... پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تاآن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى پرتوافشانى کرده و مىکند.
در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشانترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسانمىنشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مىگیریم.
دستت نمىرسد که بچینى گلى ز شاخ
بارى بپاى گلبن ایشان گیاه باش
جلوه نام محمد(ص) بگونه ای است که هر گاه نام مبارک حضرت محمد(ص) در نزد امام صادق(ع) به میان مىآمد، عظمت و کمال رسولخدا(ص) چنان در وى تاثیر مىگذاشت، که رنگ چهرهاش گاهى سبز وگاهى زرد مىشد، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیزنا آشنا مىنمود. بر اساس برخی روایات؛ امام صادق(ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مىفرمود: جانمبه فدایش.
اباهارون یکی از اصحاب امام مىگوید: روزى به حضور امام صادق(ع) شرفیابشدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیدهام.
عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرموده. آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند چه نامى براى او انتخابکردهاى؟ گفتم: او را محمد نامیدهام.
امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید (به احترام آن حضرت) صورتمبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونههاى مبارکش بهزمین بخورد.
آن حضرت زیرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! کتک نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمینخانهاى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر این که آنخانه در تمام ایام مبارک خواهد بود.
گوشهاى ازاخلاق عظیم پیامبر (ص)
پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقصتوصیف و تعریف کرد. او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسانکاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الاانسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید کهجبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحتبه او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلىبسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى کهخدایش دربارهاش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاىاینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایىمىرساند چرا که جز آفریدهاش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از ایناقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسولالله اسوه حسنه» .
حسین بن عبدالله مىگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسولخدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اوسرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر ازمحمد(ص) نیافرید .
امام صادق(ع) در حدیث دیگرى نیزفرمود: چون رسول خدا(ص) را بهمعراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعداو را همراهى نمىکرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل، در چنین حالىمرا تنها مىگذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو سوگند به خدا در جایىقدم گذاشتهاى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و بیش از تو بشرى به آنجا راه نیافته است .
معمر بن راشد مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: یک نفریهودى خدمت رسول خدا(ص) رسید و به دقت او را نگریست.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران; آن پیامبرى که خدا با او تکلمکرد و تورات و انجیل را بر او نازل نمود، و به وسیله عصایشدریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟
پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند ولکن(در جوابت) مىگویم که حضرت آدم(ع) وقتى خواست از خطاى خود توبهکند، گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى»،خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مىخواهم که مرا عفو نمایى. خداوند نیز توبهاش را پذیرفت. حضرت نوح(ع) وقتى از غرق شدن دردریا ترسید گفت «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لماانجیتنى منالغرق»; خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواستمىکنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد. حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:«اللهم انى اسالک بحق محمد وآل محمد لما انجیتنى منها»; خدایا! به حق محمد و آل محمد ازتو مىخواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود. حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترسنمود گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما امنتنى»;خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مىنمایم که مراایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:«لاتخف انک انتالاعلى» نترس. مسلما تو برترى.
اى یهودى، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مىکرد و بهمن و نبوت من ایمان نمىآورد. ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت. اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى(ع) کهزمان خروجش عیسى بن مریم براى یارى او فرود مىآید و پشتسر اونماز مىخواند.
زندگى سراسر افتخار امام مجتبى(ع) جلوههاى زیبا و پرشکوهى داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجرى پا به عرصه وجود گذاشت.
ما دو مشکل داریم:
1- این که واقعا مرگ را فراموش کرده ایم. گویا اصلا مخاطب به رحلت نمی باشیم و بلند گوی مرگ باما سخن نمی گوید! با این که مرتب می بینیم روزانه عده ای حتی از دوستان و اقوام ما به گورستان می رود، اصلا خیال نمی کنیم که ما هم باید برویم.
2- این که خیال می کنیم مرگ رهایی از دنیاست ، در حالی که مرگ، تنها رهایی از دنیا نیست، بلکه میلادی جدید و هجرتی نو است. انسان درجهان آخرت، زنده است و زنده نیاز به غذا ولباس دارد وغذا ولباس آن جا را باید در دنیا فراهم کردوگرنه در آن جا لباس و غذای کسب نمی شود.
مشکل این است که در آن جا نیاز ها است، بازاری هم نیست و کالای را به کسی عرضه نمی کنند. بنا براین، انسان باید همه چیز را با خود ببرد. اگر مسافرت به سر زمینی باشد که چیزی در آن جا نیست، انسان عاقل با دست خالی به آن جا نمی رود.
اى انسان تا مهلت دارى در مصیبت خویش تفکر نما و تاتو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشیمانى و طول اقامت در روز قیامت و وحشتهاى روز رستاخیز، خود را آماده و بسیج کن و بر نفس خویش که در این دنیا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت دادهاى و از عذاب و نقمت و سختى روز قیامت غافلش ساختهاى، گریان شو و بگو: اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به کدام یک از کارها به نزدت شکایت آوردم؟! و براى کدام یک از آنها ناله کنم و گریان شوم؟!! آیا به درد و شکنجه و سختى آن بگریم؟! یا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟! و یا از بیم مار و عقرب ضجه کنم؟! یا از زحمت زنجیر و پتکهاى آهنین فریاد آورم؟! شاید از این اندیشه کم، به هوش آیى و پندگیرى و به وسیله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى که در پیش دارى، توشهاى برگیرى و خود را آماده و مهیا سازى و با کار نیک، کار زشت را نابود نمایى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خویش است و پادشاه مهربان و خوش پذیراى رعیت خود مىباشد. از بندگانش توبه را مىپذیرد و نیکى اندک را به ثواب بسیار، جزا مىبخشد، گناهان را مىزداید و کردارهاى زشت را به چندین برابر از کارهاى نیک تبدیل مىفرماید.
نوشته : مرحوم ملکی تبریزی
با ادای احترام به روح ملکوتی امام راحل و شهدای انقلاب
22بهمن، سالروزپیروزی انقلاب و احیای اسلام
ناب محمدی را تبریک می گویم
بنده ام ! به من از من و سخن حق من ابلاغ کن و به زبان اهل جمع و فرق بگو، من گوینده کلام و تو اهل لفظى ، من رساننده و تو نگهدارنده یى ، از من بگو، من خطاب کننده از خود به خودم : آغاز مجهول سوره ها، براى اهل صورت متکى به عقل است ، ((آن ، از فضل خداست ، به کسى مى دهد که بخواهد)) (مائده / 54) کلا بیست و نه سوره و آن کمال صورت است :
(الم ) : بقره ، آل عمران ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، (المص ) : اعراف . (الر) : یونس ، هود، یوسف ، ابراهیم ، حجر. (المر) : رعد. (کهیعص ) : مریم . (طه ) : طه . (طسم ) : شعرا، قصص . (طس ) : نحل . (یس ) یس . (ص) ص . (حم ): غافر، فصلت ، شورى ، زخرف ، دخان ، جاثیه ، احقاف . (ق ) : ق . (ن ) : القلم ، ((ماه را در منزل هاى خود گرداندیم )) (یس / 39) .
(منازل قمر: شرطان ، بطین ، ثریا، دبران ، هقعه ، هنعه ، ذراع ، شهره ، طرفه ، جبهه ، زبره ، صدفه ، عوا، سماک الاعزل ، غفر، زبانى ، اکلیل ، قلب ، شوله ، نعایم ، بلده ، سعدبلع ، سعدالسعود، سعدالاجنیه ، فرع الاول (مقدم ) ، فرع الثانى (مؤ خر) ، و بطن الحوت (رشا) ) .
تمامى جهان را در آن سوره ها کامل کردم و میان خود و مخلوقات به آنچه امر و نهى بود روشن نمودم و فرق نهادم ((من خدایم و جز من خدایى نیست )) ، ((مرا بپرستید)) (انبیاء / 25) .
از مبادى سوره ها، برخى یک حرف (ق ، ص ، ن ) و بعضى دو حرف (طه ، یس ) و بعضى جمع و بیشتر از دو حرف است (الم ، المر، کهیعص ) ، ((اگر سپاس گزارید، هرآینه بر شما مى افزایم )) (ابراهیم 7) .
در برخى از آغاز سوره ها چیزى افزون شده که بى نیاز مى کند و از برخى کاسته رنج و تعب مى آورد، ((آیا ندیدند که ما به زمین مى پردازیم و از اطراف آن مى کاهیم )) (رعد41) .
بعضى از مبادى سوره ها در صورت مثل هم ، و برخى متخلف است ، چنان که برخى از آنها جدا از هم و برخى پیوسته است ، ((اگر خدا بخواهد)) خدا ((همه مردم را یک امت قرار مى دهد)) (هود / 118) .
بزرگترین حروف مقطعه ، پنج حرفى است ، از مقام آدم و حوا، در بهشت اقامت و پناهگاه امامت و اصف و موصوف ، باقى ماند ((بخورید از هر چه خواستید)) (اعراف / 19) .
جمع حروف مقطعه 78 حرف است ، حقایق آنها براى هر کس روشن شود، او مالک بالا و پست خواهد شد ((در زنجیرى که درازایش هفتاد ذرع است ، آن را بکشید)) (الحاقه / 32)
براى هریک از آنها جزء قسمت شده یى است ، آنچه را مفرد آوردم ، براى بقاى رسم ازل و آنچه تثبیه است براى وجود آن در حال و آنچه را جمع آوردم براى استمرار ابد است ، ((آسمان را بر شما ریزنده فرستاد)) نوح / 11) ، مفرد براى دریاى ازلى و تثنیه براى برزخ محمدى و جمع براى دریاى ابدى است .
بنده ام ! وجود این حروف بنابر بحث و احتیاط غایى ، به سه هزار و پانصد و سى و دو منحصر است و اول تفصیل از نوح تا درخشش یوح است ، آنگاه تا آخر ترکیبى که کلمه و روح در آن نازل مى شود، بعد عددى که آن را ضرب و جمع مى کنى و از آن طرحى ریخته و قرار مى دهد، تمام شریعت تا ویرانى طبیعت براى تو روشن مى شود و آن چیزى است که از ((نون و القلم )) (قلم / 1) ، تا آخر کتاب عزیز اکرم باقى مى ماند.
مبعوث شدن محمد صلى الله علیه و آله و سلم از سوره نجم به همه عرب و عجم است . برانگیختن فرستادگان از سوره بقره است و آنان را در فاتحه نصیبى نیست و آنان در سوره فاتحه تیرى به صواب پرتاب نمى کنند. سوره فاتحه ، مختص محمد صلى الله علیه و آله و سلم و در نسبت به همه رسولان گرامى است که در پاسخ : کى پیامبر بودى ؟ فرمود: ((من آن زمان که آدم میان آب و گل بود، نبى بودم )) (حدیث ) .
محمد صلى الله علیه و آله و سلم کلید انبیاء است و از سوره نجم تا آخر قرآن عظیم از آن اوست و میان سوره نجم و آخر کتاب در صلب مقامات تا زمان خودش تردد دارد.
پس بجاست که همه هستى براى او باشد و به جایگاهى برتر اختصاص یابد، ((جوامع الکلم به تو داده شد)) ، پس از نهادن و برداشتن ، چیزى براى تو نماند و آن در اوان نزول و فتح بود.
و آن نظیر مقدس از قرآن است که اقدس از پى آن مى آید، تقدیس قرآن به نازل شده در آن است ، براى تو به معانى آن اشاره کردم و جز دانایان ، آن معانى را نمى فهمند.
بنده ام ! فواتح و معانى سوره ها بابى است که وصف مى شود و کشف آن ممنوع است . اى انسان ! اعداد پرده چشم تو هستند، آنها سطرهاى نور سبز در پشت حجاب رحمانند و برکسى که مشیت حق بر اطلاع او بر آنها تعلق گرفته ، روشن مى شوند، تا آنچه را که به ودیعت نزد آنهاست به او دهند پس مجاهده کن که به موافقت و مساعدت متجلى شوى ، امید است که از این مشاهده ها لذت ببرى .
بنده ام ! پس از این حروف در جاى تفسیر و تجلى گاه تعبیر، براى ناقد بصیر و دارنده سر و اکسیر و کسى که از وجود به اندک و ممکن قناعت نمى کند، مبحثى را قرار دادم .
آیات بعد از حروف را، براى بینایان به دوبخش ، بخشى قسمت پذیر و بخش دیگر قسمت ناپذیر تقسیم کردم .
شگفتا! به ظاهریکه قسمت مى پذیرد و باطن آن قسمت پذیر نیست .
ظاهر، شمس در برج حمل و باطن ، هلال در برج اسد است .
در زیر پرده ظلمت هاست ، ببین
اگر آن پنهان باشد، این پیداست
عجبا که خداوند به آن دو قسم خورده استوالشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها (شمس / 1)
به خورشید پناه بر و ماه را رها کن که
در فردیت مى تابد و معدوم مى شود
کفش هستى را از پاى بدر کن
علم من زوج است تا کلمات پیدا شود
و انقسام آن بر سه قسم و آن حقایق در موائد سه گانه موجود است .
و بخشى که برهان تقسیم نمى شود، سوره آل عمران است و قسمى که تقسیم مى شود موصوف است ، غیر از سوره آل عمران از سوره هاى با حروف مقطعه است و آن سه که تقسیم مى شود به بخش غیر مقسوم ، گوینده و شنونده و گفته است ، اى که از چرت غفلت در خوابى ! بیدار شو و آگاه باش .
سپس سوره هاى با حروف مقطعه ، به دوازده چشمه و شاخه تقسیم مى شود و آن ، کمال عالم روحانى و جسمانى براى کل عالم الهى است ؛ سیزدهم که تقسیم ناپذیر است در آن اسماء و جوامع کلم به تو آموخته مى شود.
برخى از مبادى سوره ها براى رفع شک و ریب در آن چیزى است که از غیب پدید آمده و آنها: بقره ، الم و سجده است .
برخى از آن سوره ها براى رفع حرج است از آنچه آمده و درج شده : اعراف ، طه و شعراست .
بعضى از آنها براى شناخت عنایت ازل ، اولیاء و انبیاء و رسولان است و آنها سوره هاى : یونس و مریم (علیه السلام ) است .
بخشى از آنها براى افتراق و اجتماع و آن سنگ که نمى شکند: هود، فصلت ، شورى ، دخان و مؤ من است .
قسمتى براى تاءکید بیان در معقولات و خبردادن از مفترقات آمده : یوسف ، زخرف ، قصص و روم است .
برخى از آنها به اعتبار ترکیب براى اهل نظر و ترکیب نازل شده : قاف و جاثیه است .
بخشى از آن سور براى محقق شدن هدایت در نبوت و ولایت آمده : ابراهیم ، نمل و لقمان است .
برخى براى محقق شدن نزول در ایمان به عهد غایب از عیان است : و آن رعد است .
قسمتى از آن سوره ها بر تاءکید توجیه و عصمت به سوگند در جایگاه تنزیه است : یس ، نون و ص است . برخى براى طلب دلیل در مقابله با دشمن سخت و ثقیل است : احقاف است .
برخى براى تاءکید بیان تهدید به وعید فرود آمده : حجر و عنکبوت است .برگرفته شده از کتاب "جهان در پناه یازده اسم اعظم" نوشته عارف نامدار ابن عربی(ره)
قرآن، که معجزه جاویدان پیامبر اسلام است، کتاب شناخت و معرفت است.
کتاب انسان سازى و تربیت بشر است.
کتاب نور و روشنائى و حکمت است. کتاب اندیشه و تفکر و تدبر و خداشناسى است.
قرآن، کتاب ایمان و عمل صالح و جهاد و عدالت اجتماعى است.
کتاب همیشگى و همه جائى و همه جانبه و جامع است.
کتاب هدایت و راهنمایى است... و سخن خداوند است و پیام آسمانى او.
این قرآن، بتدریج، در مدت 23 سال در شرایط گوناگون و طبق نیاز، نازل شد و احکام و مقررات و عقاید و معارف اسلام، از طریق «وحى» به پیامبر رسید و پیامبر هم آیات کتاب را به مردم ابلاغ کرد.
آیات قرآن که نازل مىگردید، پیامبر آنها را بازگو مىکرد، تا هم خودش آنها را حفظ کند و هم نویسندگان وحى، آنها را ثبت کرده و بنویسند. نویسندگان آیات قرآن به نام «کتاب وحى» معروف بودند که بارزترین این چهره ها، على بن ابیطالب (ع) بود.
نویسندگان وحى، آیات نازل شده را، بر اساس امکانات آن دوران، روى پوسته درختان، برگ درخت، پارچه و حریر پوست حیوانات، استخوان هاى پهن، سنگ و سفال، و احیانا کاغذ، مى نوشتند.
اولین آیاتى که نازل شد، آیات اول سوره «علق» بود که در آغاز بعثت انجام گرفت. از آن پس براى مدتى طولانى، نزول آیات قطع شد ولى مجددا شروع گردید.
آنچه نازل مى شد در خانه پیامبر نگهدارى مى شد تا بعدا بصورت یک مجموعه در آید. حافظه قوى عربها، و نیز شوق فراوان مسلمین و همچنین مجذوب شدن افراد به زیبایى و فصاحت و بلاغت و گیرایى قرآن، باعث شده بود که آیات را زود حفظ کنند.
«یاد خداوند» آثار و برکات فراوانی دارد که در آیات و روایات به آن اشاره شده است. در این جا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- مورد یاد خدا قرار گرفتن
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ» مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و کفران نورزید.
ذکر خدا معنای وسیع و مصادیق فراوانی دارد. انسانی که در تمامی لحظات زندگی به یاد ذات پاکی است که سرچشمه تمام خوبیها و نیکها میباشد و به این وسیله روح و جان خود را پاک و روشن میسازد، خداوند نیز در تمامی مراحل زندگی و در اوج مشکلات و سختیها او را تنها نمیگذارد.
2- همنشینی با خدا
کسی که همواره به یاد خدا باشد، خداوند همنشین و جلیس او خواهد بود چنان که در حدیث قدسی به حضرت موسی (ع) فرمود: ای موسی؛ من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند، موسی سؤال کرد: روزی که هیچ پناهی نیست جز پناه تو چه کسی در پناه تو خواهد بود. فرمود: آنها که مرا یاد میکنند و من نیز آنان را یاری میکنم، و با هم دوستی میکنند در راه من، پس دوست دارم آنها را، اینان کسانی هستند که وقتی بخواهم به اهل زمین بدی برسانم، آنها را یاد کرده و به خاطر آنان بدی را دفع میکنم.
3- محبت خداوند
انسانی که پیوسته به یاد خداست، حب الهی در قلبش جای میگیرد. چنانچه در زندگی روزمره نیز چنین است که اگر انسان در تمامی ساعات و در تمامی افکار خود شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، کم کم محبت او در قلبش حاکم میشود. در روایت نیز آمده است.
«من اکثر ذکر الله احبه» هر کس زیاد خدا را یاد کند، محبت خداوند در قلبش حاکم میشود.
پس اموال و اولاد تا آنجا که از آنها در راه خدا و برای نیل به حیات طیبه کمک گرفته شود، از مواهب الهی هستند و مطلوب میباشد
4- فلاح و رستگاری
از نظر قرآن کریم ذکر خدا زمینه رستگاری انسان را فراهم میسازد: «وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (4) خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.
5- افزایش برکت و حضور ملائکه
از روایات استفاده میشود خانهای که ذکر خدا در آن بسیار شود، برکتش بسیار میشود و ملائکه در آن خانه حاضر و شیطانها دور میگردند، و آن خانه برای اهل آسمانها آن چنان درخشنده است که ستارگان برای اهل زمین، و خانهای که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر خدا در آن نشود، برکتش کم است و ملائکه از آن خانه گریزان میشوند.
6- آرامش
آرامش و اطمینان گمشده انسان امروزی است که در آرزوی به دست آوردن آن میباشد قرآن کریم راه رسیدن به آرامش را به بشر معرفی مینماید:
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» همانا با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
7-دوری از شیطان
آنان که به یاد خدا هستند از وسوسههای شیطان متأثر نمیشوند و یاد خدا سلاحی است که از آنها در برابر شیطان محافظت مینماید.
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»
پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد خدا و پاداش و کیفر او میافتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را میبیند و) ناگهان بینا میشوند.
8- غذای روح
حضرت علی (ع) میفرماید: «مداومت بر ذکر الهی غذای روح و کلید رستگاری است.» با توجه به اهمیت «ذکر الهی» و نقش سازنده آن در پیشرفت معنوی انسانهای مؤمن، خداوند مؤمنان را از توجه به اموری که انسان را از یاد خدا باز میدارد بر حذر میدارد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اموال و اولادتان شما را از یاد خدا باز ندارد و هر کس چنین کند از زیانکاران است.
بدیهی است توجه به مال و زندگی دنیوی در صورتی نهی شده است که انسان را از یاد خدا باز دارد و به عبارت دیگر؛ هدف انسان در زندگی توجه به آنها باشد ولی در صورتی که انسان مراقب نفس خویش باشد و از اینها به عنوان وسیله برای رسیدن به سعادت ابدی استفاده کند، نه تنها مذموم نیست بلکه سفارش هم شده است. پس اموال و اولاد تا آنجا که از آنها در راه خدا و برای نیل به حیات طیبه کمک گرفته شود، از مواهب الهی هستند و مطلوب میباشد اما اگر علاقه افراطی به آنها سدی در میان انسان و خدا ایجاد کند، بزرگترین بلا محسوب میشود و خسرانی بزرگ است که در آیه شریفه به همین معنا اشاره شده است.
تعبیر به «خاسرون» به خاطر این است که حب دنیا چنان انسان را سرگرم میکند که سرمایههای وجودی خویش را در راه لذت ناپایدار و اوهام و پندارها صرف میکند و با دست خالی از دنیا میرود در حالی که با داشتن سرمایههای بزرگ برای زندگی جاودانهاش کاری نکرده است.
در حالات عالم بزرگ «شیخ عبدالله شوشتری» از معاصرین مرحوم علامه مجلسی نوشتهاند: او فرزندی داشت که بسیار مورد علاقه او بود، این فرزند سخت بیمار شد، پدرش مرحوم شیخ عبدالله، هنگامی که برای ادای نماز جمعه به مسجد آمد پریشان بود، هنگامی که طبق دستور اسلامی، سوره «منافقین» را در رکعت دوم تلاوت کرد و به این آیه رسید، چندین بار آیه را تکرار کرد! پس از فراغت از نماز، بعضی یاران علت این تکرار را سؤال کردند، فرمود: «هنگامی که به این آیه رسیدم به یاد فرزندم افتادم، و با تکرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم، آن چنان مبارزه کردم که فرض کردم فرزندم مرده، و جنازهاش در برابر من است و من از خدا غافل نیستم، آنگاه بود که دیگر تکرار نکردم.»
وقتی تاریخ ادیان الهی را مطالعه می کنیم می بینیم که همه شان دارای اصول مشترک هستند ، چون منبع همه آنها یکی است . اما وقتی عملکرد مدعیان پیروی از این ادیان را مطالعه می کنیم با اختلافات فراوان مواجه می گردیم !
یکی از اصول ادیان الهی این است که با آمدن شریعت جدید ، شریعت قبلی باطل و پیروان ادیان گذشته باید از دین جدید تبعیت کنند. با وجود سپری شدن 15 قرن از آمدن اسلام ، شاهدیم که امروز تعدادی خویش را پیرو حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) می دانند.
همه انبیاء گذشته بعد از خود جانشینانی را برای ادامه راه و تفسیر دین که آورده بودند تعیین می کردند . اما در اسلام ، تعدادی این تعیین جانشین از سوی رسول خدا (ص) را قبول ندارند.
آیات قرآن کریم از جهت معنا ، به محکم و متشابه تقسیم می شود . محکمات که بخش اعظم قرآن را تشکیل مىدهند به آیاتی گفته می شود که معناى آنها از ظاهرشان برمىآید . متشابهات یعنى آیهها و عباراتى از قرآن که آنها را نمىتوان و نمىباید بهمعناى ظاهرى شان گرفت. از مجموع 6236 آیه قرآن کریم در حدود 200 آیه آن را متشابه می دانند.
فلسفه وجود متشابهات درقرآن کریم چیست ؟ نظریات گوناگونی از سوی مفسرین بیان شده است . اما در کتاب احتجاج طبرسى گفتارى منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام وجود دارد که قابل توجه وبیانگر علت وجو متشابهات درقرآن است.
"سپس خداوند جلّ ذکره به واسطه رحمت گسترده و رأفت به آفریدگانش و علم او به آنچه تغییردهندگان در کلام وى احداث مىکنند، گفتار خود را به سه گونه تقسیم کرده است: یک قسم از آن را تمام طبقات؛ از عالم و جاهل مىدانند و یک قسم از آن را نمىفهمد مگر کسى که داراى ذهنى پاک و احساسى لطیف و ادراکى صحیح باشد؛ از آنان که خداوند براى پذیرش اسلام به ایشان شرح صدر داده است و یک قسم از آن را در نمىیابد مگر خداوند و پیامبران الهى و استواران در دانش) امامان معصوم (ع). همانا خداوند متعال، گفتار خود را اینگونه ساخت تا اهل باطل که بر میراث رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم تسلّط یافتند، نتوانند از علوم قرآن، چیزى را ادعا کنند که براى آنان قرار داده نشده است و نیز، ضعف و نقصان علم، آنان را ناچار سازد تا فرمان آن را که خداوند، ولىّ امر ایشان قرار داده است، اطاعت کنند، ولى آنان به سبب تکبّر و منیّت و با افترا بر خدا و رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم و مغرور شدن به زیادى یاوران خود از معاندان خداوند جلّ اسمه، از اطاعت او سرپیچیدند. "
گریه و استغفار پیامبران و امامان همواره شگفتى پیروانشان را برانگیخته و یکى از فضایل والاى آنان به شمار آمده است واز سوی هم همین مسأله برخى را به تأمل درباره عصمت معصومان واداشته و گاه بهانه اى براى انکار آن به دست داده است.
در این رابطه از مرحوم اربلى (متوفاى 692 هـ ق) مطلب جالبی نقل شده است : گناهى که معصومان راه گریزى از آن ندارند و براى جبران آن ناله سر مى دهند. آلودگى به محرّمات (ومکروهات) الهى نیست. بلکه هر که در آن درگه مقرّب تر است، معیار دقیق ترى را براى سنجش تخلّفات خود در نظر مى گیرد و چیزى را گناه مى شمارد که دیگران به سادگى از کنار آن مى گذرند. مثلا؛ بسیارند کسانى که از قضا شدن نماز واجب شان اندوهى به خود راه نمى دهند و کم نبوده اند تقوا پیشه گانى که از به جا نیاوردن نمازى مستحبّى ناله سر داده اند و این زنجیره همچنان ادامه دارد و هیچگاه پایان نمى پذیرد.
پیامبران و امامان ـ که سلام خدا بر آنان باد ـ همواره در یاد خدا به سر مى برند و در بالاترین مراتب قرب الهى ره مى سپردند و پیوسته در این اندیشه بودند که مبادا لحظه اى از یاد او غافل گردند. پس هر گاه اندکى از این مرتبه والا فروتر مى آمدند ، این را گناهى بزرگ براى خویش مى شمردند. استغفار و توبه آنان نیز از چنین اعمالى بوده که خوددارى از آن ها شایسته محبّان و مقرّبان درگاه الهى است. بر این اساس است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: (حسنات الابرار سیئات المقربین) چه بسا اعمالى که براى نیکان، پسندیده و براى مقرّبان، ناپسند است.
در ادامه نوشته قبلی ( معصوم کیست؟) برای روشن شدن بیشتر موضوع ، یاد آور می شوم که همه پیامبران الهى در چهار گونه عصمت همسان یکدیگرند: الف) عصمت در دریافت وحى و ابلاغ آن. ب) عصمت در اعتقادات ج) عصمت از گناهان. د) عصمت از خطا و نسیان. عصمت امامان نیز تفاوت چندانى با عصمت پیامبران ندارد، جز اینکه در اینجا به جاى دریافت و ابلاغ وحى، از تبیین و توضیح معارف وحیانى سخن مى رود. نکته در خور توجه این است که مقصود از گناهانى که هیچ پیامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپیچى از مقرّراتى است که در شریعتى آسمانى، به صورت تکلیفى همگانى در آمده است. با این حال، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقرّبان درگاه الهى نیست، که "حسنات الابرار سیئات المقرّبین" در اینجا است که گاه معصومان نیز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند که هر چند حرام شرعى نیست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود شمار ترک اولاى یک معصوم، یکى از معیارهایى است که مى تواند مقدار قرب و کمالش را مشخص سازد.
کوتاه سخن آنکه، نردبان معرفت الهى، داراى پلّه هاى نامتناهى است و معصومان اگر چه از خطّ قرمزى که مرز سقوط به دامن گناهان شرعى را مشخص مى سازد، فروتر نمى آیند، اما چنین نیست که همگى به یکسان درجات تعالى را بپیمایند، چنانکه آیات قرآن ـ با وجود آنکه در معجزه بودن همسان یکدیگرند ـ در رسایى و شیوایى با یکدیگر تفاوت دارند.
بى اعتنایى به دستورات خدا وترک عبادت ، عواقب ناگوار و زیانهاى فراوان در پى دارد، که هم در دنیا و هم در آخرت گریبانگیر انسان مى گردد.
زیـانهاى دنیوى ترک عبادت را مى توان به چند قسم تقسیم کرد که بعضى از آنها عبارتند از:
1ـ قـسـاوت قـلب : تـرک رابـطـه بـا خدا سنگدلى و قساوت قلب در پى دارد. در قرآن نیز این گونه افراد مورد لعنت قرار گرفته اند.
2ـ خـود فـرامـوشـى : کسى که عبادت خدا را ترک نماید خدا هم او را به خودش واگذار مى کند، بطورى که حتى خودش را هم از یاد مى برد.
3ـ غـم و غـصـه و پـریـشـانـى خاطر: زندگى سخت همراه با اندوه و مشقت و مشکلات ،از زیانهاى دورى ازخـداسـت . کـسـانـى سـعادتمند وپیروزند که خدا را درتمام ابعاد زندگى شان حاضر و ناظر ببینند و رضایت او را جلب نمایند.
همچنان تـرک عـبـادت و انجام ندادن واجبات در جهان پس از مرگ نیز آثار و زیانهاى فراوان دارد: در قبر مورد شکنجه قرار مى گیرد؛ در قیامت رسوا و سرافکنده و در نهایت با شیطان در قعر جهنم وارد مى شود.