میلاد کریم اهلبیت امام حسن مجتبی مبارک
امام حسن امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست .لقب هاى او: سبط، سید، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد. ازسخنان حضرت امام حسن (ع )
1 - با نیکوکارى از کارهاى ناپسند جلوگیرى کنید.
2 - شداید و مشکلات را با صبر چاره کنید.
3 - دین خود را حفظ و محبت مردم را به خود جلب کنید.
4 - درد بیچارگان را پیش از آنکه بگویند درمان کنید.
5 - در کارها از مشورت مضایقه مکنید.
6 - خویشاوند کسى است که به انسان محبت دارد، اگر چه بیگانه باشد.
7 - با مردم در زندگى بسازید تا با شما مهربان شوند.
8 - از سخن بیفایده احتراز کنید.
9 - مردم حریص فقیرند (زیرا هیچوقت راضى نیستند و همیشه باید تلاش کنند).
10 - پستى و ناکسى اینست که شکر نعمت نکنى .
11 - چیزى که شرّ ندارد شکر بر نعمت است و صبر بر ناگوار.
12 - هرگاه یکى از شماها به برادر خود برخورد کند باید محل نور پیشانى او را ببوسد (یعنى محل سجده در پیشانى ).
13 - هیچ مردمى با هم مشورت نکنند جز اینکه بدرستى رهبرى شوند.
14 - بکار بردن حرص (در طلب روزى ) بکار بردن گناه است .(( (تحف العقول ) ))
بمناسبت 1176 سال میلاد منجی بشریت امام مهدی (عج)
آینـده جهــان
دیـدگـاهـهـاى مـتـفـاوتـى دربـاره آیـنده جهان وجود دارد؛ بعضى از دریچه یاءس و ناامیدى و با مـلاحـظـه قـدرتـهـاى اتـمـى که در اختیار سران ظلم و بیداد قرار دارد، مى گویند که جهان به سـوى یـک جـنـگ جـهـانـى و فـراگیر پیش مى رود که در آن ، بشریت گور خود را کنده و تمدن کـنـونـى را از بـین خواهد برد. در ظاهر، قراین و شواهد، این دیدگاه را تاءیید مى کند؛ چرا که عـواطـف انـسـانـى بـشـدت کـاهـش یـافـتـه ، فـاصـله طـبـقـاتـى بـیـن غـنـى و فـقـیـر در حـال گـسترش است ، مفاسد اخلاقى و جنایات در میان جامعه ها رو به افزونى است ، اختلافات و اصـطکاک بین دولتها روز به روز عمیقتر مى شود و درگیریهاى منطقه اى و مرزى میان کشورها شتاب بیشترى به خود گرفته است . نتیجه اینکه براساس شواهد ظاهرى ، آینده جهان تاریک و نگران کننده است .
در مـقـابـل ، یـک انـدیـشـه و اعـتـقـاد تـا انـدازه اى عـمـومـى و فـراگـیـر در مـیـان هـمـه جـوامـع و ملل وجود داشته و دارد، مبنى بر اینکه روزى یک منجى آسمانى ظهور خواهد کرد و صلح و عدالت را بـراى بـشـر بـه ارمـغـان خـواهـد آورد و بشر در سایه حکومت وى با صلح و صفا و بدور از ناهنجاریهاى ذکر شده خواهد زیست و مدینه فاضله انسانى در آن روز تحقق خواهد یافت . البته در چـنـد و چـون ایـن اعـتـقـاد و آن مـنـجـى بـزرگ در میان معتقدان اخـتـلاف اسـت ؛ امـا مـهـم ایـن اسـت کـه اصـل ایـن انـدیـشـه و اعـتـقـاد، بـیـن هـمـه اقـوام و مـلل و ادیـان ، مـشـتـرک اسـت . مى دانیم که تا کنون حکومت عدل سراسری اتفاق نیفتاده و حکومت پیامبر اکرم (ص ) نـیـز بـر بـخـشـى مـحـدود از کـره زمـین تحقق پیدا کرد. بنابراین با توجه به پیشگویى این ادیان باید جهان در انتظار چنین روز فرخنده اى بنشیند.
قرآن کریم در موارد مختلفى با تعبیرهاى متفاوت به این مساءله پرداخته و با قاطعیت و
تـاءکـیـد اعـلام کرده که جهان آینده ، جهان صالحان و پرهیزکاران خواهد بود و اراده خداوند بر پـیـروزى یـکـتـاپـرستان و بندگان شایسته اوست . به آیه شریفه زیر توجه کنید:
((وَعـَدَاللّهُ الَّذیـنَ امـَنـُوا مـِنـْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذیـنَ مـِنْ قـَبـْلِهـِمْ وَ لَُیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذىِ ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اءَمْناً یَعْبُدُونَنى لا یُشْرِکُونَ بى شَیْئاً...)) خـداونـد بـه کـسـانـى از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، وعده مى دهد که آنها را بـطـور قطع خلیفه روى زمین خواهد کرد همان گونه که به پیشینیان خلافت روى زمین بخشید و دیـن و آیـیـنـى را کـه براى آنها پسندیده پا بر جا و ریشه دار خواهد ساخت و ترس آنها را به امـنـیـت و آرامـش تـبـدیـل خـواهـد کرد، بگونه اى که تنها مرا بپرستند و چیزى را براى من شریک نگیرند.
در روایات مذاهب اسلامی از این منجی به عنوان ((قائم ))، ((صاحب الامر))، ((دوازدهمین خلیفه پیامبر)) و غیر اینها یاد شده است ، امّا مشهورتر از همه ، نام مهدى است . این عناوین همه یک مصداق را معرفى مى کنند و مسلمانان این واژه ها و نامها را فقط بر یک شخص منطبق مى دانند که همان ((مهدى ))(عج ) موعود پیامبر(ص ) است .
اوّلیـن کـسـى کـه واژه ((مـهـدى )) را به عنوان نام آن منجى بزرگ به کار برده و او را به این اسـم مـعـرفى کرده ، شخص پیامبر اکرم (ص ) است ، به همین جهت تمام مسلمانان از هر فرقه و گـروه ، بـا نـام مـهدى آشنا هستند و او را به عنوان دادگستر آینده جهان و موعود پیامبر(ص ) مى شناسند. نتیجه اینکه تاءمل در روایات نبوى (ص ) و اهل بیت او ، این مدّعا را اثبات مى کند که زمامدارى آینده حکومت واحـد جـهـانـى ، مـنـحـصـر در شـخـصیتى به نام ((مهدى ))(عج ) است و عقیده به ایشان ، یک عقیده مشترک اسلامى میان همه فرقه ها و مذاهب اسلامى است .
اندیشه پیروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان کهبرگرفته از متن قرآن کریم است، بارقهاى از نور امید در دلها تابانیده وهمه را چشم به انتظار شخصى گذاشته که منادى حق است و سفیر نور، کشتیبانهدایت است و قافلهسالار رهایى; مجدد حیات بشریت است و احیاگر اخلاق خدایى،این شخصیتبزرگ را در روایات اسلامى «مهدى» علیه السلام مىنامند.
چنین انتظارى افضل عبادات شمرده شده است. زیرا این انتظار با امید،تعهد، تحرک با مسوولیت و سازندگى و رفع ناامیدى از جامعه همراه مىباشد.
منتظران واقعى، خود را در حال مهیاى جامعهاى مىبینند که انتظار موعودىرا مىکشد، بنابراین براى حضور حضرتش شرایطى لازم است که هم زمینهسازقدومش باشد و هم پذیراى حکومت عدل او، زیرا تحمل عدالتخود نیاز بهسازندگى دارد. و الا، پذیرایى حق بر افراد بسى مشکل خواهد بود. بنابراین،ما براى خودسازى به یکى از بهترین راهها که طریق پرورش یافتگان مکتبانسانساز اسلام; یعنى یاوران خاص ولىعصر(عج) است متمسک مىشویم، ویژگىهاىآنها را بشناسیم و به کار بندیم تا زمینهساز حضور حضرتش باشیم. زمینهسازحکومتحضرت، خیزش ایمان است نه ازدیاد فساد. ما در این نوشتار به برخىاز خصال یاوران باوفاى حضرت اشارتى خواهیم داشت.
میلاد آقای ساجدان امام علی بن حسین و حضرت عباس بن علی (ع) گرامی باد
این ، که تو او را نمى شناسى ، همان کسى است که سرزمین (بطحا) جاى گامهایش را مى شناسد و کعبه و حلّ و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند. این ، فرزند بهترین همگى بندگان خداست ... این ، همان على است ، که پدرش پیامبر خداست . این ، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است ... آرى ، او به قلّه مجد و عظمت و ستیغ جلال و عزّتى نسب همى برد که مسلمانان عرب و عجم از رسیدن به آن فرو مانده و به زانو در آمده اند... (ترجمه از قصیده فرزدق )
نام نامی امام چهارم مسلمین على (ع ) است . وى فرزند حسین بن على بن ابیطالب (ع ) و ملقب به (سجاد) و (زین العابدین ) مى باشد. امام سجاد در پنجم شعبان سال 38 هجرى در مدینه ولادت یافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ، سن شریف حضرت سجاد (ع ) را در روز دهم محرم سال 61 هجرى که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا (ص ) به امامت رسید به اختلاف روایات در حدود بیست و چهار سال نوشته اند. پس از آن حضرت زین العابدین 35 سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپرى شد. سرانجام به تحریک هشام ، خلیفه اموى ، به دست ولید بن عبدالملک امام زین العابدین و سیدالساجدین (ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجرى درگذشت و در بقیع مدفون شد.
سخنی از امام سجاد (ع)
اى صاحب آیات درخشان و اى نقشبند دستگاه آسمان و اى آفریننده روان انسان ، سپاس تو را سپاسى که به دوام تو دائم ماند، و سپاس تو را سپاسى که به نعمت تو جاوید بپاید، و سپاس تو را سپاسى که با کردار و احسانت برابر باشد... پروردگارا! رحمت فرست بر پاکیزه تران از اهل بیت محمّد (ص ) که ایشان را براى قیام به امر خود برگزیده اى ، و خزانه داران علم و نگهداران دین و جانشینان خویش در زمین و حجت هاى خویش بر بندگان خود قرار داده اى ، و ایشان را به خواست خود، از پلیدى و آلودگى یک باره پاک کرده اى ، و وسیله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته اى .
اى ابوالفضل ! بخشش و هدیه اى از خداوند به امت بودى ، براى آنان افقهایى درخشان از آزادگى و کرامت گشودى . به آنان آموختى که جانبازى باید خالصانه براى خدا باشد و هیچ یک از عواطف و آروزهایى که سر به خاک مى برد، آن را نیالاید. با این روح اسلامى اصیل بود که به جانبازیت اى ابوالفضل ! در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات ، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شیفته کردن دلهاى مردم در طول تاریخ ، همین است .
اى قمر بنى هاشم ! پایه هاى بنیاد حقیقت را تو در دنیاى عرب و اسلام برپاداشتى و با یاریت به برادرت سیدالشهداء که براى حاکمیت عدالت اجتماعى و توزیع خیرات الهى بر محرومان و ستمدیدگان جنگید براى مسلمانان ، مجد و کرامتى والا و استوار، پایدار کردى .
حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود. امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) از پس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دُژم : شیر بیشه ) نامید. کنیه های آن حضرت، ابوالفضل و ابوالقاسم بود والقاب ایشان ؛ قمر بنى هاشم ، سقّا ، قهرمان علقمى ، پرچمدار، سپهسالار ، حامى بانوان ودر میان مردم ((باب الحوائج )) است .
جشن بعثت رحمت گرامی باد
محمّد امین (ص ) مدت ها قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ یاهایى مى دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذیرش وحى - کم کم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحى ماءمور شد آیاتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پیامبرى مفتخر سازد.(( (اقراء باسم ربک الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربک الا کرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم .) ))
یعنى : بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت که گرامى تر و بزرگتر است . خدایى که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمى دانست .محمّد (ص ) - از آنجا که امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که (لوح ) را بخواند. امّا همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس کرد مى تواند (لوحى ) را که در دست جبرئیل است بخواند. این آیات سرآغاز ماءموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود. جبرئیل ماءموریت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد .
آری خدای کریم و رحیم، محمد را به پیامبری معوث نمود ونعمت را بر بندگانش تکمیل کرد. این عید بزرگ بر همه مبارک.
سالروز شهادت باب الحوایج حضرت امام موسی بن جعفر (ع)
حلقه هاى زنجیر پاهاى مبارکش را مجروح ساخته بود.
نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت کاظم (ع ) کنیه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهیم ) است . شیعیان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .امام موسى کاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولى عصر (عج ).عاقبت آن امام بزرگوار پس از سال ها زندانی بودن، در ماه رجب سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمکار به نام (سندى بن شاهک ) و به دستور هارون مسموم و شهید شد.بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکى بغداد - به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر (کاظمین ) از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت . از سخنان موسى بن جعفر (ع )
1 - کوشش کنید اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت کنید: بخشى براى نیایش با خدا بخشى دیگر براى تاءمین معاش و زندگى ، بخش سوم براى معاشرت با برادران دینى که مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را یاد آورند و در باطن خیرخواه شما مى باشند، و بخش چهارم براى پرداختن به تفریحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو این برنامه مى توانید وظایف خود را در سه مورد دیگر نیز بخوبى انجام دهید.
2 - هرگز با خود از فقر سخن نگویید، و به عمر طولانى نیندیشید زیرا هر کس خود را فقیر پندارد یا در فکر فقر در آینده باشد بخل مى ورزد، و هر کس به عمر طولانى بیندیشد آزمند مى شود. در زندگى دنیا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره مند شوید و از این راه به انجام وظایف دینى کمک بگیرید، زیرا: هر کس که دنیاى خود را به خاطر دین ، یا دین را به خاطر دنیا ترک نماید از ما نیست .
3 - خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان که حق موجب نابودى نیست بلکه نجات دهنده است . باطل را همواره رها کن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست ، بالاخره سبب نابودى است .
4 - دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهیز، و نادان را بخاطر نادانیش کوچک دار، ولى طردش نکن بلکه او را نزدیک بخوان و به او دانش بیاموز.
سیاسیت از دیدگاه علی (ع)
در نگاه امیرالمؤمنین(ع) که برخاسته از عمق شناخت عالم و آدم و درکحقیقت هستی است، اصول اخلاقی، خاستگاه سیاست و مقوم ارزش آناست، تا جایی که هرگونه تلاش سیاسی خارج از این چارچوب، پیروی ازهوی' و هوس، و زیان و خسران تلقی میشود. در این مجال تنها به برخی از این اصول و مبانی میتوان اشاره کرد:
1. نگاه زاهدانه و گذرا به دنیا و پرهیز از دنیادوستی: دنیا را بنگرید همانند انسان زاهد و بیرغبتی که (میداند) از آن جدامیشود.
ای مردم! از دوستی دنیا بپرهیزد که منشأ هر خطا و در هر گرفتاری وهمنشین هر فتنه و بر انگیزه هر ناگواری است.
2. توجه به آخرت و اصالت آن: ... پس فخرفروشی و بزرگ بینی بگذار و به خودآی و گورو منزل خودرا (که در پیشداری) بیاد آر که گذرت بر آن است و جایگاه آیندهات بهسوی آن و (بدان که) به هر دستی بدهی به همان دست میگیری و هرچه بکاری درو میکنی و هر چه (با دیگران) بکنی با تو (همان)میکنند....
3. پرهیز از دوچهرگی، دوگونه سخنگفتن، قدرتنمایی و خودبرتربینی: کسی که با این صفات رذیله از دنیا برود، در حالی که توبه نکرده باشد،مؤمن نیست:
مؤمن نیست کسی که از دنیا برود و خدا را با یکی از این چند صفتدیدار کند، در حالی که توبه نکرده باشد:... میان مردم دورو و دو زبانو زورگو باشد و خود را از دیگران برتر بیند.
4. پرهیز از شکمبارگی و ستمگری: بدان که هر نمونه دلیل همانند خود است، همّ و غمّ چارپایان شکمشانو همّ و غمّ درندگان تجاوز و ستم است.
5. آزمایش دانستنِ فراز و نشیبهای دنیوی: روز دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو؛ پس صبر کنکه به هر دوی آن امتحان میشوی.
در دگرگونی اوضاع و احوال، گوهر و حقیقت مردان شناخته میشود.
6. اخلاص در امور: خوشا به حال آنکه علم و عملش، دوستی و دشمنیاش، گرفتن ونهادنش، سخن و سکوتاش و کردار و گفتارش (همه و همه) را برایخدا خالص قرار داده است.
7. توجه به خوب و بد حقیقی، و نعمت و بلای واقعی: هر بدی (و ناگواری) که بهشت را به دنبال داشته باشد، (در حقیقت)بدی نیست و هر خوبی و خوشی که آتش در پی آن باشد، (در حقیقت)خوبی وخوشی نیست هر نعمتی در برابر بهشت کوچک، و هر بلاییدر برابر دوزخ عافیت است.
8. توجه به محرومیت و زیان حقیقی: زیانکار کسی است که در دینش زیان کند.
9. رنج خود و راحت مردم: مؤمن، خود از جانب خویش در رنج و زحمت است و مردم از جانباو در آسایش و راحتی!!
10. پرهیز از نیرنگ: از خدعه و نیرنگ بپرهیز که آن از خوی پست است!
11. کوچک انگاشتن غیرخدا در برابر خدا: آفریدگار در نفس آنان بزرگ جلوه کرده؛ پس هر چه غیر اوست، درنظرشان کوچک است.
اینها و دهها اصل و فرع اخلاقی و معنوی است که پایههای رفتار سیاسیفرد یا جامعه اسلامی را در چارچوب سیاست علوی تشکیل میدهد، و زمینه وانگیزه رعایت اصول سیاست مطلوب را فراهم میسازد. سیاستِ برخاسته ازچنین اصولی از آفات قدرت مصون است .
اندکی تأمل در این اصول نشان میدهد که آنچه امروزه از لوازم سیاستشمرده میشود، هیچ جایگاهی در سیاست علوی ندارد؛ اموری مانندرقابتهای سرسختانه بر سر احراز قدرت، گروهگرایی و تعصبهای حزبی وجناحی، رفتارهای غیراخلاقی با رقبای سیاسی، دوچهرگی، دوگونهسخنگفتن، نفاق پنهان و آشکار و استفاده از تبلیغات گمراهکننده و کذببرای کسب یا حفظ قدرت.
اگرچه امروزه غالباً برای گرم کردن بازار مکاره سیاست، روشها وراهکارهایی برای برانگیختن انگیزههای شخصی، قبیلهای، گروهی و ملیتجویز میشود و به نام قواعد بازی سیاست، مقبولیت مییابد، در نگاه سیاسیامام علی(ع)، این قواعد اگر با اصول اخلاقی منافات داشته باشد و فراتر ازمرزهای اخلاق انسانی و اسلامی باشد، به هیچ وجه توجیهپذیر نیست. اساساًسیاست، به معنا و مفهومِ علوی آن، جدیترین امر عالم است؛ امری که تلاشو مجاهدت پیامبران، امامان و اولیای الاهی را برانگیخته است. از این منظر،سیاست، بازیِ کودکانهای نیست که سبکسران و ستمگران و شهوتپرستانبرای ارضای هوسهای سیریناپذیر خود، بدان سرگرم شوند، و صالحان وخردورزان و مؤمنان از آن فاصله گیرند تا دامن بدان نیالایند.
از آنجا که ریشه این تفاوت، و بلکه تضاد و تعارض، در ذات سیاستسُفلای دنیوی نهفته است، سیاست عُلیای علوی، برای برخی محققانِسطحینگر، قابل درک و هضم نیست؛ از اینرو زبان به انتقاد از رفتار سیاسیامام المتقین(ع) میگشایند و روشهای شیطانی سفلگان را سیاسیتر ازروشهای الاهی علی(ع) میشمارند.
از نگاه امیرالمؤمنین(ع)، نهتنها حکومت و حکمت، و زمامداری و زهد،با هم تعارضی ندارند، بلکه سیاست مطلوب، جز از راه پیوند بین این امور،محقق نخواهد شد. تنها، حکیم حاکم و زمامدار زاهد است که میتواندکاروان بشری را به کمال رهنمون شود، و قدرت را که امروزه، گویِ بازینابخردان شده است، به امری مقدس و در خدمت انسانیت، مبدل سازد.
علی ذوعلم - سیاست - (مجموعه از چشم انداز امام علی (ع))
جامعه مسلمانان از دیدگاه امام على(ع)
امام علی - علیه السلام - در یک سخنرانی بسیار جالب که در برابر شخصیت ها و رهبران مسلمانان زمان خود ایراد فرموده است 1 ابتدا به بیان ویژگی های مسلمانان بی تفاوت و بی مسؤولیت می پردازد و این که چگونه جاذبه مادیات آن ها را مسخر کرده است و ضمناً راز انحطاط و بدبختی جامعه مسلمان که از همان زمان، بلکه پیش از آن شروع می شد اشاره می کند و در پایان، ویژگی افراد متعهد و مسؤول را در هر زمانی که مانند زمان خویش باشد بیان می کند و اینک متن سخنان او:.
ای مردم! ما در روزگاری سخت و بحرانی زندگی می کنیم که فساد و ستم، جامعه اسلامی را فرا گرفته است و چنان روحیه حاکم بر جامعه فاسد شده که نیکوکار و خدمتگزار به جامعه، مفسد و بزهکار معرفی می شود و در نتیجه، ستمگر روز به روز تعدی و تجاوز خود را بیشتر می کند؛ آگاهی هایی که داریم، در نجات و اصلاح ما نقشی ندارند و در پی آگاهی یافتن به اموری که برای ما مجهول است و دانستن آن برای ما لزوم دارد نیستیم و از مصائب بزرگ و خطرناکی که جامعه اسلامی را تهدید می کند نمی ترسیم و در صدد پیشگیری از آن بر نمی آییم تا هنگامی که آن مصائب بزرگ و خطرناک ما را فراگیرند؛ مردم در زمانِ ما به چهار دسته تقسیم می شوند:.
1. کسانی که تنها نداشتن قدرت و ثروت 2 مانع از فساد و جنایت آنهاست و بالأخره آب نمی بینند وگرنه شناگر قابلی هستند.
2. کسانی که با شمشیر برهنه به جان مردم می افتند و آشکارا ستم می کنند و به وسیله مأموران سواره و پیاده خویش بر جامعه مسلّط می شوند و خود را برای جنایت آماده می کنند و دین خود را از بین می برند تا از این رهگذر هرچه بتوانند مال و ثروت دیگران را بربایند و یا این که پیشرو اسبانی چند باشند که به عنوان گارد احترام پشت سرشان حرکت می کنند و یا این که بر فراز کرسی خطابه و سخنرانی به عنوان رهبر جامعه مسلمان قرار گیرند؛ بنابر این دین و فضایل انسانی خود را می فروشند و در عوض، مال و ریاست می گیرند و این بد تجارتی است که لذات این جهان را بهای خود می دانند و با نعمت های جاویدی که خداوند برای آن ها مهیا کرده عوض می نمایند.
3. کسانی که دین و خدا و مذهب را وسیله ای برای زندگی قرار می دهند و زندگی را وسیله ای برای دین داری نمی کنند؛ خدا نردبام نان آن هاست، نان نردبام خدا و منطق آن ها نیست؛ با آرامش و متانت خاصی راه می روند، گام های کوچک بر می دارند، لباس خود را بالا می گیرند و خود را آراسته می کنند تا مردم به آن ها اعتماد کنند و پوشش خدا را وسیله ای برای نافرمانی از او قرار می دهند.
4. کسانی که ناتوانی و حقارت و نداشتن وسیله برای ریاست طلبی آن ها را خانه نشین کرده است و بر حال فعلی نگه داشته است و با نام قناعت، خود را زیور می دهند و با لباس اهل زهد، خویش را می آرایند، در حالی که اهل زهد و قناعت نیستند، بلکه نمی فهمند که مفهوم حقیقی این دو کلمه چیست.
(این چهار دسته، اکثر جامعه مسلمان دوران على(ع) را تشکیل می دادند که نه تنها احساس مسؤولیتی نمی کردند و دردی از دردهای جامعه مسلمانان را درمان نمی نمودند، بلکه مستقیم یا غیر مستقیم در فساد جامعه دخالت داشتند؛ امام پس از ذکر مشخصات این افراد، خصوصیات اقلیت متعهد و مسؤول زمان خود را این طور بیان می کند):.
همه مسلمانان از اسلام راستین که دین مسؤولیت است فاصله گرفتند و تنها مردانی باقی ماندند که یادِ روز بازگشت به خدا موجب چشم پوشی آنان از مطامع مادی گردید و بیم روز زندگی پس از مرگ اشک هایشان را جاری ساخت و این اقلیت مسؤول، گروهی مطرود 3 و فراری از جامعه مسلمانانند و گروهی بیمناک و مقهور و گروهی ساکت، ولی لجام بر دهان و گروهی با اخلاص، مشغول دعوت و ادای رسالتند و گروهی به علت آزار و شکنجه ستمگران ناراحت و رنجورند، تقیه و پنهان نگه داشتن فعالیت های خویش، آن ها را گمنام کرده و بی ارزشی (از نظر توده ظاهر بین) آن ها را فرا گرفته و در نتیجه، زندگی اجتماعی آن ها در میان مردم، مانند کسی است که در دریای نمک زندگی کند که نمی تواند عطش درونی و سوزش خود را تسکین دهد؛ دهانشان بسته و ساکت، ولی دل های آنان مجروح و زخم دار است؛ آن قدر مردم را موعظه و تبلیغ کردند که مردم به ستوه آمدند و در مقام مبارزه، آن قدر مظلوم واقع شدند که از نظر افرادِ بی ارزش افتادند و آن قدر در راه مسؤولیت کشته دادند که تعداد آنان اندک شد.
(سپس امام - علیه السلام - در خاتمه، گویا راز فداکاری و احساس مسؤولیت و ارزش گروه اخیر و فلسفه به پستی گراییدن گروهای پیشین را در این کلمه خلاصه می کند که زندگی و لذایذ مادی در مسیر هدف و مسؤولیت برای گروه اخیر بی ارزش است، ولی هدف سایر مردم، تنها زندگی و هوسرانی است و انسان متعهد و مسؤول ناچار است که زندگی در برابر هدفش کاملاً بی ارزش باشد):.
بنابر این در راه مسؤولیت، زندگی و لذایذ آن باید در دیده شما از تفاله برگ درخت سلم 4و ریزه های دم قیچی بی ارزش تر و پست تر باشد و از تاریخ زندگی پیشینیان عبرت گیرید، پیش از آن که زندگی شما مایه عبرت دیگران واقع شود و هوسرانی ها را که زشت و ناپسند است رها کنید، زیرا که دنیا کسانی را که پیش از شما زندگی می کردند و بیش از شما به آن عشق می ورزیدند رها نمود.
1-سید عبدالزهراء الخطیب، مصادر نهج البلاغه.
2-امام از کمبود قدرت به خواری نفس و کندی شمشیر (مهانة نفسه و کلالة حده) تعبیر فرموده است.
3-در این جلمه، ظاهراً امام اشاره به ابوذر و امثال او می کند که در نتیجه مبارزاتش با عثمان و معاویه از جامعه مسلمانان طرد شد و به ربذه تبعید گردید.
4-برگی که برای دباغی به کار می رود (المنجد).
5-مصادر نهج البلاغة، ج1، ص413؛ نهج البلاغه، شرح ابن میثم، ج2، ص62؛ ابن ابی الحدید، ج2، ص174.
نامگذارى نوزاد تنها رسمى دیرینه در میان بشر نیست، از سنتهاى خدایى است که با آفرینش نخستین آفریده، همراه بوده است. «آدم» و «حوا» اولین نامهاى بشرى است. بعد از آن نیز لازمترین و مهمترین چیزهایى که به آدمى آموخته شد اسمهایى چند بود. وعلم آدم الاسماء (پروردگار به آدم اسمهایى آموخت.)
پس از آن، بشر براى برقرارى روابط خود هیچ راهى جز نامگذارى اشخاص و اشیا نداشت. چه اینکه گفتگوها و آموختنهایش جز از طریق شناخت نامها میسر نمىشد.
منزلت انسان در کلام امیر الموءمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین در سه بیت شعر، در مقام معرفى انسان برآمدهاند. انسان وقتى خود را بشناسد، حاضر نمىشود خود را با غیر وجود مقدس حضرت حق معامله کند. امیرالمؤمنین مىفرماید : اگر وجود انسان را در یک کفه ترازو بگذارند و همه دنیا را در یک طرف دیگر، اگر کسى راضى شود که خود را در برابر همه دنیا بدهد، به بد تجارتى دست زده است :
« لَبِئْسَ المَتْجَرُ أَن تَرى الدُّنیا لِنَفْسِکَ ثَمَناً »* بدترین سوداگرى اینست بهاى خود را دنیا قرار دهد .
قیمت شما در این عالَم خدا است. کسى که خود را بشناسد، قیمت خود را بشناسد و جایگاه خود را بشناسد، خود را با هیچ چیز غیر از خدا معامله نمىکند. درِ این گونه معامله هم همواره به روى مردم باز است. امروز که حکومت اسلامى برپا است، این در، به آسانى به روى همه باز است. در زمان فرعونها و نمرودها هم باز بود. حتى در دربار خود نمرود و فرعون هم در باز بود. آن جا هم اگر بشر مىگفت: من این قدر در محاصره قدرت فرعونى بودم که نمىتوانستم متخلق به اخلاق الهى باشم، آن جا هم مىگفتند: دروغ مىگویى.
آیا فرزند پیامبر الگوست؟
در میان چهارده معصوم یک الگوى زن لازم بود، زیرا اگر تمام معصومین مرد بودند آن همه سفارشاتى که ویژه بانوان است نظیر همسردارى، خانه دارى، بچه دارى، حجاب و عفاف، صبر و تسلیم در برابر ناملایمات، همه در دنیاى لفظ و توصیه بود و شاید زنان ما پیش خود مىگفتند: اگر در میان معصومین یک زن بود و خبر از حال ما داشت، این همه توصیه و تکلیف براى ما نمىشد.
وجود حضرت زهرا علیها السلام الگویى بود که به زنان ثابت شود آنچه اسلام مىگوید قابل عمل است. نه تنها زهرا علیها السلام، بلکه دخترش حضرت زینب نیز الگوى زنان تاریخ است. بلکه کنیز حضرت زهرا علیهاالسلام (فضّه) به جایى مىرسد که با قرآن گفتگو مىکند.
الگو بودن فاطمه زهرا علیهاالسلام تنها در چند مسئله خلاصه نمىشود به چند نمونه الگوئى حضرت اشاره مىکنیم.
اگر در قرآن سخن از احسان به والدین است، او به قدرى احسان مىکند که پیامبر درباره او مىفرماید: تو مادر پدرت هستى. یعنى محبت تو از دخترى فراتر است. «ام ابیها»
اگر در قرآن سخن از بخشش و ایثار است، پیراهن عروسى خود را در شب زفاف و در راه رفتن به خانه داماد به فقیر مىبخشد. (به زنان مىگوید دور مرا بگیرید تا نامحرمان مرا نبینند و من این لباس را در راه خدا بدهم.)
اگر در قرآن سخن از هجرت است، فاطمه علیهاالسلام هجرت کرد.
اگر در قرآن سخن از صبر و اخلاص و تسلیم و تقوا و حیاست، فاطمه زهرا علیهاالسلام به قله این کمالات رسیده است.
اگر در قرآن سخن از علم و حکمت است، فاطمه زهرا علیهاالسلام کتابى به نام مصحف دارد که امامان معصوم گاهى براى کسب اطلاع از آینده به آن کتاب مراجعه مىکردند.
اگر در قرآن سخن از کار و کوشش است، فاطمه علیها السلام در اثر کار در خانه دستش تاول زده بود.
اگر در قرآن سخن از عدالت است، فاطمه کار را بین خود و کنیزش به طور مساوى تقسیم مىکند.
اگر در قرآن سخن از رهبرى الهى است، فاطمه زهرا علیهاالسلام در خطبهاى که در مسجد پیامبر خواند، حکومت وقت را محکوم و از همسرش حمایتى کرد که به شهادتش انجامید.
اگر در قرآن سخن از ایمان به آخرت و اشتیاق به دنیاى دیگر است، فاطمه همین که از پدر شنید اولین کسى که به او ملحق مىشود خود اوست، شادمان شد.
با دیدن این چند نمونه باور مىکنیم که فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى عملى قرآن است.
گرچه در میان فرهنگهاى دیروز و امروز و اشعار و ضرب المثلها زن تحقیر شده و او را عنصرى وابسته و ضعیف مىدانستهاند، اما قرآن نه تنها به زنان، بلکه به تمام مردان مىگوید: همسر فرعون را الگوى خود قرار دهید.
او در کاخ بود، اما جذب کاخ فرعون نشد. قلدرى فرعون را دید، ولى نهراسید. انواع وسایل رفاهى، باغها و نهرها و حکومتها و قدرت هایى را که فرعون با آن مغرور مىشد و ادعاى خدایى مىکرد و مىگفت: «فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ»1 آیا با این همه نهرهایى که از زیر پاى من جارى است، حکومت و فرمانروایى مصر براى من نیست؟! اما همسرش به خدا مىگوید: من جایگاه و مقامى نزد تو مىخواهم.
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ » 2پروردگارا، براى من نزد خویش در بهشت خانهاى بنا کن. در این آیه آنچه مهمتر از بهشت و خانه بهشتى است، کلمه «عندک» است. زن مىتواند به جایى برسد که از لذتهاى موجودى که در برابر چشم اوست بگذرد و به آنچه نزد خداست دل ببندد.
بر گرفته شده از سایت تبیان
سخنان امام عسکری (ع)
- جدال مکن پس مى رود خوبى و حسن تو و مزاح مکن که جراءت مى کنند و دلیر مى شوند بر تو.
- از تـواضع است آنکه سلام کنى بر هر کس که مى گذرى بر او و آنکه بنشینى در جائى که پست تر است از مکان شریف مجلس .
- پارساترین مردم کسى است که توقف کند نزد شبهه و عابدترین مردم کسى است که به پا دارد فرائض را و زاهدترین مردم کسى است که ترک کند حرام را و از همه مردم کوشش و مشقتش بیشتر است کسى که ترک کند گناهان را.
- دل آدم احـمـق در دهـانـش اسـت و دهـان مـرد حـکـیـم در دلش اسـت .
- مشغول نسازد تو را روزى که خدا ضامن آن شده از عملى که بر تو فرض است .
- از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالى نزد شخص غمناک .
- رام کـردن و تـربـیـت شـخـص جـاهـل و بـرگـردانـیـدن صـاحب عادت را از عادتش مثل معجزه است .
- اکرام مکن شخص را به آن چیزى که شاق و دشوار است بر او.
- کسى که موعظه برادر خود را در پنهانى همان آراست او را و کسى که موعظه کرد او را آشکار همانا عیب کرد او را.
- هر کسى که انس به خدا گرفت وحشت کند از مردم .
- هـمـانا از براى جود و بخشش اندازه و مقدارى است ، پس هـرگـاه زیـاد شد از آن مقدار پس آن اسراف است ؛ و از براى حزم و احتیاط مقدارى است پس هرگاه زیاد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است و از براى اقتصاد و میانه روى مقدارى اسـت پـس هـرگـاه زیـاد شـد بـر آن پـس آن بـخل است ، و از براى شجاعت مقدارى است پس هـرگـاه زیاد شد بر آن پس آن تهور و بى باکى است و کافى است تو را از براى ادب کردن نفست اجتناب کردنت از چیزى که مکروه و ناپسند مى شمارى از غیر خودت.
1 - بى نیازترین مردم کسى است که گرفتار حرص نباشد.
2 - بى رغبتى نسبت به دنیا موجب راحتى قلب و سلامت بدن است .
3 - چون خدا خیر بنده اى بخواهد او را نسبت به دنیا بى رغبت و نسبت به دین دانشمند کند و او را به عیوبش آگاه گرداند و به هر که این خصلتها داده شود خیر دنیا و آخرت داده شده است .
4 - پیروان ما کسانى هستند که در کارهاى نیک پیشقدمند و از انجام اعمال بد خوددارى مى کنند. نیکویى را آشکار مى کنند و به کارهاى خوب پیشى مى گیرند، و براى علاقه اى که به رحمت خداوند جلیل دارند. اینان از ما هستند و هر کجا که ما باشیم با ما هستند.
5 - براى مؤ من چقدر زشت است خواهشى داشته باشد که در راه خواستن آن خوار گردد.
6 - مؤ من از آهن سخت تر است ، زیرا اگر آهن در آتش گداخته شود رنگش تغییر پیدا مى کند، ولى مؤ من اگر کشته شود و دوباره زنده گردد و مجددا او را بکشند، دل او از ایمان بر نمى گردد.
7 - حضرت صادق (ع ) در آخرین لحظه هاى عمر که همه خویشانش گرداگردش جمع بودند فرمود: شفاعت ما شامل حال کسى که نماز را سبک بشمارد نخواهد شد.
1 - بهترین چیزى که به مردم داده شد؛ زبانى است شکرگزار، تنى است صابر و شکیبا و دلى است ذکر کننده و به یاد خدا.
2 - حقا که شما هرگز نمى توانید به مردمان به مال خود برسید و آنها را راضى کنید، پس سعى کنید به اخلاق خوش خود به آنها برسید و از آنها دلجویى نمایید.
3 - بدترین مردم آن کس است که عذرى را نپذیرد و لغزشى را نبخشاید.
4 - نهنده دانش در نااهلش مانند آویزنده گوهر و مروارید است بر گردن خوکان .
5 - بالاترین و بهترین دو چیزى که در یک نفر فراهم مى آید حلم است و علم .
6 - امید مایه رحمت امت من است ، اگر نور امید در دلها نبود هیچ مادرى فرزند خود را شیر نمى داد و هیچ باغبانى نهالى نمى کاشت .
7 - کسى که به بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون کسى است که مى خواهد به نیازمندانى کمک کند و هنگامى که مى خواهد تحفه را تقسیم کند نخست باید به دخترش و سپس آن را به پسرش بدهد.
8 - آیا شما را با خبر نسازم به کارى که اگر انجام دهید شیطان به اندازه فاصله مغرب از مشرق از شما دور مى شود؟ گفتند چرا. فرمود: روزه ، شیطان را روسیاه مى کند و صدقه کمر او را مى شکند و دوستى فقط به خاطر خدا و مداومت بر عمل صالح ، ریشه او را قطع مى کند. استغفار و توبه رگ گردن شیطان را قطع مى سازد، براى هر چیزى زکات است و زکات جسم روزه است .
مذهب شیعه چرا مذهب جعفرى نامیده شد؟
هیچ تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مىخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(ع) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى مىآید توضیحى استبر راز این نام گذارى.
گوشهاى ازاخلاق عظیم پیامبر (ص)
روزهایى بس شیرین و بهیادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقصتوصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسانکاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الاانسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید کهجبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحتبه او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلىبسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى کهخدایش دربارهاش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاىاینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایىمىرساند چرا که جز آفریدهاش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
عالم بزرگوار، مرحوم ملا زین العابدین سلماسى مى گوید: ((روزى علاّمه بحرالعلوم ، وارد حرم مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام شد و به این بیت ترنّم مى کرد:
چه خوشست صوت قرآن ، ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن ، سخن خدا شنیدن
از سیّد، سؤ ال کردم : ((به چه مناسبت این بیت را زمزمه مى کنید؟)) فرمود: ((چون وارد حرم مولایمان امیرالمؤ منین علیه السّلام شدم ، دیدم که حضرت حجت (روى له الفداء) با آواز شیوا و دلنشین در بالاى سر، قرآن تلاوت مى فرمود، چون صداى آن بزرگوار را شنیدم این بیت را خواندم ؛ امّا وقتى وارد حرم شدم ، قرائت را ترک نموده و از حرم بیرون رفتند.))
فوائد الرضویه ، 282.
کلمات حکمت آمیز حضرت عسکرى علیه السلام
لاتُمارِ فَیَذْهَبُ بَهاؤُکَ وَ لاتُمازِحْ فَیُجْتَرى عَلَیْکَ.
فرمود: جدال مکن پس مى رود خوبى و حسن تو و مزاح مکن که جراءت مى کنند و دلیر مى شوند بر تو.
مِنَ التَّواضُعِ، اَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَِف الْمَجْلِسِ .
فـرمـود: از تـواضع است آنکه سلام کنى بر هر کس که مى گذرى بر او و آنکه بنشینى در جائى که پست تر است از مکان شریف مجلس .
اَوْرَعُ النّاسَ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلى الْفَرآئِضِ، اَزْهَدْ النّاسِ مِنْ تَرَکَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهادا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ .
فرمود: پارساترین مردم کسى است که توقف کند نزد شبهه و عابدترین مردم کسى است که به پا دارد فرائض را و زاهدترین مردم کسى است که ترک کند حرام را و از همه مردم کوشش و مشقتش بیشتر است کسى که ترک کند گناهان را.
قـَلْبُ الاَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فُمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ .
فـرمـود: دل آدم احـمـق در دهـانـش اسـت و دهـان مـرد حـکـیـم در دلش اسـت .
لایـَشـْغـَلُکَ رِزْقٌ مـَضـْمـُونٌ عـَنْ عـَمـَلٍ مـَفْرُوضٌ .
فرمود: مشغول نسازد تو را روزى که خدا ضامن آن شده از عملى که بر تو فرض است .
لَیـْسَ مـِنَ الاَدَبِ اظـْهـارُ الْفـَرَحِ، عـِنـْدَ الْمـَحْزُونِ.
فرمود: از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالى نزد شخص غمناک.
رِیـاضـَةُ الْجـاهـِلِ وَرَدُّ الْمـُعـْتـادِ عـَنْ عـادَتـِهـِ کَالْمُعْجِزِ.
فـرمـود: رام کـردن و تـربـیـت شـخـص جـاهـل و بـرگـردانـیـدن صـاحب عادت را از عادتش مثل معجزه است .
لاتُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَْیِه .
فرمود: اکرام مکن شخص را به آن چیزى که شاق و دشوار است بر او.
مَنْ وَعَظ اَخاهُ سِرّا فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ .
فرمود: کسى که موعظه برادر خود را در پنهانى همان آراست او را و کسى که موعظه کرد او را آشکار همانا عیب کرد او را.
مَنْ اَنِسَ بِاللّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ .
فرمود: هر کسى که انس به خدا گرفت وحشت کند از مردم.
لَوْ عَقَلَ اَهْلُ الدُّنْیا خَرِبَتْ .
فـرمود: آن حضرت که اگر اهل دنیا دانائى و فهم داشتند و دریافت مى کردند، دنیا خراب و ویران مى شد!
سالروز شهادت مظلومانه امام عسکری (ع) را به فرزند گرامی شان
امام زمان (عج) تسلیت می گویم
بعد از امام هادى (علیه السلام ) مقام امامت به فرزندش امام حسن عسکرى (علیه السلام ) رسید؛ زیرا خصال و ویژگیهاى امامت در وجود او جمع بود و در خصایص مقام مقدس امامت ، از همه مردم زمان خودش برترى داشت او در علم ، زهد، کمال عقل ، عصمت ، شجاعت ، کرم و اعمال بسیار که انسان را به پیشگاه خدا نزدیک مى کند، سرآمد همه اهل زمان خود بود. از سوى دیگر پدر بزرگوارش امام هادى (علیه السلام ) با تصریح و اشاره ، جانشینى و امامت آن حضرت را بیان نمود.
امام حسن عسکرى (علیه السلام ) در (هشتم ) ماه ربیع الاخر سال 232 هجرى ، در مدینه چشم به این جهان گشود و روز جمعه هشتم ربیع الاوّل سال 260 در سن 28 سالگى در سامرّا از دنیا رفت و در خانه اش در سامرا کنار قبر پدرش ، به خاک سپرده شد مادرش اُمّولد بود و ((حدیثه )) نام داشت و مدّت خلافت و امامت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) شش سال بود.
هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)
... پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تاآن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى پرتوافشانى کرده و مىکند.
در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشانترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسانمىنشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مىگیریم.
دستت نمىرسد که بچینى گلى ز شاخ
بارى بپاى گلبن ایشان گیاه باش
جلوه نام محمد(ص) بگونه ای است که هر گاه نام مبارک حضرت محمد(ص) در نزد امام صادق(ع) به میان مىآمد، عظمت و کمال رسولخدا(ص) چنان در وى تاثیر مىگذاشت، که رنگ چهرهاش گاهى سبز وگاهى زرد مىشد، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیزنا آشنا مىنمود. بر اساس برخی روایات؛ امام صادق(ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مىفرمود: جانمبه فدایش.
اباهارون یکی از اصحاب امام مىگوید: روزى به حضور امام صادق(ع) شرفیابشدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیدهام.
عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرموده. آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند چه نامى براى او انتخابکردهاى؟ گفتم: او را محمد نامیدهام.
امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید (به احترام آن حضرت) صورتمبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونههاى مبارکش بهزمین بخورد.
آن حضرت زیرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! کتک نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمینخانهاى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر این که آنخانه در تمام ایام مبارک خواهد بود.
حسین بن عبدالله مىگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسولخدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اوسرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر ازمحمد(ص) نیافرید .
امام صادق(ع) در حدیث دیگرى نیزفرمود: چون رسول خدا(ص) را بهمعراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعداو را همراهى نمىکرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل، در چنین حالىمرا تنها مىگذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو سوگند به خدا در جایىقدم گذاشتهاى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و بیش از تو بشرى به آنجا راه نیافته است .
معمر بن راشد مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: یک نفریهودى خدمت رسول خدا(ص) رسید و به دقت او را نگریست.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران; آن پیامبرى که خدا با او تکلمکرد و تورات و انجیل را بر او نازل نمود، و به وسیله عصایشدریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟
پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند ولکن(در جوابت) مىگویم که حضرت آدم(ع) وقتى خواست از خطاى خود توبهکند، گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى»،خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مىخواهم که مرا عفو نمایى. خداوند نیز توبهاش را پذیرفت. حضرت نوح(ع) وقتى از غرق شدن دردریا ترسید گفت «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لماانجیتنى منالغرق»; خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواستمىکنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد. حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:«اللهم انى اسالک بحق محمد وآل محمد لما انجیتنى منها»; خدایا! به حق محمد و آل محمد ازتو مىخواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود. حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترسنمود گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما امنتنى»;خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مىنمایم که مراایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:«لاتخف انک انتالاعلى» نترس. مسلما تو برترى.
اى یهودى، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مىکرد و بهمن و نبوت من ایمان نمىآورد. ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت. اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى(ع) کهزمان خروجش عیسى بن مریم براى یارى او فرود مىآید و پشتسر اونماز مىخواند.
زندگى سراسر افتخار امام مجتبى(ع) جلوههاى زیبا و پرشکوهى داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجرى پا به عرصه وجود گذاشت.
امام مهدی (عج) : اَوَ ما رَأَیْتُمْ کَیْفَ جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ مَعاقِلَ تَأْوُونَ إِلَیْها، وَأَعْلاماً تَهْتَدُونَ بِها مِنْ لَدُنْ آدَمَ علیه السلام*
آیا ندیدید که چگونه خداوند براى شما، ملجأهایى قرار داد که به آنان پناه برید، و عَلَم هایى قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا کنون.
شرح
این عبارت، قسمتى از توقیعى است که از ناحیه ى حضرت، به خاطر اختلاف میان ابن أبى غانم قزوینى و جماعتى از شیعیان صادر شده است. ابن ابى غانم معتقد بود که براى امام حسن عسکرى(علیه السلام) جانشینى نیست و امامت به ایشان ختم شده است. گروهى از شیعیان، به حضرت مهدى(علیه السلام)نامه مى نویسند و داستان را باز مى گویند. از ناحیه ى حضرت نامه اى صادر مى شود که حدیث فوق بخشى از آن است.
امام زمان(علیه السلام) بعد از سفارش هاى زیاد در دورى از تردید و شک در امر امامت و وصایت و جانشینى، مى فرمایند: مسئله ى وصایت، در طول تاریخ بشریت، ثابت است و تا انسان وجود دارد، زمین، خالى از حجّت نیست. حضرت مى فرماید:
تاریخ را بنگرید! آیا زمانى را خالى از حجّت دیده اید که اینک اختلاف کرده اید؟
حضرت، در این قسمت از حدیث، براى امامت، دو فایده برشمرده است: یکى، ملجأ و پناه مردم در گرفتارى ها، و دیگرى هدایت کردن مردم به دین الهى; زیرا امام معصوم(علیه السلام) نه تنها هدایتگر مردم به شریعت و دین الهى است، بلکه در مسائل مادّى و دنیوى نیز حلاّل مشکلات مختلف آنان خواهد بود.
الغیبة، شیخ طوسى، ص286، ح245 ; احتجاج، ج2، ص278 ; بحارالأنوار، ج53، ص179، ح9 .
1 - کوشش کنید اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت کنید: بخشى براى نیایش با خدا بخشى دیگر براى تاءمین معاش و زندگى ، بخش سوم براى معاشرت با برادران دینى که مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را یاد آورند و در باطن خیرخواه شما مى باشند، و بخش چهارم براى پرداختن به تفریحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو این برنامه مى توانید وظایف خود را در سه مورد دیگر نیز بخوبى انجام دهید.
2 - هرگز با خود از فقر سخن نگویید، و به عمر طولانى نیندیشید زیرا هر کس خود را فقیر پندارد یا در فکر فقر در آینده باشد بخل مى ورزد، و هر کس به عمر طولانى بیندیشد آزمند مى شود. در زندگى دنیا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره مند شوید و از این راه به انجام وظایف دینى کمک بگیرید، زیرا: هر کس که دنیاى خود را به خاطر دین ، یا دین را به خاطر دنیا ترک نماید از ما نیست .
3 - خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان که حق موجب نابودى نیست بلکه نجات دهنده است . باطل را همواره رها کن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست ، بالاخره سبب نابودى است .
4 - دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهیز، و نادان را بخاطر نادانیش کوچک دار، ولى طردش نکن بلکه او را نزدیک بخوان و به او دانش بیاموز.
حضرت امام موسى بن جعفر (ع ): حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد
نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت کاظم (ع ) کنیه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهیم ) است . شیعیان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .
امام موسى کاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولى عصر (عج ).
امام کاظم (ع ) به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسى بن جعفر از عبادت و سختکوشى به (عبد صالح ) معروف و در سخاوت و بخشندگى مانند نیاکان بزرگوار خود بود. بدره هاى (کیسه هاى ) سیصد دینارى و چهارصد دینارى و دو هزار دینارى مى آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم مى کرد. از حضرت موسى کاظم (ع ) روایت شده است که فرمود: (پدرم (امام صادق - ع ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مى کرد).
امام (ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى کرد، چنانکه نقل کرده اند: (امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود) و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنایى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنیا.
امام موسى کاظم (ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و پنهان و آشکار به آنها کمک مى کرد. برخى از فقراى مدینه او را شناخته بودند امّا بعضى - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پى بردند و آن وجود عزیز را شناختند.
امام کاظم (ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادى داشت . قرآن را با صدایى حزین و خوش تلاوت مى کرد. آن چنانکه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مى آمدند و از روى شوق و رقت گریه مى کردند. بدخواهانى بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روى در روى - بد مى گفتند و سخنانى دور از ادب به زبان مى راندند، ولى آن حضرت با بردبارى و شکیبایى با آنها روبرو مى شد، و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح مى آورد، و تنبیه مى فرمود. تاریخ ، برخى از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب (کاظم ) از همین جا پیدا شد. کاظم یعنى : نگهدارنده و فرو خورنده خشم . این رفتار در برابر کسى یا کسانى بوده که از راه جهالت و نادانى یا به تحریک دشمنان به این کارهاى زشت و دور از ادب دست مى زدند. رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (ع ) را روشن مى ساخت ، امّا آنجا که پاى گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و ستمگرى - پیش مى آمد، امام کاظم (ع ) مى فرمود: (( (قل الحق و لو کان فیه هلاکک ) )) یعنى : حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد. ارزش والاى حق به اندازه اى است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنى - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود. با فقرا مى نشست و از بینوایان دلجویى مى کرد. بنده را با آزاد مساوى مى دانست و مى فرمود : همه ، فرزندان آدم و آفریده هاى خدائیم .
... آل محمد(ص) بندگان خاص و خالص خدایند و تمام آثار و شئون خدایی که در امور، علوم و معجزات از ایشان ظاهر گردیده و میگردد در برابر [ذات] خدا، به منزلة صفت نسبت به موصوف است؛ همان طور که صفت هرگز به قدر یک چشم بر همزدن بدون موصوف قوامی ندارد و همیشه قائم به موصوف است به قیام صدور؛ آل محمّد(ص) با این شئون و فضائل و کمالات و خصایصی که خداوند به ایشان عطا فرموده است نسبت به او کمال فقر و ذلت و احتیاج را دارند و در آنچه که خدا به آنها عطا نموده، [نه تنها] هیچ استقلالی از خود ندارند [بلکه] ادعای استقلال هم نکرده و نمیکنند و آنچه از اسما و افاضات آل محمّد(ص) است، اسمای حسنا و امثال علیای الله بوده و ایشان بدون امر و فرمان خداوند هیچ فعلی را انجام نداده و از خود به هیچ وجه ارادهای ندارند. خوف و ترسشان از خدا از همة مخلوقات بیشتر است و مثل آنها مثل آهنی است که در اثر مجاورت و نزدیکی با آتش و به آتش سرخ و تفتیده شده عمل آتش را از خود نشان میدهد و میسوزاند، لکن آهن گرم شده است نه آتش، سوزندگی آن از ذات خود او نیست و از آتش است. هیچ وقت ممکنالوجود، واجبالوجود نمیشود ولی هر چه تقرّب او به خداوند بیشتر شود صفات الهی بیشتر در او جلوه میکند. و این فرموده که: [بندهام مرا اطاعت نما تا آنکه تو را نمونه (و مثال) خویش نمایم که هرگاه به چیزی بگویی «بشو» بشود.1]
شاهد همین مدعا است و نیز این کلام: [دائماً بنده به واسطة انجام مستحبات به سویم نزدیک میگردد تا آنکه من گوش او بشوم که با آن میشنود و چشمش که با آن مینگرد و دستش که با آن میگیرد.2]
اشاره به همین معنی دارد. در کتاب غرر و درر، شیخ کراچکی از حضرت امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود: [آل محمد(ص)] صورتهایی هستند برهنه از لباسهای مادیت و خالی از استعداد که خدا برای آنها تجلی کرد و بر آنها تابید و آنها را بیرون آورد، پس درخشنده شدند، و او در ذات آنها مثال خود را انداخت و امور خود را از ایشان آشکار گردانید.3
شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت به نقل از حسین بن سفیان بزوفری که گفت: شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) برایم روایت کرد که یاران ما دربارة تفویض (یعنی مسئله تفویض تمام امور توسط خدا به ائمه(ع)) و مسائل دیگر اختلاف پیدا کردند پس من نزد ابی طاهر پسر بلال رفتم و جریان اختلاف را بیان کردم مرا به تأخیر جواب امر کرد و چند روزی به تأخیر انداختم و بعداً نزد او رفتم برایم حدیثی را به اسناد خود از حضرت امام صادق(ع) نشانم داد که فرمودهاند:
هر وقت خداوند [انجام] امری را بخواهد، آن را بر رسول خدا(ص) عرضه میدارد، پس آن حضرت بر امیرالمؤمنین(ع) و یکی بعد از دیگری (از ائمه(ع)) تا اینکه به حضرت صاحبالزمان منتهی شود، پس بر هر یک بعد از دیگری بیرون میآید تا عرضه داشته شود بر رسول خدا(ص)، پس از آن عرضه داشته میشود بر خدای عزوجل؛ پس هر آنچه از جانب خدا فرود آید، بر دست ایشان است و هر چه هم بهسوی خدا بالا رود به دست ایشان است و ایشان به قدر چشم بر هم زدنی بینیاز از خدای عزوجل نیستند.4
همچنین از ابی حمزه روایت شده است که گفت: نزد علی بن الحسین(ع) بودم و گنجشکهایی در مقابل آن حضرت فریاد میکردند، پس فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی چه میگویند؟ ای ابا حمزه! این وقتی است که قوت خود را درخواست میکنند. البتّه پیش از طلوع آفتاب نخواب که من کراهت دارم برای تو، بهدرستی که خداوند در آن هنگام روزیهای بندگان را قسمت میکند و این تقسیم به دستهای ما جاری میشود.5
این حدیث شریف از احادیثی است که ضعیفالایمانهای سطحی وقتی میشنوند، منکر میشوند و برایشان گران میآید که گفته شود جریان و تقسیم روزیها به دست آل محمّد(ع) است در صورتی که اگر گفته شود «میکائیل» ملک موکّل ارزاق خلایق است تصدیق میکنند و هیچ تردید و شکی ندارند و اظهار غلو در حق او نمیکنند در صورتی که میکائیل و سایر ملائکه خدمتگذاران آل محمّد(ع) هستند و افتخار خدمتگذاری ایشان را دارند.
شیخ طوسی (ره) از علی بن احمد قمی روایت کرده که گفت: شیعیان دربارة این که خداوند عزوجل امور خود را به ائمه(ع) تفویض نموده که خلق کنند و روزی بدهند؛ و در این باره با همدیگر نزاع میکنند، یک دسته از آنها میگویند: این امری است محال، زیرا این امر بر خدای متعال جایز نیست به علت اینکه اجسام قدرت بر خلق کردن و روزی دادن ندارند و خلاق و رزاق غیر خدا نیست. و دستة دیگر میگویند که خدای تعالی به ائمه(ع)قدرت خلق کردن و روزی دادن داده، و امر خلق و رزق را به آنها واگذار کرده پس هم خالقاند و هم رازق و نزاع این دو دسته شدید شده پس یکی از آنها گفت چرا در این موضوع به عثمان عمری سؤال نمیکنید تا حق را برای شما تبیین کند، زیرا او نایب صاحبالامر(ع) است. هر دو دسته به این پیشنهاد راضی شدند. لذا نامهای به او نوشتند و مسئله را در ضمن نامه از او خواستند و آن را برایش فرستادند پس از طریق او توقیع [مبارک امام عصر(ع)] صادر گردید که چنین میباشد: به درستی که خدای تعالی، چنان خدایی است که میآفریند جسمها را و قسمت میکند روزیها را زیرا که او نه جسم است و نه در جسمها حلول میکند، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است و اما ائمه(ع) ایشان از خداوند میخواهند پس او میآفریند و از خدا میخواهند پس او روزی میدهد و خواستة ایشان را اجابت میفرماید و حق آنها را بزرگ میشمارد.6
از این روایت استفاده میشود که خدا امر خلق و رزق را به ائمه(ع) واگذار نکرده بلکه مرتبه و مقامی به آنها داده است که هرگاه از خدا بخواهند خلقی را خلق کند و یا روزی بدهد، خداوند خواهش آنها را از اجابت میفرماید زیرا حق آنها را بزرگ گردانیده است.
اگر اشکال شود که آیات و روایاتی وجود دارد که با آنچه شما در حق محمد و آل محمد(ص) قائلید، منافات دارد، از قبیل آیات و روایات نقل شده دربارة «عالم به غیب نبودن» و «قدرت نداشتن» و اظهار عجز و ناتوانی کردن و امثال اینها؛ برای دفع این ایراد و ایرادهای دیگری نظیر این میگوییم اینگونه آیات و احادیث وارده به منظور اظهار ذلت و بندگی ایشان و اقرار به ربوبیت و یگانگی پروردگار میباشد و اینکه به مردمان بفهمانند که ایشان از خود استقلالی ندارند و بدون حول و قوّه و امر و اذن خداوند، کاری نمیتوانند بکنند؛ پس اگر نسبت به امری بیان داشتند که نمیدانیم یا نمیتوانیم، راست گفتهاند زیرا خودشان به خودی خود، و بدون امر و تعلیم و فرمان خدا و ارادة او کاری نمیتوانند انجام دهند.[آل محمد(ص)] بندگانی هستند گرامی داشته شده که بر او (خدا) پیشی نمیگیرند، و ایشان به امر او کار میکنند.7
1. عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی إذا قلت لشیءٍ کن فیکون.
2. لا زال العبد یتقرّب إلی بالنّوافل حتّی کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّتی یبصر بها و یده الّتی یبطش بها.
3. صورٌ عاریةٌ عن المواد خالیةٌ عن الإستعداد تجلّی لها فأشرقت و طالعها فتلألأت فألقی فی هویّتها مثاله فانظهر عنها أفعاله.
4. إذا أراد الله أمراً عرضه علی رسول الله صلّی الله علیه و اله ثمّ أمیر المؤمنین علیه السّلام واحداً بعد واحدٍ إلی أن ینتهی إلی صاحب الزّمان ثمّ یخرج إلی الدّنیا و إذا أراد الملائکة أن یرفعوا إلی الله عزّوجلّ عملاً عرض علی صاحب الزّمان علیه السّلام ثمّ یخرج علی واحدٍ إلی أن یعرض علی رسول الله صلّی الله علیه و اله ثمّ یعرض علی الله عزّوجلّ فما نزل من الله فعلی أیدیهم و ما عرج إلی الله فعلی أیدیهم و ما استغنوا عن الله عزّ و جلّ طرفة عینٍ. شیخ طوسی، غیبت، ص 252.
5. کنت عند علیّ بن الحسین علیهما السّلام و عصافیر علی الحایط قبالته یصحن فقال: یا اباحمزة أتدری ما یقلن یتحدّثن؟ إنّهنّ فی وقتٍ یسئلن فیه قوتهنّ یا أباحمزة! لا تنامنّ قبل طلوع الشّمس فإنّی أکرهها لک انّ الله یقسم فی ذلک الوقت أرزاق العباد و علی ایدینا یجریها. بصائرالدرجات، جزء7، باب 14، ح8.
6. إنّ الله تعالی هو الّذی خلق الأجسام و قسم الأرزاق لأنّه لیس بجسمٍ و لا حالٌّ فی جسمٍ لیس کمثله شیءٌ و هو السّمیع العلیم و أمّا الأئمّة علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالی فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً العلیم و امّا الأئمة علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالی فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً لمسئلتهم و إعظاماً لحقّهم. شیخ طوسی، همان، ص190.
7. عبادٌ مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون.
آیتالله سید حسن میرجهانی(ره)
اگراین دو گروه فاسد شدند
پیامبر گرامی اسلام می فرماید : دوگروه از امت من اگرصالح و شایسته باشند، امت من صالح وشایسته خواهند بود و اگر این دو گروه فاسد باشند ، امت من فاسد خواهند گردید ؛ علماء و زمامداران.( بحار،ج75،ص336)