سیاسیت از دیدگاه علی (ع)
در نگاه امیرالمؤمنین(ع) که برخاسته از عمق شناخت عالم و آدم و درکحقیقت هستی است، اصول اخلاقی، خاستگاه سیاست و مقوم ارزش آناست، تا جایی که هرگونه تلاش سیاسی خارج از این چارچوب، پیروی ازهوی' و هوس، و زیان و خسران تلقی میشود. در این مجال تنها به برخی از این اصول و مبانی میتوان اشاره کرد:
1. نگاه زاهدانه و گذرا به دنیا و پرهیز از دنیادوستی: دنیا را بنگرید همانند انسان زاهد و بیرغبتی که (میداند) از آن جدامیشود.
ای مردم! از دوستی دنیا بپرهیزد که منشأ هر خطا و در هر گرفتاری وهمنشین هر فتنه و بر انگیزه هر ناگواری است.
2. توجه به آخرت و اصالت آن: ... پس فخرفروشی و بزرگ بینی بگذار و به خودآی و گورو منزل خودرا (که در پیشداری) بیاد آر که گذرت بر آن است و جایگاه آیندهات بهسوی آن و (بدان که) به هر دستی بدهی به همان دست میگیری و هرچه بکاری درو میکنی و هر چه (با دیگران) بکنی با تو (همان)میکنند....
3. پرهیز از دوچهرگی، دوگونه سخنگفتن، قدرتنمایی و خودبرتربینی: کسی که با این صفات رذیله از دنیا برود، در حالی که توبه نکرده باشد،مؤمن نیست:
مؤمن نیست کسی که از دنیا برود و خدا را با یکی از این چند صفتدیدار کند، در حالی که توبه نکرده باشد:... میان مردم دورو و دو زبانو زورگو باشد و خود را از دیگران برتر بیند.
4. پرهیز از شکمبارگی و ستمگری: بدان که هر نمونه دلیل همانند خود است، همّ و غمّ چارپایان شکمشانو همّ و غمّ درندگان تجاوز و ستم است.
5. آزمایش دانستنِ فراز و نشیبهای دنیوی: روز دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو؛ پس صبر کنکه به هر دوی آن امتحان میشوی.
در دگرگونی اوضاع و احوال، گوهر و حقیقت مردان شناخته میشود.
6. اخلاص در امور: خوشا به حال آنکه علم و عملش، دوستی و دشمنیاش، گرفتن ونهادنش، سخن و سکوتاش و کردار و گفتارش (همه و همه) را برایخدا خالص قرار داده است.
7. توجه به خوب و بد حقیقی، و نعمت و بلای واقعی: هر بدی (و ناگواری) که بهشت را به دنبال داشته باشد، (در حقیقت)بدی نیست و هر خوبی و خوشی که آتش در پی آن باشد، (در حقیقت)خوبی وخوشی نیست هر نعمتی در برابر بهشت کوچک، و هر بلاییدر برابر دوزخ عافیت است.
8. توجه به محرومیت و زیان حقیقی: زیانکار کسی است که در دینش زیان کند.
9. رنج خود و راحت مردم: مؤمن، خود از جانب خویش در رنج و زحمت است و مردم از جانباو در آسایش و راحتی!!
10. پرهیز از نیرنگ: از خدعه و نیرنگ بپرهیز که آن از خوی پست است!
11. کوچک انگاشتن غیرخدا در برابر خدا: آفریدگار در نفس آنان بزرگ جلوه کرده؛ پس هر چه غیر اوست، درنظرشان کوچک است.
اینها و دهها اصل و فرع اخلاقی و معنوی است که پایههای رفتار سیاسیفرد یا جامعه اسلامی را در چارچوب سیاست علوی تشکیل میدهد، و زمینه وانگیزه رعایت اصول سیاست مطلوب را فراهم میسازد. سیاستِ برخاسته ازچنین اصولی از آفات قدرت مصون است .
اندکی تأمل در این اصول نشان میدهد که آنچه امروزه از لوازم سیاستشمرده میشود، هیچ جایگاهی در سیاست علوی ندارد؛ اموری مانندرقابتهای سرسختانه بر سر احراز قدرت، گروهگرایی و تعصبهای حزبی وجناحی، رفتارهای غیراخلاقی با رقبای سیاسی، دوچهرگی، دوگونهسخنگفتن، نفاق پنهان و آشکار و استفاده از تبلیغات گمراهکننده و کذببرای کسب یا حفظ قدرت.
اگرچه امروزه غالباً برای گرم کردن بازار مکاره سیاست، روشها وراهکارهایی برای برانگیختن انگیزههای شخصی، قبیلهای، گروهی و ملیتجویز میشود و به نام قواعد بازی سیاست، مقبولیت مییابد، در نگاه سیاسیامام علی(ع)، این قواعد اگر با اصول اخلاقی منافات داشته باشد و فراتر ازمرزهای اخلاق انسانی و اسلامی باشد، به هیچ وجه توجیهپذیر نیست. اساساًسیاست، به معنا و مفهومِ علوی آن، جدیترین امر عالم است؛ امری که تلاشو مجاهدت پیامبران، امامان و اولیای الاهی را برانگیخته است. از این منظر،سیاست، بازیِ کودکانهای نیست که سبکسران و ستمگران و شهوتپرستانبرای ارضای هوسهای سیریناپذیر خود، بدان سرگرم شوند، و صالحان وخردورزان و مؤمنان از آن فاصله گیرند تا دامن بدان نیالایند.
از آنجا که ریشه این تفاوت، و بلکه تضاد و تعارض، در ذات سیاستسُفلای دنیوی نهفته است، سیاست عُلیای علوی، برای برخی محققانِسطحینگر، قابل درک و هضم نیست؛ از اینرو زبان به انتقاد از رفتار سیاسیامام المتقین(ع) میگشایند و روشهای شیطانی سفلگان را سیاسیتر ازروشهای الاهی علی(ع) میشمارند.
از نگاه امیرالمؤمنین(ع)، نهتنها حکومت و حکمت، و زمامداری و زهد،با هم تعارضی ندارند، بلکه سیاست مطلوب، جز از راه پیوند بین این امور،محقق نخواهد شد. تنها، حکیم حاکم و زمامدار زاهد است که میتواندکاروان بشری را به کمال رهنمون شود، و قدرت را که امروزه، گویِ بازینابخردان شده است، به امری مقدس و در خدمت انسانیت، مبدل سازد.
علی ذوعلم - سیاست - (مجموعه از چشم انداز امام علی (ع))
محنت قرب
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانى دیدم
نه جوان ، سوخته جانى دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وى ز سر مهر سؤ ال
که مگر عاشقى اى شیفته مرد
که بدین گونه شدى لاغر و زرد؟
گفت : آرى به سرم شور کسى است
کس چو من عاشق رنجور بسى است
گفتمش یار به تو نزدیک است
یا چو شب روزت از او تاریک است ؟
گفت : در خانه اویم همه عمر
خاک کاشانه اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یکروست به تو
یا ستمکار و جفا جوست به تو؟
گفت : هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
لاغر و زرد شده بهر چه اى
سر به سر درد شده بهر چه اى ؟
گفت : رو رو که عجب بى خبرى
به کزین گونه سخن در گذرى
محنت قرب ز بُعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
عبدالرحمن جامى - مثنوى هفت اورنگ
جامعه مسلمانان از دیدگاه امام على(ع)
امام علی - علیه السلام - در یک سخنرانی بسیار جالب که در برابر شخصیت ها و رهبران مسلمانان زمان خود ایراد فرموده است 1 ابتدا به بیان ویژگی های مسلمانان بی تفاوت و بی مسؤولیت می پردازد و این که چگونه جاذبه مادیات آن ها را مسخر کرده است و ضمناً راز انحطاط و بدبختی جامعه مسلمان که از همان زمان، بلکه پیش از آن شروع می شد اشاره می کند و در پایان، ویژگی افراد متعهد و مسؤول را در هر زمانی که مانند زمان خویش باشد بیان می کند و اینک متن سخنان او:.
ای مردم! ما در روزگاری سخت و بحرانی زندگی می کنیم که فساد و ستم، جامعه اسلامی را فرا گرفته است و چنان روحیه حاکم بر جامعه فاسد شده که نیکوکار و خدمتگزار به جامعه، مفسد و بزهکار معرفی می شود و در نتیجه، ستمگر روز به روز تعدی و تجاوز خود را بیشتر می کند؛ آگاهی هایی که داریم، در نجات و اصلاح ما نقشی ندارند و در پی آگاهی یافتن به اموری که برای ما مجهول است و دانستن آن برای ما لزوم دارد نیستیم و از مصائب بزرگ و خطرناکی که جامعه اسلامی را تهدید می کند نمی ترسیم و در صدد پیشگیری از آن بر نمی آییم تا هنگامی که آن مصائب بزرگ و خطرناک ما را فراگیرند؛ مردم در زمانِ ما به چهار دسته تقسیم می شوند:.
1. کسانی که تنها نداشتن قدرت و ثروت 2 مانع از فساد و جنایت آنهاست و بالأخره آب نمی بینند وگرنه شناگر قابلی هستند.
2. کسانی که با شمشیر برهنه به جان مردم می افتند و آشکارا ستم می کنند و به وسیله مأموران سواره و پیاده خویش بر جامعه مسلّط می شوند و خود را برای جنایت آماده می کنند و دین خود را از بین می برند تا از این رهگذر هرچه بتوانند مال و ثروت دیگران را بربایند و یا این که پیشرو اسبانی چند باشند که به عنوان گارد احترام پشت سرشان حرکت می کنند و یا این که بر فراز کرسی خطابه و سخنرانی به عنوان رهبر جامعه مسلمان قرار گیرند؛ بنابر این دین و فضایل انسانی خود را می فروشند و در عوض، مال و ریاست می گیرند و این بد تجارتی است که لذات این جهان را بهای خود می دانند و با نعمت های جاویدی که خداوند برای آن ها مهیا کرده عوض می نمایند.
3. کسانی که دین و خدا و مذهب را وسیله ای برای زندگی قرار می دهند و زندگی را وسیله ای برای دین داری نمی کنند؛ خدا نردبام نان آن هاست، نان نردبام خدا و منطق آن ها نیست؛ با آرامش و متانت خاصی راه می روند، گام های کوچک بر می دارند، لباس خود را بالا می گیرند و خود را آراسته می کنند تا مردم به آن ها اعتماد کنند و پوشش خدا را وسیله ای برای نافرمانی از او قرار می دهند.
4. کسانی که ناتوانی و حقارت و نداشتن وسیله برای ریاست طلبی آن ها را خانه نشین کرده است و بر حال فعلی نگه داشته است و با نام قناعت، خود را زیور می دهند و با لباس اهل زهد، خویش را می آرایند، در حالی که اهل زهد و قناعت نیستند، بلکه نمی فهمند که مفهوم حقیقی این دو کلمه چیست.
(این چهار دسته، اکثر جامعه مسلمان دوران على(ع) را تشکیل می دادند که نه تنها احساس مسؤولیتی نمی کردند و دردی از دردهای جامعه مسلمانان را درمان نمی نمودند، بلکه مستقیم یا غیر مستقیم در فساد جامعه دخالت داشتند؛ امام پس از ذکر مشخصات این افراد، خصوصیات اقلیت متعهد و مسؤول زمان خود را این طور بیان می کند):.
همه مسلمانان از اسلام راستین که دین مسؤولیت است فاصله گرفتند و تنها مردانی باقی ماندند که یادِ روز بازگشت به خدا موجب چشم پوشی آنان از مطامع مادی گردید و بیم روز زندگی پس از مرگ اشک هایشان را جاری ساخت و این اقلیت مسؤول، گروهی مطرود 3 و فراری از جامعه مسلمانانند و گروهی بیمناک و مقهور و گروهی ساکت، ولی لجام بر دهان و گروهی با اخلاص، مشغول دعوت و ادای رسالتند و گروهی به علت آزار و شکنجه ستمگران ناراحت و رنجورند، تقیه و پنهان نگه داشتن فعالیت های خویش، آن ها را گمنام کرده و بی ارزشی (از نظر توده ظاهر بین) آن ها را فرا گرفته و در نتیجه، زندگی اجتماعی آن ها در میان مردم، مانند کسی است که در دریای نمک زندگی کند که نمی تواند عطش درونی و سوزش خود را تسکین دهد؛ دهانشان بسته و ساکت، ولی دل های آنان مجروح و زخم دار است؛ آن قدر مردم را موعظه و تبلیغ کردند که مردم به ستوه آمدند و در مقام مبارزه، آن قدر مظلوم واقع شدند که از نظر افرادِ بی ارزش افتادند و آن قدر در راه مسؤولیت کشته دادند که تعداد آنان اندک شد.
(سپس امام - علیه السلام - در خاتمه، گویا راز فداکاری و احساس مسؤولیت و ارزش گروه اخیر و فلسفه به پستی گراییدن گروهای پیشین را در این کلمه خلاصه می کند که زندگی و لذایذ مادی در مسیر هدف و مسؤولیت برای گروه اخیر بی ارزش است، ولی هدف سایر مردم، تنها زندگی و هوسرانی است و انسان متعهد و مسؤول ناچار است که زندگی در برابر هدفش کاملاً بی ارزش باشد):.
بنابر این در راه مسؤولیت، زندگی و لذایذ آن باید در دیده شما از تفاله برگ درخت سلم 4و ریزه های دم قیچی بی ارزش تر و پست تر باشد و از تاریخ زندگی پیشینیان عبرت گیرید، پیش از آن که زندگی شما مایه عبرت دیگران واقع شود و هوسرانی ها را که زشت و ناپسند است رها کنید، زیرا که دنیا کسانی را که پیش از شما زندگی می کردند و بیش از شما به آن عشق می ورزیدند رها نمود.
1-سید عبدالزهراء الخطیب، مصادر نهج البلاغه.
2-امام از کمبود قدرت به خواری نفس و کندی شمشیر (مهانة نفسه و کلالة حده) تعبیر فرموده است.
3-در این جلمه، ظاهراً امام اشاره به ابوذر و امثال او می کند که در نتیجه مبارزاتش با عثمان و معاویه از جامعه مسلمانان طرد شد و به ربذه تبعید گردید.
4-برگی که برای دباغی به کار می رود (المنجد).
5-مصادر نهج البلاغة، ج1، ص413؛ نهج البلاغه، شرح ابن میثم، ج2، ص62؛ ابن ابی الحدید، ج2، ص174.
از که تقلید کنیم
امام عسگرى(ع) نقل می کند که مردی از امام صادق(ع) پرسید: چرا خداوند، عوام یهود را در قرآن * به خاطر پیروی و تقلید از علما و دانشمندان خود سرزنش کرده است، در صورتی که آن ها هم مانند عوام جامعه مسلمان راهی برای فهمیدن کتاب خدا و قوانین الهى، جز آنچه از دانشمندان خود می شنیدند نداشتند؛ مگر عوام یهود هم مانند عوام ما از علمای خود تقلید نمی کردند.امام فرمود: دو نوع تقلید داریم: در یک نوع تقلید، عوام ما هم مانند عوام یهود، مشمول مذمت و سرزنش خدایند و در یک نوع تقلید، آن مذمت شامل عوام ما نمی شود.مرد از امام توضیح خواست.امام فرمود: عوام یهود می دانستند که دانشمندانشان صریحاً دروغ می گویند، مال حرام می خورند، رشوه می گیرند و...عوام جامعه ما نیز اگر از فقهای خود، فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر زراندوزی و محرمات و... مشاهده نمودند و با این وصف از چنین دانشمندانی تقلید کردند، آن ها هم مثل عوام یهودند که خداوند، آن ها را به جهت پیروی از دانشمندان فاسق خود مذمت کرده است.در این جا امام(ع) شرایط دانشمندی را که جامعه مسلمان می تواند از او پیروی کند، در چهار جمله ذیل بیان می کند:.
(فَاَمّا منْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدینِه، مُخالفاً عَلی هَواهُ، مُطیعاً لاَمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ.).عامه مردم می توانند از فقیه و دانشمندی تقلید کنند که خویشتن دار، دین نگهدار، با هوسرانى، مخالف و فرمانبردار خداوند باشد.
(سپس امام تذکر می دهد که این شرایطْ تنها در بعضی از فقهای جامعه تشیع موجود است نه در همه.) **
*اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله. **وذلک لایکون الابعض فقهاء الشیعه لاجمیعهم (احتجاج طبرسى، ج2، ص458)، (وسائل الشیعه، ج18، ص95).
ویژگى هاى برادر خوب
صـرف نـظـر از بـرادرى عمومى مسلمانان ، هر فردى به تناسب روحیات و احساسات خویش با فـرد یا افراد منتخب خویش انس مى گیرد و رابطه اى خصوصى ـ نسبت به اخوّت عمومى ـ ایجاد مى کند چنانکه رسول اکرم (ص )پس از هجرت ، مسلمانان را دوتا دوتا براساس روحیات مشترک ، بـرادر یـکـدیـگـر قـرار داد و خود نیز حضرت على (ع ) را به برادرى برگزید، همچنین میان ابـوبـکـر و عـمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف ، طلحه و زبیر... و فاطمه زهرا و امّ سلمه ـ همسر خویش ـ پیوند اخوّت برقرار کرد. *
در سـخنان معصومین (ع )، خصوصیاتى براى برادران شایسته تبیین شده که برخى از آنها را در زیر مى خوانید:
ظاهر و باطنش یکى باشد.
بدى و خوبى تو را از آن خود بداند.
مال و مقام ، تغییرش ندهد.
از هیچ خیرى کوتاهى نکند.
در سختیها تنهایت نگذارد.
اگر چند بار عصبانى شد، سخن زشت نگوید.
همچنین ، باوفا، با تدبیر، با حیا، خوش خلق و آزاده باشد. **
بدیهى است که داشتن صفات یاد شده ، براى همه افراد ضرورى است ، به این معنا که هر کس مـى خـواهـد دوست و برادرى را با چنین صفاتى انتخاب کند، نخست باید خویشتن را بدانها متصف کرده باشد سپس در جستجوى همتاى خویش برآید و با او عقد اخوت ببندد.
*الغدیر ، ج 3 ، ص 112 ، اسلامیه .
*بحارالانوار ، ج 74 ، ص 173 و 175 .
دوستی به اندازه تقوی
گـرچـه رشـتـه ایمان ، همه مؤ منان را با هم مرتبط و برادر مى سازد و از این رهگذر حقوقى را بـر عـهـده هر یک مى گذارد، ولى طبیعى است که همه برادران با هم یکسان نیستند و به تناسب ایمان ، تقوا، اخلاص و... در سطوح مختلفى قرار مى گیرند و هر سطحى نیز، نوعى دوستى و حقوقى را مى طلبد.
امـام جـواد(ع )مى فرماید: مردى در بصره از امیر مؤ منان (ع )دراین باره پرسش کرد، آن حضرت [در یک تقسیم کلّى و ابتدایى ] فرمود. برادران دو نوعند:
1 ـ برادران مورد وثوق
(آنان چون دست و بال و اهل و مال هستند، پس اگر بر برادرت اعتماد کردى (و او را مورد اطمینان یـافـتـى ) ثـروت و کـمـک خـویـش را از او دریـغ مـدار، بـا هـمـدلانـش ، یکدل و با دشمنانش ، دشمن باش ، رازش را پوشیده دار، به یارى اش شتاب و خوبى هایش را آشکار ساز.)
2 ـ برادران ظاهرى
(تو با وجود آنان ، خوشى زندگى را درمى یابى ، بنابراین ، کامیابى را از آنان سلب نکن و چیزى بیش از این از آنان نخواه و همان گونه که آنان با خوشرویى و شیرین زبانى با تو رو به رو مى شوند، تو نیز چنین حالتى را از آنان دریغ مدار.) *
واضـح اسـت کـه مـجـمـوعـه هـاى دو نـوع یـاد شـده نـیز از نوسان زیادى برخوردار است و کمتر افـرادى یـافـت مـى شـونـد کـه ارزش هـمـسـان داشـتـه بـاشـنـد، تـا از عـکـس العمل و حقوق مساوى برخوردار گردند شاید به همین علت همان امام همام مى فرماید:
(اَحْبِبِ الاِْخْوانَ عَلى قَدْرِ التَّقْوى ) **
برادران را به اندازه تقوایشان دوست بدار.
* وسائل الشیعه ، ج 8 ، ص 404 ـ 405 ، ترجمه آزاد .
** بحارالانوار ، ج 78 ، ص 33 .
استفتاء از مراجع عظام درباره دعانویسی
در سالهای اخیر، مراجعه به دعانویس، رمال، فال گیر، جن گیر و مواردی مانند آن و همچنین دریافت وجوه کلان در مقابل انجام این اقدامات افزایش یافته است. از آنجا که دعا امری مورد تاکید ادیان الهی به ویژه اسلام است، این سوال مطرح میشود که آیا اموری همچون دعا نویسی نیز مورد تایید اسلام هست؟ امور دیگری همچون رمالی، فال بینی و جن گیری و موارد مشابه که به نوعی از امکان پیشگویی آینده یا تغییر آن خبر میدهند چه جایگاهی در احکام شرعی دین مبین اسلام دارد؟
سرویس ایسنا، پرسشهایی را در این زمینه در قالب استفتاء از مراجع تقلید تنظیم کرده است که به منظور سهولت دسترسی، پرسشها را از طریق پایگاه اطلاع رسانی (وب سایت) دفاتر مراجع تقلید مطرح کردیم که تاکنون آیات عظام مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، علوی گرگانی به این استفتاء پاسخ دادهاند. همچنین به دلیل وجود استفتاء مشابهی در پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی سیستانی، در انتهای این گزارش، متن استفتاء مذکور درج شده است:
متن پرسشهای ایسنا و پاسخ مراجع تقلید به این شرح است:
- آیا دعانویسی، فال گیری و جنگیری مورد تایید اسلام است؟
- گرفتن پول یا هدیه در قبال نوشتن دعا چه حکمی دارد؟
- نظر حضرتعالی درباره اقدام افرادی که بدون داشتن اطلاعات کافی دینی از طریق نوشتن دعا امرار معاش و کلاهبرداری میکنند، چیست؟
- دادن پول به این افراد چه حکمی دارد؟
پاسخ آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی:
«نوشتن دعاهایی که از حضرات معصومین (علیهم السلام) رسیده و در کتب معتبر موجود است، اشکالی ندارد. ولی دعا نویسی حرفهای، که شغل افراد سودجوست، صحیح نیست و غالب کتابهایی که به آن استناد میکنند، اعتباری ندارد.
این امر اگر چه ممکن است ولی شرعا جایز نیست، و بسیاری از مدّعیان آن، افرادی دروغگو یا خطاکارند و فال گیری از خرافات است و گرفتن پول برای گرفتن فال جایز نیست.»
پاسخ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی:
«نوشتن دعاهایی که با دلیل معتبر از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده و اجرت گرفتن در مقابل آن، اشکال ندارد ولی مراجعه به فالگیرها یا دعانویسانی که به صورتهای مختلفه از منابعی که اعتبار شرعی ندارد نقل میکنند یا مینویسند جایز نیست و پول گرفتن اینگونه اکل مال به باطل و حرام است. والله العالم»
پاسخ آیت الله العظمی علوی گرگانی:
«بسمه تعالی دعا نویسی از نظر شرعی اشکال ندارد ولی فال گیری و جن گیری مورد تائید نیست ولی دعانویسی که فعلا در مملکت ما رواج دارد و بیشتر افراد کلاهبردار به این امر مشغول هستند جایز نیست زیرا بسیاری از آنها معلومات کافی در این امر ندارند و گرفتن چنین پولهایی هم خالی از شبهه نیست و ما نباید خودمان را در معرض سوء استفاده اینگونه افراد قرار دهیم.»
به گزارش ایسنا، در بخش سوالها و جوابهای پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی سیستانی به این سوال که «آیا مراجعه به دعانویس اشکال دارد؟ نظر شما در مورد سحر و جادو چیست؟» پاسخ داده شده است: «مراجعه به دعانویس اشکال ندارد ولی سحر و جادو جایز نیست.»
همچنین در پاسخ به این سوال که «سحر و جادو چه حکمی دارد؟» عنوان شده است:«سحر و جادو از محرمات و معاصی کبیره است و جایز نیست».
همچنین درباره این سوال که «کف و یا فال فنجان بین، پیشگوییهایی میکند و میگوید که برای شخص در حال و آینده چه پیش خواهد آمد ؟ آیا چنین کاری جایز است به ویژه اگر صاحب فنجان به آنچه گفته میشود ترتیب اثر بدهد؟» پاسخ داده شده است: «چنان پیشگویهایی اعتبار ندارد و او هم نباید به طور جزم و یقین، سخنی بگوید هم چنانکه دیگران هم در مواردی که وجود حجّت شرعی و عقلی لازم است ، نباید بر آن پیشگوییها، اثر بار کنند.»
حقیقت نه شعار
بـا نـگـاهـى گذرا به منابع اسلامى بخوبى درمى یابیم که (اخوت ) یک حقیقت جارى در همه ابـعـاد زنـدگـى مـؤ منان است و با ماهیت ایمانى آنان گره خورده است و یک پدیده تشریفاتى و شعارى نیست ، امام صادق (ع )، برادر دوستى را بخشى از دین دوستى دانسته و فرموده است : (مِنْ حُبِّ الرَّجُلِ دینَهُ حُبُّهُ اَخاهُ) 1
برادر دوستىِ مرد، از دین دوستى اوست .
حضرت باقر(ع )آن را پرتوى از نور الهى قلمداد کرده و فرموده است : (مـَنِ اسـْتـَفـادَ اَخـاً فـِى اللّهِ عـَلى ایـمـانٍ بـِاللّهِ وَ وَفـاءٍ بِاِخائِهِ طَلَباً لِمَرْضاتِ اللّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ شُعاعاً مِنْ نُورِ اللّهِ...) 2
هر کس براى جلب رضایت خدا، فردى را براساس ایمان به خدا و رعایت پیمان برادرى انتخاب کند در واقع ، پرتوى از نور خدا را یافته است .
رعـایـت پـیـمـان بـرادرى ، وظـیـفـه خـطـیـرى اسـت کـه بـرعهده مؤ من قرار مى گیرد و بخشى از اعمال دینى او را تشکیل مى دهد و بدین ترتیب (اخوّت ) جایگاه خویش را در متن زندگى اسلامى بـاز مـى کـنـد. سـرآمد مؤ منان ـ امام على (ع ) انجام وظیفه نسبت به برادران ایمانى را سرلوحه کردار متقیان معرفى کرده ، مى فرماید: (قـَضـاءُ حـُقـُوقِ الاِْخـْوانِ اَشـْرَفُ اَعـْمـالِ الْمـُتَّقـینَ؛ یَسْتَجْلِبُ مَوَدَّةَ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ وَ شَوْقَ الْحُورِ الْعینِ) 3
بـرآوردن حـقـوق بـرادران ، شـریـفـتـریـن کردار باتقوایان است که دوستى فرشتگان مقرّب و حورالعین را به خود جلب مى کند.
حـقیقت دوستى و برادرى دینى ، حتى مرزهاى دنیاى فانى را درمى نوردد و در سراى جاوید ـ که هـمه دوستیها و برادریهاى غیر الهى گسسته مى شود 4 ـ جاى مى گیرد و زندگى سراسر صفا و معنویت مؤ منان را تا ابد به هم پیوند مى دهد؛ (وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ) 5
هـــرگـــونـــه غـلّ [ حسد و کینه و دشمنى ] را از سینه آنها برمى کنیم و (در بهشت ) برادرانه ، روبه روى یکدیگر قرار مى گیرند.
1 -بحارالانوار ، ج 74 ، ص 279 .
2 -همان ، ج 78 ، ص 175 .
3 -وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 473 .
4- اَلاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ اِلا الْمُتَّقینَ (زخرف (43) ، آیه 67 .)
5- حجر (15) ، آیه 47 .
عکس خدا !
خداوند منان بعد از خلق انسان ، از روح خود در او دمیده و وى را به قدرت و نعمت عقل مفتخر مى گرداند. پس از ملکه کردن اسماء و صفات و تطهیر جسم و روح و نفس ، آدمى شبیه به بلورى مى شود که حتى مى توان آن را به آئینه اى تشبیه کرد، که تصویرى از خداوند را در خود نشان مى دهد. کاربرد آیینه در اینجا نوعى تشبیه است ، تا شفافیت و اهمیت موضوع درک شود. وقتى انسان در آیینه مى نگرد. تصویر او در آیینه مى افتد، انسان تصویر را مى بیند، هر چند آن تصویر خود آن فرد نیست که در آیینه منعکس شده ، اما غیر از او هم نیست ، انسان کامل خود خدا نیست ، اما در واقع جلوه اى از او را دارد. درست همانگونه که آدمى تصویر خود را در آیینه مى بیند، در این حال مى توان گفت که آن تصویر در آیینه همان انسان است ، و هم مى توان گفت که خود او نیست . وجود انسان هم کاملا همین حالت را دارد. انسان روح خود را از خدا گرفته ، اما نمى توان گفت ، این هم اوست ، و نمى توان گفت که او هم نیست ، در هر حال اگر آدمى بتواند صورت مثل ، یا سه ضلع مثلث را متعادل و متساوى کند، به خدا نزدیک تر مى شود. و اراده و خواست حضرت حق را در خود تحقق مى بخشد. در چنین حالتى ، نوعى ظرافت معنایى وجود دارد. انسان مقرب خدا و تابع اراده و قدرت او، به خود نیز مسلط مى شود، و در واقع مالک خویش مى گردد. از این رو خداوند، او را مالک و کلیددار یا خلیفه خود قرار مى دهد. که بزرگوارترین آن حضرت ختمى مرتبت ، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم است . خداوند ایشان را برگزید تا راهنماى دیگر مردمان باشد.
تـضاد منافع ، برترى طلبى ، تنگ چشمى ، محدودیت نعمت ها و ثروت ها و... انگیزه هایى است که از روزهاى نخستین زندگى بشر، طعم شیرین صلح و همزیستى مسالمت آمیز را در ذائقه انسان هـا تـلخ کـرده و آنـان را ـ کـه بـر اثـر خـلقـت و طـبـیـعـت ، همزاد، همراه و هم هدف هستند ـ به جان یـکـدیـگـر انـداخـتـه اسـت ؛ بـرادرکـشى رسم روزگاران شده و خوردن میراث برادران ، قانون زنـدگى ... . از سوى دیگر آدمى زادگان ، هیچ چاره اى جز زندگى آدم گونه در کنار یکدیگر ندارند و همزیستى ، همکارى ، همیارى و غمخوارى با سرشت آنان عجین شده است .
شـریـعـت جـاویـد اسلام ، براى پایان دادن به برادرکشى و نجات انسان از ورطه خودمحورى ، بهترین طرح زندگى را در همان برادرى و تحکیم احساسات پاک دیگر دوستى در شاهراه ایمان بـه خـدا طـراحـى و ارائه داد و از ایـن رهـگـذر، فـرزنـدان آدم را بـه چـنـگ زدن بـه حـبـل المـتـیـن (اخـوّت ) رهـنـمـون گـشـت و از یـکـایک آنان در خانواده بزرگ اسلام ، ثبت نام به عمل آورد و به آنان یادآورى کرد: (وَاذْکـُرُوا نـِعـْمـَتَ اللّهِ عـَلَیـْکـُمْ اِذْ کـُنـْتـُمْ اَعـْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً...) *
نعمت خدا را بر خویشتن به یاد آورید که دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهایتان ، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.
از این رو، (اخوّت ) در زندگى اجتماعى انسان مسلمان ، جانِ دوباره گرفت و در گلستان اخلاق اسلامى ، از نو گل داد؛ زیرا؛ (اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) **
تـنـهـا مـؤ مـنان ، بردار یکدیگرند. پس میان دو برادر خویش را آشتى دهید و تقواى الهى پیشه سازید شاید مشمول رحمت (خدا) واقع شوید.
* آل عمران (3) ، آیه 103 .
** حجرات (49) ، آیه 10 .
نامگذارى نوزاد تنها رسمى دیرینه در میان بشر نیست، از سنتهاى خدایى است که با آفرینش نخستین آفریده، همراه بوده است. «آدم» و «حوا» اولین نامهاى بشرى است. بعد از آن نیز لازمترین و مهمترین چیزهایى که به آدمى آموخته شد اسمهایى چند بود. وعلم آدم الاسماء (پروردگار به آدم اسمهایى آموخت.)
پس از آن، بشر براى برقرارى روابط خود هیچ راهى جز نامگذارى اشخاص و اشیا نداشت. چه اینکه گفتگوها و آموختنهایش جز از طریق شناخت نامها میسر نمىشد.
مثلث
در چرخه خلقت ، موجود با ارزش ، آدمى است زیرا مى تواند با تلاش و جدیت و خودسازى ، به بالاترین درجات کمال برسد، مقامى که هیچ یک از آفریده ها نمى توانند به آن دست یابند. اگر انسان خود را پرورش دهد و در جهت کمال رشد نماید، مى تواند ارتباطى عمیق و همه جانبه با خداوند برقرار نماید، و به آنچه که نهایت هدف خلقت است برسد. از این رو ((مثل )) نامیده مى شود، هیچ موجود دیگرى را یاراى آن نیست که به این مقام برسد .به این دلیل انسان در میان تمام آفریده ها، یک استثناء است . به عبارت دیگر، هیچ موجودى غیر از آدمى نمى تواند این چنین به آفریدگار خود نزدیک شود. تعبیر دیگرى که مى توان از ((مثل )) داشت ، آن است که ((مثل )) یک حالت است . شاید هم مثلث باشد. مثلث همان انسان کامل است . که داراى سه ضلع متساوى است ، بقیه موجودات یک و حداکثر دو ضلع دارند، مثلا در حیوانات جسم و نفس وجود دارد، اما نمى توانند به خدا وصل شوند، در گیاهان فقط جسم وجود دارد. و از نفس خبرى نیست . از سوى دیگر موجودات غیر انسانى به دلایل متعدد نمى توانند از یک یا دو ضلع خود بهره کافى برد و مانند انسان از آن اضلاع به خوبى استفاده کنند.
انسان به ویژه انسان کامل ، که داراى سه رکن است باید داراى ارکان مساوى و متعادل باشد، تا کمال یابد. اگر به هر یک از ارکان توجه کمتر یا بیشتر شود، سبب ضعف در کل و عدم دسترسى به کمال مطلق مى شود. برخى از عرفا که توجه زیادى به جسم نداشته ، یا حتى گاهى در تضعیف آن مى کوشیدند، موجبات عدم تعادل را در خود فراهم مى شناختند. زیرا تصور مى کردند که زهد و ریاضت ، به معنى آن است که نه تنها به نیازهاى جسم توجه نشود. بلکه ضرورى است تمام تمایلات و نیازهاى جسمى سرکوب شده و نادیده گرفته شود. در حالى که منظور از زهد آن است که راحتى بیش از حد به بدن داده نشود، پرخورى نشود، یا استراحت زیاد و خواب فراوان سبب تنبلى جسم نگردد، این مفهوم با شکنجه دادن بدن و سرکوب غرایز و امیال متفاوت است .
براى رسیدن به کمال ، نیازهاى عمومى جسم باید در حد متعادل و مشروع مرتفع گردد. تا بتواند، به حرکت عادى و مورد نیاز خود ادامه داده قدرت تعقل ، تفکر، محاسبه و برنامه ریزى هم داشته باشد. در این صورت امکان سیر و سلوک واقعى و دست یابى به کمال وجود دارد. این روش اجازه خواهد داد که آدمى اشرف مخلوقات شده و به تعبیر محى الدین یگانه قسمت ناپذیر شود، به طورى که مثل و مانندى در عالم خلقت نداشته باشد.
برترین نعمت خداوند خدای سبحان
در سورهی مبارکهی "الرّحمن" فهرستی از موجودات جهان آفرینش و مجموعهای از نعمتهای مادی و معنوی خود را بیان میفرماید؛ از دنیا و آخرت، از انسان و فرشته و جنّ، از آفرینش انسان و سیر کمالی او، از بهشت و سعادتهای ابدی، و از نعمتهای ظاهری و باطنی و.... در صدر این سوره و پس از ذکر صفت "رحمانیت" خداوند، سخن از تعلیم قرآن به انسان در میان آمده است.
"الرحمن * علم القران * خلق الانسان * علمه البیان".1
این آیات نورانی نشانگر این نکته است که قرآن کریم، اولین و مهمترین و پربارترین نعمت الهی است؛ زیرا انسان، تنها در سایهی تعلیم خداوند و دریافت و تلقّی قرآن، به کمال نهایی خویش میرسد و تا قرآن نباشد، کسی به مقام انسانیت راه نمییابد. برترین نعمت خداوند یعنی قرآن کریم "احسن الحدیث" نیز هست؛ بهترین سخن و زیباترین کلامی است که خدای سبحان نازل فرموده؛ چه از نظر الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت، و چه از نظر محتوای غنی و انسان سازش.
اگر کلامی بهتر و عمیقتر از قرآن کریم امکان داشت، یقیناً خدای سبحان آن را برای خاتم انبیایش صلی الله علیه و آله و سلم نازل میفرمود.
اگر کلامی برتر از قرآن فرض شود و خداوند آن را به دست آخرین پیام آورش ندهد، منشأ آن، یا ندانستن است یا نتوانستن و یا بخل ورزیدن؛ که همهی اینها از صفات سلبیهای است که ثبوت آنها بر خدای سبحان محال است؛ وجودی که علم، عین هستی محض اوست و جهلی در او راه ندارد.
[بنابر این] ممکن نیست چیزی موجود باشد و خدایی که عینِ علمِ نامحدود است، از او بی خبر باشد.
چگونه ممکن است چیزی امکان وجود داشته باشد و ایجاد آن در تحت قدرت لایتناهی خداوندی که "و هو علی کل شیء قدیر"2 است نباشد؟
از طرف دیگر، بخل و نبخشیدن، از نقص و ضعف سرچشمه میگیرد که کمال نامحدود خداوند، منزّه از آن است. بنابراین، قرآن کریم بهترین پیام و کاملترین ره آورد جاودانی و برترین نعمت الهی است و کلامی برتر از آن ممکن نخواهد بود.
البته محتمل است سبب عدم تحقّق کلام برتر، هیچ یک از سه امر مزبور نباشد ـ که همگی به ناحیهی فاعل برمی گردند ـ بلکه جهت عدم تحقق آن، فقدانِ قابلیت مخاطبان باشد ـ که به ناحیه قابل برمیگردد ـ لیکن آنچه مقصود است حاصل خواهد شد؛ زیرا در دنیا، کلامی والاتر از قرآن محتمل نخواهد بود؛ چون جامعهی انسانی برای پذیرش کاملتر از آن، مستعدّ نیست. نظیر برخی از اسمای حُسنی که از آنها به عنوان "اسماء مستأثره" یاد میشود، به طوری که منشاء استئثار و عدم نثار معارف آنها بر جوامع بشری، فقدان استعداد این جوامع است نه جهل یا عجز یا بخلِ مبدأ علیم، قدیر، و فیاضِ محض. 3
تبیان - گروه دین و اندیشه
1- سورهی الرّحمن، آیات 1 ـ 4
2- سورهی حدید، آیهی 2.
3- خلاصه اینکه: این قرآن نهایت آن چیزی است که در قدرت فهم بشر بوده و برای انسان با این توان فهم کلامی برتر از این امکان ندارد.
انواع غیرت
شـایـد بـتـوان ، انـواع غـیـرت را بـه تـعـداد پـدیـده هایى که نزد انسان ، تقدّس و حرمت دارد، گـسـتـرش داد کـه در ایـن صورت از مرز شمارش فراتر مى رود. امّا از دیدگاه دیگر مى توان هـمـه پدیده هاى مقدّس را در قالب دین ، ناموس و آبرو و میهن خلاصه کرد که در نتیجه ، غیرت به سه نوع : دینى ، ناموسى و ملّى تقسیم مى شود.
الف ـ غیرت دینىمـنظور از (غیرت دینى ) این است که مسلمان نسبت به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط مى شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجراى آن بکوشد و از کوچک ترین تعرّضى نسبت به آن جـلوگـیـرى کند بر این اساس ، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، سفارش به حق و صبر، تعلیم و تعلّم و... مى تواند در راستاى غیرت دینى قرار گیرد، چرا که هر یک از امور یاد شده از سویى در تحکیم احکام اسلام مؤ ثر است و از سوى دیگر با ضدّ آن ، سر ستیز دارد.
قـرآن مـجید با لحن آمرانه اى از مسلمانان مى خواهد که ضمن تقویت غیرت دینى خویش ، در موارد لزوم آن را به کار گیرند و از اسلام و مسلمانان بى یاور دفاع کنند: (وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ)
شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى جنگید؟
ب ـ غیرت ناموسىحـمـایـت و حفاظت از ناموس ارتباطى تنگاتنگ با شرف و مردانگى شخص مسلمان دارد و اسلام با تاءکید از او خواسته که از ناموس خود و همکیشانش در برابر هرگونه گزند داخلى و خارجى ، بشدّت دفاع کند و کمترین مسامحه اى از خود بروز ندهد تا آنجا که فرموده است : (اگـر کـسـى بـبـیـنـد کـه مـرد بـیـگـانـه اى بـا هـمـسـرش نزدیکى مى کند، مى تواند هر دو را بکشد.)
نکوهش ترک ذکر خدا
هـمـه گـرفـتـارى هـاى انـسـان بـر اثـر نـفـس امـّاره و غـفـلت از یـاد خـداسـت کـه مـوجـب تیرگى دل شـده و شـیـطـان را بـر او مسلّط مى کند و در نتیجه انسان را به ورطه هلاکت مى اندازد. قرآن کریم رویگردانى از یاد خدا را سخت نکوهش کرده مى فرماید: (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ) *
واى بر سخت دلانى که یاد خدا در دل هاشان راه ندارد!
کـسـى کـه از یـاد خـدا روى بـرتـابد، باطنش کور گشته ، آیات و جلوه هاى الهى رانمى بیند؛ زنـدگـى او بـى فـروغ مـى گـردد و در بـن بـست هاى زندگى پناهگاهى نمى یابد. آن کورى بـاطـن و فـراموشى آیات و مظاهر جمال و جلال الهى در روز قیامت نیز تجسّم پیدا مى کند. قرآن کریم مى فرماید: (مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمى ) **
هر کس از یاد من روى بگرداند، زندگى اش تنگ شود و در روز قیامت نابینا محشورش سازیم .
آیـا وقـت آن نرسیده که با شناختى که علاوه بر فطرت خود آگاه ، از خداوند و از انگیزه خلقت حـاصـل نـمـودیـم ، در ایـن ایّام جوانى ، دل را به او داده و در برابرش فروتن باشیم ، به او پـناه بریم ، تا از دچار شدن به بن بست ها، گرفتارى ها، اضطراب ها، دلهره ها، بى هدفى ها، بى بند و بارى ها و افسارگسیختگى ها نجات یابیم ؟!
(اَلَمْ یَاءنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ)
آیا مومنان را وقت آن نرسیده که دلهایشان در برابر یاد خدا نرم (و فروتن ) شود؟
* زمر (39)، آیه 22.
** طه (20)، آیه 124.
مراتب ذکر
ذکر داراى سه مرتبه است :
الف ـ ذکر قلبى
اصـل ذکـر همان توجّه قلبى و به یاد خدا بودن است : قلب انسانِ ذاکر، به یاد خدا زنده است ؛ از او نور مى گیرد، براى او مى تپد و توجهى به غیر او ندارد.
در خانه دل ، ما را جز یار نمى گنجد
چون خلوت یار این جاست اغیار نمى گنجد
در کار دو عالم ما چون دل به یکى دادیم
جز دوست یکى ما را در کار نمى گنجد
ب ـ ذکر زبانى
ذکـر زبـانـى ، یـادآورى نـام هـا و صفات مقدس خداوند و یا نعمت هاى او و تسبیح و تمجید او با زبـان اسـت ؛ البـتـه ذکـر زبـانى بدون توجه قلبى (هر چند کم ) منشاء اثر و مفید واقع نمى شود، *امّا به ایجاد ذکر قلبى کمک مى کند.
ج ـ ذکر عملى
ذکر عملى به این معناست که ذاکر در شؤ ون زندگى و تصمیم گیرى هاى فردى واجتماعى به یـاد خـدا و درصـدد کـسـب رضـاى او بـاشـد. دسـتـورهـاى او را انـجـام دهـد و گـِرد اعـمـال نـاروا نـگـردد. در ایـن صـورت همه اعمال او با یاد خدا انجام مى پذیرد و در واقع او با عمل خود، یاد خدا را زنده کرده و زندگى اش نیز رنگ خدایى مى گیرد.
مـؤ مـنـان و پـیروان واقعى دین خدا به چنین مقامى نایل شده و با یاد خدا روح و جان خویش را مى آرایند گرچه نایل شدن به این مرتبه از ذکر کارى بس دشوار است . امام باقر(ع )مى فرماید: یـکـى از سـخـت تـریـن کـارهـاى بـنـدگـان ، ذکـر خـدا در هـر حـال اسـت و آن چـنـیـن است که هنگام عزم بر معصیت ، یاد خدا میان او و آن گناه مانع مى شود و این (تـفـسـیـر) کـلام خـداست که مى فرماید: (اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرونَ) **
* تفسیر اثنى عشرى ، شاه عبدالعظیمى ، ج 1، ص 289.
** اعـراف ، آیـه 201؛ پـرواپـیـشـگان هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان مى شوند، به یاد خدا افتند و بناگاه بینا شوند.
حقیقت ذکر
اولیـن مـرحـله ذکر، گفتن و تکرار (اللّه اکبر)، (سبحان اللّه )، (الحمد للّه ) و... با حالت توجّه است ، زیرا بیان همین کلمات ، دل را صفا مى دهد و موجب مى شود که انسان از یاد و حضور خـدا غـافـل نـشـود. مـرحـله بالاتر و مهم تر ذکر، یاد خدا به هنگام روبه رو شدن با معاصى و گـنـاهـان اسـت . یـعنى ذکر بتواند انسان را از نافرمانى خدا حفظ کند، دست آدمى را بگیرد و از سقوط در پرتگاه هاى هولناکِ دروغ و معصیت و تهمت و آزار مردم و... مانع شود. امـا ذکـر حـقـیـقـى ، جـمـع بـیـن ایـن دو اسـت ، یـعـنـى هـم در قـلب هـم بـر زبـان و هـم در عمل ، انسان به یاد او باشد.
از آیـــات قـــرآن و ســـخــنـان اولیاى گرامى اسلام برمى آید که (ذکر) آن است که انسان در هـمـه احـوال و پـیـشـامـدهـا بـه یـاد خـدا بـوده وخـود را در مـحـضـر خـدا بـبـیـنـد؛ او را نـاظـر بـــراعـمـال و رفتار خویش دانسته و متوجه باشد که هیچ امرى بر او پوشیده نیست ( ذکر قـلبـى ). ازایـن رو، هـنـگـام رو بـه رو شـدن بـا اعـمـال واجب ، به یاد خدا بوده ، آنها را انجام دهد و هنگام رو برو شدن با کارهاى حرام ، از خدا غافل نباشد و از انجام آن پرهیز نماید (= ذکر عملى ).
حضرت صادق (ع )مى فرماید: از مـهـم تـریـن چـیـزهـایـى کـه خـدا بـر بـنـدگـانـش لازم فـرمـوده (ذکـر در هـمـه حـال اسـت )؛ ولى مـنـظـور مـن (سـُبـْحـانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ) نیست ـ گرچه اینها هم ذکر است ـ بلکه مقصود به یاد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصیت است . *
همچنین آن حضرت از رسول خدا(ص )نقل کرده که فرمود: هـر کـس که اوامر خدا را اطاعت نمود و از گناهان پرهیز کرد، همانا او ذاکر خداست ،گرچه نماز و روزه (مـستحبى ) و قرائت قرآنِ او اندک باشد. و هر کس که معصیت و نافرمانى خدا نماید، خدا را فـرامـوش کـرده ، گـرچـه نـمـاز و روزه و تـلاوت قـرآن او بـیـش از حـدّ معمول بوده باشد. **
*بحارالانوار، ج 93، ص 154.
** همان ، ص 156.
یاد خدا
(ذکر) به معناى (یاد کردن با قلب یا زبان ) است . این واژه در فرهنگ اسلامى مفهوم خاصى دارد؛ در آیات قرانى و روایات اهل بیت (ع )گاهى به معناى (به یادِ خداى سبحان ، اسـمـاى الهـى و نعمت هاى خدا بودن ) به کار رفته است و گاهى نیز به معناى یادآورى ایّام اللّه و سرگذشت بندگان صالح ، اولیاى خدا و پیامبران و مانند آن آمده است که تمام ذکرها در فـرهـنـگ اسـلامـى مـقـدمه اى براى (ذِکْرُ اللّه ) است و توصیه شده که انسان همواره و در تمام احوال به یاد خداى سبحان بوده او را حاضر و ناظر بر اعمالش بداند.
ذکـر خـداى مـتـعـال از بهترین و پاکیزه ترین اعمال است . ذکر، خوى نیکوکاران ، مایه شرافت ، رستگارى و... است و آیات قرآن و روایات اسلامى به آن توصیه کرده اند.
قرآن کریم مى فرماید: (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً...) *
اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید.
رسول خدا(ص )مى فرماید:
(اِعـْلَمـُوا اَنَّ خـَیـْرَ اَعْمالِکُمْ عِنْدَ مَلیکِکُمْ وَ اَزْکاها وَ اَرْفَعَها فى دَرَجاتِکُمْ وَ خَیْرَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمـْسُ، ذِکـْرُ اللّهِ سـُبـْحـانـَهُ وَ تـَعـالى فـَاِنَّهُ اَخـْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنى ) **
بـدانید که بهترین اعمالِ شما نزد خداوند و پاکیزه ترین و فزاینده ترین آنها در درجات شما و بـهـتـریـن چیزى که آفتاب بر آن تابیده ، (ذکر خداى سبحان ) است ؛ زیرا خداى تعالى از خودش خبر داده و فرموده است : من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند.
امیر مؤ منان (ع )مى فرماید:
(ذِکْرُ اللّهِ سَجِیَّةُ کُلِّ مُحْسِنٍ وَ شیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ) ***
یاد خدا خصلت هر نیکوکار و خوى هر مؤ منى است .
* احزاب (33)، آیه 41.
** عدّة الداعى ، احمد بن فهد، ص 238.
*** شرح غررالحکم ، ج 4، ص 30.
غیرت دینى
خودسازى
منظور از خودسازى ، (پیراستن خود از زشتى ها و آراستن به خوبى ها)ست که علماى اخلاق از آن بـه (تـخـلیـه و تـحـلیه ) تعبیر مى کنند. انسان سازى در مرحله نخست کارى خدایى است و آفـریـدگـار جهان با اسم شریف (ربّ) متکفّل پرورش و تربیت همه آفریدگان خویش است و درباره تربیت انسان نیز فرمود:
(... وَ لَوْ لا فـَضـْلُ اللّهِ عـَلَیـکـُم وَ رَحـْمـَتـُهُ مـا زَکـى مـِنْکُم مِنْ اَحَدٍ اَبَداً وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّى مَنْ یَشاءُ) *
اگـر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود، یک نفر از شما هم پاک نمى شد و لیکن خدا هر کس را که بخواهد، تزکیه مى کند.
تـزکـیـه الهـى تـا حـدودى بـه شـکـل تـکـویـنى مى تواند باشد ولى مشیّت او بیشتر از طریق تـشـریـع تـحـقـّق مـى یـابـد چـنان که درباره بزرگ ترین پیامبرش واژه رحمت به کاربرد و فرمود: (وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ) ***
ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم .
بـنـابـراین فرستادگان الهى ، ماءموران خدا براى تزکیه مردم هستند و آنان با تعلیم معارف الهـى و تـبـلیـغ پـیـام هـا و حـکـمـت هـاى او، هـمـچـنـیـن در مـیـدان عـمـل و ارائه بـهترین الگوهاى عملى ، راه هاى خودسازى را براى امّت خویش ترسیم مى کنند و زمـیـنـه هـاى اجراى مشیت خدا را فراهم مى سازند درباره این رسالتِ پیامبر اسلام (ص )در قرآن آمده است : (لَقـَد مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهْم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ...) ***
خـداونـد بـر مـؤ مـنان منّت نهاد که در میان آنان ، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات خدا را براى آنان تلاوت کند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.
مرحله دوم خودسازى به اختیار و استعداد انسان بستگى دارد؛ اگر کسى زمینه هاى هدایت و رشد و تـکـامل روحى خویش را با هدایت و تربیت تکوینى و تشریعى الهى هماهنگ سازد و با برداشتن گـام هـاى نـخـسـتـیـن ، شـایـسـتـگـى خـویـش را نـشـان دهـد، رحـمـت و فـضـل بـى نـهـایـت الهـى شـامـل حـالش مـى گـردد و او را بـه سرمنزل مقصود راهنمایى مى کند.
* نور (24)، آیه 21.
** انبیا (21)، آیه 107.
*** آل عمران (3)، آیه 164.