مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

امر به ذکر خداى تعالى در صبح و شام - تفسیر آیه 205 اعراف

در آیه امروزی ، ذکر و یاد پروردگار را بدو قسم تقسیم کرده است، یکى توى دل و یکى به زبان و آهسته ، آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده ، و اما ذکر به صداى بلند را مورد امر قرار نداده بلکه از آن اعراض کرده ، و این نه به خاطر ذکر نبودن آن است ، بلکه به خاطر این است که چنین ذکر گفتنى با ادب عبودیت منافات دارد، دلیل این معنا روایتى است که از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) وارد شده که در بعضى از جنگهایش با اصحابش طى مسافت مى کرد تا رسیدند به بیابانى هولناک ، و اتفاقا آن شب شبى تاریک بود یکى از اصحابش به صداى بلند تکبیر مى گفت ، حضرت فرمود: آن کسى را که شما مى خوانید نه دور است و نه غایب - البته نا گفته نماند که این روایت نقل به معنا شده .

امر به ذکر خداى تعالى در صبح و شام  - تفسیر آیه 205 اعراف

در آیه امروزی ، ذکر و یاد پروردگار را بدو قسم تقسیم کرده است، یکى توى دل و یکى به زبان و آهسته ، آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده ، و اما ذکر به صداى بلند را مورد امر قرار نداده بلکه از آن اعراض کرده ، و این نه به خاطر ذکر نبودن آن است ، بلکه به خاطر این است که چنین ذکر گفتنى با ادب عبودیت منافات دارد، دلیل این معنا روایتى است که از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) وارد شده که در بعضى از جنگهایش با اصحابش طى مسافت مى کرد تا رسیدند به بیابانى هولناک ، و اتفاقا آن شب شبى تاریک بود یکى از اصحابش به صداى بلند تکبیر مى گفت ، حضرت فرمود: آن کسى را که شما مى خوانید نه دور است و نه غایب - البته نا گفته نماند که این روایت نقل به معنا شده .


***


(تضرع ) از (ضراعه ) و به معناى تملق توام با نوعى خشوع و خضوع است ، و (خیفه ) یک نوع مخصوصى از ترسیدن را گویند، و منظور از آن ، آن نوعى است که با ساحت مقدس بارى تعالى مناسب است ، بنابراین در معناى (تضرع ) میل و رغبت به نزدیک شدن به شخص متضرع - الیه ، و در معناى (خیفه ) پرهیز و ترس و میل بدور شدن از آن شخص نهفته است ، پسمقتضاى اینکه ذکر را توصیف کرد به دو وصف تضرع و خیفه ، این است که آدمى در ذکر گفتنش حالت آن شخصى را داشته باشد که چیزى را هم دوست دارد و به این خاطر نزدیکش مى رود و هم از آن مى ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور مى شود، و خداى سبحان هر چند خیر محض است ، و شرى در او نیست ، و اگر شرى به ما مى رسد از ناحیه خود ما است ، و لیکن خداى تعالى ذو الجلال و الاکرام است ، هم اسماء جمال را دارد که ما و هر چیزى را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسویش جذب مى کند، و هم داراى اسماء جلال است که قاهر بر هر چیز است ، و هر چیزى را از او دفع و دور مى کند، پس ذکر شایسته او - که داراى همه اسماء حسنى است - به این است که مطابق با مقتضاى همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جمالیه او و چه اسماء جلالیه اش (نه اینکه تنها بر طبق اسماء جمالیه اش باشد) و این صورت نمى گیرد مگر اینکه تضرعا و خیفه و رغبا و رهبا باشد.(بالغدو و الاصال ) ظاهر این جمله این است که قید جمله (و دون الجهر من القول ) باشد و در نتیجه تنها ذکر قولى است که به دو قسم ذکر در صبح و ذکر در شام تقسیم مى شود نه ذکر قلبى ، آن وقت با بعضى از فرائض یومیه نیز تطبیق مى کند.(و لا تکن من الغافلین ) - این جمله تاکید امر به ذکر در اول آیه است ، و در آن از خود غفلت ، نهى نکرد بلکه از داخل شدن در زمره غافلان نهى فرمود، و مقصود از غافلان آن کسانى هستند که غفلت در ایشان مستقر شده .با این بیان روشن مى شود آن ذکر مطلوبى که در این آیه به آن امر شده عبارت است از اینکه انسان ساعت بساعت و دقیقه بدقیقه بیاد پروردگارش باشد،
و اگر احیانا غفلت و نسیانى دست داد مجددا مبادرت به ذکر نموده و نگذارد که غفلت در دلش مستقر گردد، پس آنچه که از آیه استفاده مى شود استمرار بر ذکر خدا در دل است در حالت تضرع و خیفه ساعت بساعت و ذکر به زبان در صبح و شام.

 ( منبع : تفسیر المیزان – سوره اعراف)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد