تفاوت عرفان عملی و اخلاق
موضوع علم اخلاق، نفس انسان از حیث اتصاف به صفات مختلف و ملکات مذموم و ممدوح میباشد و مسائل آن نیز شامل همان صفات و ملکات و تبیین حقایق و روابط آن صفات و انشعاب برخی از برخی دیگر و علل حصول ملکات و یا چگونگی زوال آن صفات میباشد.
در حالی که موضوع عرفان عملی و مسائل آن حیطه دیگری دارد و به بحث از روابط انسان با خود، جهان و خدا میپردازد و فقط سیستمهای اخلاقی مذهبی روابط انسان با خدا را در نظر قرار میدهند و سایر مکاتب اخلاقی چنین نیستند. ثانیاً اخلاق، ساکن است در حالی که عرفان نوعی حرکت و پویایی است و نقطة آغاز و پایان دارد. و صراطی وجود دارد که باید پیموده شود و طی هر منزلی بدون طی منزل قبلی ناممکن است ولی در اخلاق نیازی به این که ترتیبی در اتصاف به فضایل اخلاقی باشد نیست. و بالاخره عناصر روحی اخلاقی محدود به معانی و مفاهیمی هستند که غالباً شناخته شدهاند ولی عناصر روحی عرفانی بسیار گستردهتر و وسیعتر است که در خلال مجاهدات حاصل میشود و مردم از این احوال بیخبرند.
اسباب نفسانیه آن است که در ابتداى فطرت از براى آدمى حاصل باشد.مثلآنکه قوه ادراک او ضعیف باشد، یا در او قوه شهوت اصلا نباشد.
اسباب خارجیه آن است که به سبب عوارض خارجیه حاصل شده باشد.مثلاینکه با بدان نشسته، یا حکایات ایشان را شنیده، و میل و شوق به آنها نموده و پیروى ومتابعت کرده و مرتکب اعمال ناشایست گشته تا آنکه ملکه او شده.
و اسباب جسمانیه آن است که به سبب ناخوشى و مرض، در بدن صفات بدحاصل شده باشد، همچنان که مشاهده مىشود که به سبب بعضى از امراض، آدمى راکجخلقى به هم مىرسد، یا ضعف و «فتور» در قوه شهویه پیدا مىگردد.
نقل مىکنند که در یکى از شهرهاى بزرگ کشور یونان، پیش از ظهور حضرت مسیح علیه السلام معبدى بسیار مهم براى عبادت مردم ساخته بودند که بر سر در این معبد، سنگ بزرگى را نصب کرده بودند. این سنگ را به گونهاى مایل کار گذاشته بودند که هر کس مىخواهد وارد معبد شود، سنگ را ببیند. روى این سنگ، یک جمله نوشته بودند و همه هدفشان هم این بود که مردم این جمله را ببینند. البته این جمله، ریشه در تعلیمات وجود مقدس حضرت حق دارد و تاریخ بیان این جمله هم به ابتداى خلقت حضرت موسى علیه السلام برمىگردد. جمله این بود : «خود را بشناس». این جمله، یکى از زیباترین جملات تاریخ حیات انسان و از عمیقترین جملاتى است که بشر شنیده است.
در کتاب شریف "مصباح الشریعه" در تعریف عارف آمده است: آن کس که معرفت خداى تعالى نصیبش شده باشد، تنش با خلق است ولى دلش با خداست، آن چنان که اگر یک چشم به هم زدن، دلش خداى را از یاد ببرد، از شوق خدا مىمیرد و عارف، امین امانتهاى الهى است و گنجینه اسرار اوست. کان نور او ودلیل رحمت اوست بر خلقش، و حامل علوم خداوندى و میزان فضل و عدل الهى است. عارف از خلق و مراد [و مقاصد و مطلوبهاى دنیوى] و دنیا بىنیاز است و جز خداى تعالى همدمى ندارد و هیچ گفتار و اشاره و نفسى ندارد، مگر آن که به وسیله خدا و براى خدا و از جانب خدا و با خدا مىباشد. پس عارف در چمن زارها و گلزارهاى قدس خداوندى در رفت و آمد و از لطائف فضل او خوشه چین است؛ و براى وصول به مقام شامخ انسانیت، اصل و پایه، معرفت است و ایمان فرع اوست.
اصولا برنامه اساسى برای داعیان راه حق این است که بیش از سخن ، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همانگونه که در حدیث معروف از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : (کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم ) (مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.)
تاءثیر عمیق (دعوت عملى ) از اینجا سرچشمه مى گیرد که هرگاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مى گوید و به گفته خویش صد در صد ایمان دارد گوش جان خود را به روى سخنانش مى گشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مى نشیند، و در جان اثر مى گذارد، و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند، همانگونه که على (علیه السلام ) مى فرماید.ایها الناس انى و الله ما احثکم على طاعة الا و اسبقکم الیها، و لا انها کم عن معصیة الا و اتناهى قبلکم عنها: (اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى کنم مگر قبلا خودم آنرا انجام مى دهم و از هیچ کار خلافى باز نمى دارم مگر اینکه پیش از شما از آن دورى جسته ام ).همچنان در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم من اشد الناس عذابا یوم القیامة من وصف عدلا و عمل بغیره (از کسانى که در روز قیامت عذابشان از همه شدیدتر است کسى است که سخن حقى بگوید و خود به غیر آن عمل کند).
سر این که سخنان برخی افراد، علی رغم زیبای و هنر مندانه بودن، روی مردم تاثری تا اندازه شنیدن ندارد نیز در همین نکته نهفته است.
... آل محمد(ص) بندگان خاص و خالص خدایند و تمام آثار و شئون خدایی که در امور، علوم و معجزات از ایشان ظاهر گردیده و میگردد در برابر [ذات] خدا، به منزلة صفت نسبت به موصوف است؛ همان طور که صفت هرگز به قدر یک چشم بر همزدن بدون موصوف قوامی ندارد و همیشه قائم به موصوف است به قیام صدور؛ آل محمّد(ص) با این شئون و فضائل و کمالات و خصایصی که خداوند به ایشان عطا فرموده است نسبت به او کمال فقر و ذلت و احتیاج را دارند و در آنچه که خدا به آنها عطا نموده، [نه تنها] هیچ استقلالی از خود ندارند [بلکه] ادعای استقلال هم نکرده و نمیکنند و آنچه از اسما و افاضات آل محمّد(ص) است، اسمای حسنا و امثال علیای الله بوده و ایشان بدون امر و فرمان خداوند هیچ فعلی را انجام نداده و از خود به هیچ وجه ارادهای ندارند. خوف و ترسشان از خدا از همة مخلوقات بیشتر است و مثل آنها مثل آهنی است که در اثر مجاورت و نزدیکی با آتش و به آتش سرخ و تفتیده شده عمل آتش را از خود نشان میدهد و میسوزاند، لکن آهن گرم شده است نه آتش، سوزندگی آن از ذات خود او نیست و از آتش است. هیچ وقت ممکنالوجود، واجبالوجود نمیشود ولی هر چه تقرّب او به خداوند بیشتر شود صفات الهی بیشتر در او جلوه میکند. و این فرموده که: [بندهام مرا اطاعت نما تا آنکه تو را نمونه (و مثال) خویش نمایم که هرگاه به چیزی بگویی «بشو» بشود.1]
شاهد همین مدعا است و نیز این کلام: [دائماً بنده به واسطة انجام مستحبات به سویم نزدیک میگردد تا آنکه من گوش او بشوم که با آن میشنود و چشمش که با آن مینگرد و دستش که با آن میگیرد.2]
اشاره به همین معنی دارد. در کتاب غرر و درر، شیخ کراچکی از حضرت امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود: [آل محمد(ص)] صورتهایی هستند برهنه از لباسهای مادیت و خالی از استعداد که خدا برای آنها تجلی کرد و بر آنها تابید و آنها را بیرون آورد، پس درخشنده شدند، و او در ذات آنها مثال خود را انداخت و امور خود را از ایشان آشکار گردانید.3
شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت به نقل از حسین بن سفیان بزوفری که گفت: شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) برایم روایت کرد که یاران ما دربارة تفویض (یعنی مسئله تفویض تمام امور توسط خدا به ائمه(ع)) و مسائل دیگر اختلاف پیدا کردند پس من نزد ابی طاهر پسر بلال رفتم و جریان اختلاف را بیان کردم مرا به تأخیر جواب امر کرد و چند روزی به تأخیر انداختم و بعداً نزد او رفتم برایم حدیثی را به اسناد خود از حضرت امام صادق(ع) نشانم داد که فرمودهاند:
هر وقت خداوند [انجام] امری را بخواهد، آن را بر رسول خدا(ص) عرضه میدارد، پس آن حضرت بر امیرالمؤمنین(ع) و یکی بعد از دیگری (از ائمه(ع)) تا اینکه به حضرت صاحبالزمان منتهی شود، پس بر هر یک بعد از دیگری بیرون میآید تا عرضه داشته شود بر رسول خدا(ص)، پس از آن عرضه داشته میشود بر خدای عزوجل؛ پس هر آنچه از جانب خدا فرود آید، بر دست ایشان است و هر چه هم بهسوی خدا بالا رود به دست ایشان است و ایشان به قدر چشم بر هم زدنی بینیاز از خدای عزوجل نیستند.4
همچنین از ابی حمزه روایت شده است که گفت: نزد علی بن الحسین(ع) بودم و گنجشکهایی در مقابل آن حضرت فریاد میکردند، پس فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی چه میگویند؟ ای ابا حمزه! این وقتی است که قوت خود را درخواست میکنند. البتّه پیش از طلوع آفتاب نخواب که من کراهت دارم برای تو، بهدرستی که خداوند در آن هنگام روزیهای بندگان را قسمت میکند و این تقسیم به دستهای ما جاری میشود.5
این حدیث شریف از احادیثی است که ضعیفالایمانهای سطحی وقتی میشنوند، منکر میشوند و برایشان گران میآید که گفته شود جریان و تقسیم روزیها به دست آل محمّد(ع) است در صورتی که اگر گفته شود «میکائیل» ملک موکّل ارزاق خلایق است تصدیق میکنند و هیچ تردید و شکی ندارند و اظهار غلو در حق او نمیکنند در صورتی که میکائیل و سایر ملائکه خدمتگذاران آل محمّد(ع) هستند و افتخار خدمتگذاری ایشان را دارند.
شیخ طوسی (ره) از علی بن احمد قمی روایت کرده که گفت: شیعیان دربارة این که خداوند عزوجل امور خود را به ائمه(ع) تفویض نموده که خلق کنند و روزی بدهند؛ و در این باره با همدیگر نزاع میکنند، یک دسته از آنها میگویند: این امری است محال، زیرا این امر بر خدای متعال جایز نیست به علت اینکه اجسام قدرت بر خلق کردن و روزی دادن ندارند و خلاق و رزاق غیر خدا نیست. و دستة دیگر میگویند که خدای تعالی به ائمه(ع)قدرت خلق کردن و روزی دادن داده، و امر خلق و رزق را به آنها واگذار کرده پس هم خالقاند و هم رازق و نزاع این دو دسته شدید شده پس یکی از آنها گفت چرا در این موضوع به عثمان عمری سؤال نمیکنید تا حق را برای شما تبیین کند، زیرا او نایب صاحبالامر(ع) است. هر دو دسته به این پیشنهاد راضی شدند. لذا نامهای به او نوشتند و مسئله را در ضمن نامه از او خواستند و آن را برایش فرستادند پس از طریق او توقیع [مبارک امام عصر(ع)] صادر گردید که چنین میباشد: به درستی که خدای تعالی، چنان خدایی است که میآفریند جسمها را و قسمت میکند روزیها را زیرا که او نه جسم است و نه در جسمها حلول میکند، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است و اما ائمه(ع) ایشان از خداوند میخواهند پس او میآفریند و از خدا میخواهند پس او روزی میدهد و خواستة ایشان را اجابت میفرماید و حق آنها را بزرگ میشمارد.6
از این روایت استفاده میشود که خدا امر خلق و رزق را به ائمه(ع) واگذار نکرده بلکه مرتبه و مقامی به آنها داده است که هرگاه از خدا بخواهند خلقی را خلق کند و یا روزی بدهد، خداوند خواهش آنها را از اجابت میفرماید زیرا حق آنها را بزرگ گردانیده است.
اگر اشکال شود که آیات و روایاتی وجود دارد که با آنچه شما در حق محمد و آل محمد(ص) قائلید، منافات دارد، از قبیل آیات و روایات نقل شده دربارة «عالم به غیب نبودن» و «قدرت نداشتن» و اظهار عجز و ناتوانی کردن و امثال اینها؛ برای دفع این ایراد و ایرادهای دیگری نظیر این میگوییم اینگونه آیات و احادیث وارده به منظور اظهار ذلت و بندگی ایشان و اقرار به ربوبیت و یگانگی پروردگار میباشد و اینکه به مردمان بفهمانند که ایشان از خود استقلالی ندارند و بدون حول و قوّه و امر و اذن خداوند، کاری نمیتوانند بکنند؛ پس اگر نسبت به امری بیان داشتند که نمیدانیم یا نمیتوانیم، راست گفتهاند زیرا خودشان به خودی خود، و بدون امر و تعلیم و فرمان خدا و ارادة او کاری نمیتوانند انجام دهند.[آل محمد(ص)] بندگانی هستند گرامی داشته شده که بر او (خدا) پیشی نمیگیرند، و ایشان به امر او کار میکنند.7
1. عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی إذا قلت لشیءٍ کن فیکون.
2. لا زال العبد یتقرّب إلی بالنّوافل حتّی کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّتی یبصر بها و یده الّتی یبطش بها.
3. صورٌ عاریةٌ عن المواد خالیةٌ عن الإستعداد تجلّی لها فأشرقت و طالعها فتلألأت فألقی فی هویّتها مثاله فانظهر عنها أفعاله.
4. إذا أراد الله أمراً عرضه علی رسول الله صلّی الله علیه و اله ثمّ أمیر المؤمنین علیه السّلام واحداً بعد واحدٍ إلی أن ینتهی إلی صاحب الزّمان ثمّ یخرج إلی الدّنیا و إذا أراد الملائکة أن یرفعوا إلی الله عزّوجلّ عملاً عرض علی صاحب الزّمان علیه السّلام ثمّ یخرج علی واحدٍ إلی أن یعرض علی رسول الله صلّی الله علیه و اله ثمّ یعرض علی الله عزّوجلّ فما نزل من الله فعلی أیدیهم و ما عرج إلی الله فعلی أیدیهم و ما استغنوا عن الله عزّ و جلّ طرفة عینٍ. شیخ طوسی، غیبت، ص 252.
5. کنت عند علیّ بن الحسین علیهما السّلام و عصافیر علی الحایط قبالته یصحن فقال: یا اباحمزة أتدری ما یقلن یتحدّثن؟ إنّهنّ فی وقتٍ یسئلن فیه قوتهنّ یا أباحمزة! لا تنامنّ قبل طلوع الشّمس فإنّی أکرهها لک انّ الله یقسم فی ذلک الوقت أرزاق العباد و علی ایدینا یجریها. بصائرالدرجات، جزء7، باب 14، ح8.
6. إنّ الله تعالی هو الّذی خلق الأجسام و قسم الأرزاق لأنّه لیس بجسمٍ و لا حالٌّ فی جسمٍ لیس کمثله شیءٌ و هو السّمیع العلیم و أمّا الأئمّة علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالی فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً العلیم و امّا الأئمة علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالی فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً لمسئلتهم و إعظاماً لحقّهم. شیخ طوسی، همان، ص190.
7. عبادٌ مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون.
آیتالله سید حسن میرجهانی(ره)
نماز را اقامه می کنند
نماز در فرهنگ وحى الهى ستون دین است ؛ از این رو از صیانت و مراقبت و سلامت آن به اقامه تعبیر مى شود؛ زیرا ستون ، برپاداشتنى است ، نه خواندنى . مراد از اقامه نماز، برپاداشتن و احیاى نماز در جامعه و به جا آوردن حقّ نماز با رعایت همه شرایط ظاهرى و باطنى آن و عدم اکتفا به شکل ظاهرى آن است .برای همین جهت است که غالب آیاتى قرآنى در قالب اقامه نازل شده، نه در صورت قراءت ؛ زیرا ستون خواندنى نیست ، برپاداشتنى است ؛ آن که فقط نماز مى خواند، در حقیقت نسخه ستون سازى را مى خواند، نه این که ستون را برپادارد؛ رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز فرمود: کسى که نماز او را ازفحشا و منکر باز ندارد جز دورى از خدا از نماز بهره اى نمى برد. نمازى که ستون است و برپاداشتنى می باشد ، نه الفاظ و خواندنى که توان اطفاى آتش گناه را داشته باشد.
آداب باطنی تلاوت قرآن-2
آگاهی به عظمت متکلم
شایسته است که قاری قرآن، در آغاز تلاوت، به عظمت گوینده قرآن توجه کند و بداند که قرآن سخن بشر نیست همان طور که ظاهر قرآن را جز با طهارت نمیتوان لمس کرد، معنی و حقیقت آن نیز جز با طهارت قلب از صفات زشت قابل درک نیست. در هنگام تلاوت باید به خود گوشزد کرد که گوینده این سخنان آفریدگار همه چیز و روزی دهنده همه جنبدگان است و همه تحت سیطره او قرار دارند و در فضل و رحمت او غوطه ورند. اگر نعمت دهد از فضل اوست و اگر مجازات کند از عدلش، و در نهایت هم اوست که میگوید: اینان اهل بهشت و اینان اهل دوزخند.
اندیشیدن به حقایقی از این قبیل، عظمت و تعالی گوینده قرآن را در دل مینشاند و کلام او را مؤثر میسازد، چرا که برای آدمیان، گذشته از اصل کلام، گوینده آن نیز اهمیت داشته و اعتبار کلام تا حد زیادی به اعتبار و شأن متکلم بستگی دارد.
آداب باطنی تلاوت قرآن
قرآن به عنوان آخرین وحی الهی که بر افضل انبیاء الهی نازل شده نور هدایت ابدی برای بشریت و تجلی خداوند در کلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اکرم(ص) و گرامیترین برهان بر حقانیت اوست، زیرا دلیلی دائمی و حجّتی همگانی به شمار میآید که تمامی ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهی ربانی دارد و هیچ کس را یارای آن نبوده و نخواهد بود که مانند این کتاب را از پیش خود بیاورد.
از جمله عواملی که قرآن را در دلها و مصاحف حفظ میکند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است. تلاوت قرآن نیز مانند هر عمل مستحب دیگر دارای آدابی است که خود بر دو نوعند: ظاهری و باطنی. از این دو قسم آداب باطنی تلاوت قرآن از اهمیت بیشتری برخوردار است که در هنگام تلاوت قرآن بایستی مد نظر قرار گیرد. برای تلاوت قرآن ده ادب باطنی است که به ترتیب در پی میآید.
فهمیدن اصل کلام
تلاوت کننده، باید بداند که با چه سخن بزرگی مواجه است، سخنی که نشانه لطف و رحمت و عنایت آفریدگار هستی به آدمی است. سخنی که حقایق بسیار بلندی را تا مرز فهم و درک انسانها تنزل داده است.
فهم عظمت کلام، درک فضل و لطف خداوند درباره بندگان است که این کلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و باید اندیشید که چگونه خداوند در رسانیدن معانی کلام خود ـ که صفتی قائم به ذات اوست ـ به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و کرم فرموده چگونه آن صفت در طی حروف و اصوات که از صفات بشری است بر آنان تجلی کرده است. قاری قرآن بایستی کلام الهی را درس بگیرد و بیاموزد و به قرائت آن اکتفا نکند چنانکه در سوره اعراف آیه 169 آمده است «و درسوا ما فیه» یعنی کلام الهی را فرا گرفتند. همچنین قاری قرآن بایستی آیات الهی را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنان که در سوره حاقه آیه 12 آمده است «و تعیها اذن واعیة؛ قرآن را گوشهای حافظ به یاد میسپارند»، درک عظمت کلام الهی، جز با اندیشه در محتوای آن میسّر نیست.
نوشته : سید سعید آل طه
دروغ
حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مىکنند.و از دل او تعفن و گندى بلندمىشود و مىرود تا به عرش مىرسد.و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتادزنا بر او مىنویسد، که آسانترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کردهباشد» . (2)
و از آن سرور پرسیدند که: «مؤمن، جبان است؟ فرمودند: بلى.عرض کردند: بخیلاست؟ فرمود: بلى.عرض شد که: دروغگو است؟ فرمود: نه» . (3)
و فرمود که: «دروغ، روزى آدمى را کم مىکند» . (4)
و نیز از آن بزرگوار مروى است که: «واى بر آن کسى که سخن گوید به دروغ، تاحاضران را بخنداند.واى بر او واى بر او واى بر او» . (5)
و فرمود: «گویا مردى به نزد من آمد و گفت: برخیز.برخاستم با او روانه شدم تارسیدم به دو نفر، یکى نشسته بود و دیگرى ایستاده، در دست او قلابى از آهن بود آنرا فرو مىبرد به یک طرف سر او و مىکشید تا به شانه او مىرسید، بعد از آن بیرونمىآورد به طرفى دیگر فرو مىبرد.من گفتم این چه عمل است؟ گفت: این مرد نشستهمردى است دروغگو، که به این نحو در قبر، عذاب مىشود تا روز قیامت» . (6)
و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره، و آن شرک به خدا، و عقوقوالدین، و کذب است» . (7)
و حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمود که: «بندهاى مزه ایمان را نمىیابد تادروغ را ترک کند، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا از جد» . (8)
و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که: «خداى - تعالى - از براى بدى،قفلها قرار داده است، کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب» . (9)
و فرمود که: «دروغ، خراب کننده بناى ایمان است» . (10)
و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که: «جمیع اعمال خبیثهدر خانهاى است و کلید آن خانه دروغ است» . (11)
و مخفى نماند که: بدترین انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه - علیهم السلام - است، یعنى: کسى مسالهاى گوید که: مطابق با واقع نباشد، یا حدیثىدروغ نقل کند و امثال اینها.
و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافى است که: «روزه را باطل مىکند» . (12) و باعث وجوب قضا و کفاره مىشود بنابر اقوى، همچنان که در کتب فقهیه آمده است.
1. نحل، (سوره 16)، آیه 105.
2. جامع السعادات، ج 2، ص 322.
3. بحار الانوار، ج 72، ص 262، ح 40.
4. کنز العمال، ج 3، ص 623، خ 8220
5. بحار الانوار، ج 72، ص 235، در بیان ح 2.و کنز العمال، ج 3، ص 621، خ 8215.
6. محجة البیضاء، ج 5، ص 241.و احیاء العلوم، ج 3، ص 117.
7. محجة البیضاء، ج 5، ص 242.و احیاء العلوم، ج 3، ص 118.
8. کافى، ج 2، ص 340، ح 11.
9. کافى، ج 2، ص 338، ح 3.
10. کافى، ج 2، ص 339، ح 4.
11. بحار الانوار، ج 72، ص 263، ذیل ح 46.
12. کافى، ج 2، ص 340، ح 9.
تا فرصت دارى، توشهاى برگیر
تا مهلت دارى در مصیبت خویش تفکر نما و تاتو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشیمانى و طول اقامت در روز قیامت و وحشتهاى روز رستاخیز، خود را آماده و بسیج کن و بر نفس خویش که در این دنیا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت دادهاى و از عذاب و نقمت و سختى روز قیامت غافلش ساختهاى، گریان شو و بگو:
اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به کدام یک از کارها به نزدت شکایت آوردم؟! و براى کدام یک از آنها ناله کنم و گریان شوم؟!! آیا به درد و شکنجه و سختى آن بگریم؟! یا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟! و یا از بیم مار و عقرب ضجه کنم؟! یا از زحمت زنجیر و پتکهاى آهنین فریاد آورم؟! شاید از این اندیشه کم، به هوش آیى و پندگیرى و به وسیله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى که در پیش دارى، توشهاى برگیرى و خود را آماده و مهیا سازى و با کار نیک، کار زشت را نابود نمایى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خویش است و پادشاه مهربان و خوش پذیراى رعیت خود مىباشد. از بندگانش توبه را مىپذیرد و نیکى اندک را به ثواب بسیار، جزا مىبخشد، گناهان را مىزداید و کردارهاى زشت را به چندین برابر از کارهاى نیک تبدیل مىفرماید.
تمام ادیان آسمانى «الگو» و نمونههائى را به پیروانشاننشان مىدهند. البته ناگفته پیداست که هر مکتبى انسان را بهنوعى تلقى مىکند و او را براساس جهانبینىاش مىشناسد مثلا یکىانسان را حیوانى مادى مىبیند و دیگرى در او به روح خدائىمعتقد است. هر مکتبى صفتى یا اوصافى به او مىدهد از قبیل: ناطق، اقتصادى، ابزارساز، ایدهآلساز، بىماهیت، متمدن وخودآگاه و...
در نتیجه انسانهائى که به عنوان «ایدهآل» در مکتبها معرفىمىشوند، ارزشهاى انسانى آنها مثل خود مکاتیب، متفاوت هستند وبه اصطلاح «ابرمرد» هرمکتب تجسم یافته عینى همان مکتب است.
در اینجا بىآنکه تعصب دینى یا ضد دینى نگاههاى ما را از درستدیدن باز دارد به چشم دقیق بنگریم، مىبینیم چهرههاى شگفتى کهاسلام به عنوان «انسان کامل» و «انسان نمونه» و «الگو» و«سرمشق» معرفى کرده است، تاکنون به هیچ چشمى نیامده است وهیچ دین و هیچ مکتبى چنین تصویر زیبائى از «انسان کامل»ارائه نداده است.
در مکتب اسلام، انسان ایدهآل جانشین خداست و با سه چهره: حقیقت، نیکى و زیبائى مشخص شده است. در تعالیم اسلام، تماماستانداردهاى ثابت و قراردادى در ارزشهاى انسانى نفى شده و یکروش استاندارد شده «تخلقوا باخلاق الله» که گرفتن خلق و خوىخداست، به مردم معرفى گردیده است و بدین وسیله اسلام، انسان رابه سوى بىنهایت کمال سوق مىدهد.
در مکتب اسلام برخلاف سایر ادیان و مکاتیب، انسانهاى کامل وبرجسته و نمونه بسیارند آنها همه «واقعیتخارجى» دارند وداراى وجودى قابل لمس و عینى مىباشند.
در قرآن مجید تمام پیامبران و مردان و زنان پاک، تجسم عینى«انسان کامل» و «الگوى» انسانیت معرفى شدهاند و ازتربیتیافتگان اسلام که قرآن و حدیث، طهارت و عصمت و پاکى آنانرا تضمین نموده است، «اهل بیت» پیامبر اکرم(ص) مىباشد و اینخانواده آشکارترین «حقیقت» و «مترقىترین مکتبى» هستند کهدر شکل موجودات انسانى تجسم یافتهاند و سیرت آنان همان سیرترسول اکرم(ص) مىباشد، آنان از پلیدى پاک شدهاند و عصمت ازآنان نگهبانى مىکند.
اسلام محبوب را خود تعیین مىکند
- اسلام مشکل اساسى عشق و محبت را بدین وسیله حل مىکند که محبوبو معشوق را خود تعیین مىنماید و این نیرو و غریزه را به مهاردرمىآورد و نمىگذارد دنبال هر چیزى برود و هرکه را خواست،دوستبدارد. اسلام خود، اشخاص دوست داشتنى را معرفى مىکند ولیست آنها را در اختیار پیروانش قرار مىدهد، لذا کسى که پیرواسلام است، حب و بغض او مهار شده است و نمىتواند هر کس را دوستبدارد و به هر چیزى عشق بورزد، بلکه باید منحصرا حب و بغضشبراى خدا باشد. این موضوع در اسلام به قدرى با اهمیت تلقى شده است که از آن بهعنوان محکمترین دستگیره ایمان یاد شده است.
- اگر خواستى بدانى که در تو خیرى هستیا نه؟ به دلت مراجعهکن، هرگاه دیدى اهل طاعتخدا را دوست و اهل معصیتخدا را دشمنمىدارى بدانکه در تو خیرى هست و خدا هم تو را دوست دارد و اگراهل طاعتخدا را دشمن و اهل معصیتخدا را دوست مىدارى، در توخیرى نیست و خدا تو را دشمن دارد و هرکسى همراه دوستخودمىباشد».
اى انسان! اندکى به خود آى و اندیشه نماى و ببین که تو در رابطه با منافع این دنیاى دون و زبون، در حرکات و سکنات خود آن گونه عمل مىکنى و مراقبت دارى که آنچه پر سودتر است، بدست آورى؟! و آنچه به نفع تو باشد، جلب نمایى؟! و جز آنچه که گرانبهاتر است و مزیت و برترى بیشترى دارد، نگزینى؟! بلکه جان خود را به سختى و تعب مىاندازى و وقت خود را بیهوده ضایع مىسازى تا خوراک نیکو بدست آورى و شراب گوارا مهیا سازى و بالش نرم براى خوابگاه خود آماده نمایى و حال آنکه خود مىدانى که از کشیدن این رنجها، جز تفاوت اندکى [که آن هم فناپذیر است] تو را حاصل نخواهد گشت! بلکه آن لذت هم به زودى از کف بیرون خواهد شد و از بین مىرود!
پس تو را چه شده که نسبت به منافع آخرتت که تفاوت در آن عظیم و بزرگ بوده و فناناپذیر و پایدار و جاوید است، این گونه جهد و تلاش به جا نمىآورى؟! مثلاً چون کالایى براى بازرگانى بخرى و پس از خرید آگاه شوى که اگر به جاى آن، کالاى دیگرى خریده بودى، سودت دو چندان و بیشتر از خرید اول بود، از این کارت اندوهناک شده و به سختى دچار افسوس و آه مىگردى و براى آینده، عزم خود را استوار مىسازى که دیگر غفلت نکنى و سودى را از دست ندهى ولکن به آنچه در تجارت آخرت از کف مىدهى و از سودى هفتاد برابر و بیشتر، بىبهره مىمانى اندوه ندارى و غمناک نمىشوى؟!
و اگر براى این گفتار گواهى بخواهى، به آنچه در دو چندان شدن ثواب اعمال با کیفیات خاص و در مواقع مخصوصه که در اخبار وارد گردیده، نظرى نماى و بنگر که مثلاً به نمازى که به طور جماعت در مسجد جامع با پیشواى عالم پرهیزگارى به خصوص اگر عده نمازگزارانى که به او اقتدا کردهاند هم بیشتر باشد، ثوابش هزاران برابر افزونتر از نمازى است که در منزل به تنهایى به جاى آورى و با این وصف، تو در اختیار آنچه سودش بیشتر و فضیلتش بالاتر است خوددارى مىکنى و از ثواب این جماعت، که از دست تو رفته، به اندازه یک دهم آنچه از سود تجارت دنیوى از دست دادهاى، اندوهگین نمىشوى؟!!
پس در این سهل انگارى که تو را در کار آخرت است، تأملى کن و بنگر که آیا آن را جهتى جز سستى ایمان تو به آخرت مىباشد؟! و بر حذر باش که این ایمان ضعیف هم در مواضع سختى و مواقع بدبختى به ویژه در هنگام سکر و مستى مرگ، از دست تو برود و فرجام کارت، به بدى کشیده شود و براى عقوبت و مجازات بزرگتر بودن هم و خواست دنیا از هم و خواهش آخرت، خود را آماده ساز و آنچه را معصوم (علیه السلام) در این باب فرموده بیاد آور که فرمود:من اصبح و اکبر همه الدنیا فلیس من الله فى شىء و الزم الله قلبه اربع خصال: هماً لا ینقطع عنه ابداً و شغلاً لا یفرغ عنه ابداً و فقراً لا ینال غناه ابداً و املاً لا یبلغ منتهاه ابداً ؛ (کسى که شب را به روز آورد و بامدادان، اندوه و هم بزرگش امور دنیایى باشد، او را در نزد خدا ارج و قدرى نخواهد بود و خداوند چهار خصلت را ملازم دل او قرار مىدهد: هم و اندوهى که هیچگاه از او جدا نشود، و مشغله و کارى که هیچگاه او را آسودگى نباشد، و فقرى که هیچگاه به بىنیازى نرسد، و آرزویى که هیچگاه پایانى براى آن نمىباشد.)
آگاه باش و از اینکه فرموده: لیس من الله فى شىء غافل مشو، چه این خود مجازات و عقوبت بزرگى است و از این عقوبت، بزرگتر چه خواهد بود؟! پس اى عاقل! این زیان بزرگ و بدبختى سترگ را در ترازوى عقل خویش با هر زیان و ضرر دنیائى که تصور مىشود، مقایسه کن و ببین که آیا بین آنها نسبت محدودى موجود است؟!
اگراین دو گروه فاسد شدند
پیامبر گرامی اسلام می فرماید : دوگروه از امت من اگرصالح و شایسته باشند، امت من صالح وشایسته خواهند بود و اگر این دو گروه فاسد باشند ، امت من فاسد خواهند گردید ؛ علماء و زمامداران.( بحار،ج75،ص336)
مفهوم ظلم
درک عمومی از مفهوم ظلم ، ستم کردن به دیگران است . البته این درک درستی است، ولی کامل و جامع نیست . ستم به دیگران یکی از موارد ظلم است ، ظلم در برابر خالق و در برابر "خود" نیز از انواع دیگر آنند. به طور کلی هر آنچه در جایگاه طبیعی و درست خود نباشد، ظلم است . نسبت به خلق ، خدا و یا خود! چه بسا این سه حالت ، نگاه از سه زاویه به ظلم است وگرنه نفس ظلم واحد است و ظلم در واقع ستم به خود است.
استاد آیت الله حسن زاده آملی
- فعل هر کس به شاکله و شبیه و نمودار خود اوست بنابراین ، همان طور که ذات حق سبحانه ، وجود صمدی و غیر متناهی است ، حد و پایان ندارد،کلمات وجودی او هم غیر متناهی هستند: ((ولو ان ما فی الارض من شجر اقلام والبحر یمده من بعد سبع البحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم (2))) اگر همه درختان روی زمین ، قلم شوند و دریا مرکب و هفت دریای دیگر به مددش بیاید، کلمات خدا پایان نمی یابد و خداوند، پیروزمند و حکیم است . همانطور که ذات خداوند غیر متناهی است ، کتاب او هم غیر متناهی است . چه کتاب تکوینی و کلمات نظام هستی و چه کتاب تدوینی و کلمات قرآن شریف که آن کتاب تکوینی و این کتاب تدوینی ، هر دو غیر متناهی هستند و هر دو بحر و دریایی هستند که پایان ندارند.
- هر کسی وظیفه اش این است که باید انسان قرآنی بشود. انسان قرآنی کسی است که :(( لایمسه الاالمطهرون )) همان طور که قرآن ((لایمسه الاالمطهرون ))
انسان قرآنی هم همین طور است . حرف می زند پاک ، غذا می خورد پاک ، می بیند پاک ، خیالش طاهر، ذکرش ، عقلش ، قلمش ، امضایش ، شهادتش ، کسب و کارش ، همه قرآنی است . چون انسان آنچه را می شنود آنچه را می بیند همه را مس می کند وانسان قرآنی کسی است که ((لایمسه الاالمطهرون ))
(( - عارف نامور، جیلی ، صاحب ((انسان کامل )) و رساله ((الکهف والرقیم )) نوزده جلد کتاب در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم نوشته است . )) بسم الله نوزده حرف است و ایشان راجع به هر حرف یک جلد کتاب نوشته است .
مراتب تلاوت آیات قرآن
قرائت آیات قرآن 4 مرتبه دارد:
1ـ ترتیل 2ـ تحقیق 3ـ تحدیر (حَدْر) 4ـ تدویر
تلاوت ترتیل ترتیل در لغت عبارت است از «نظم و ترتیب در کلام». «رَتَّلَ الْکَلام» یعنی: سخن را خوب بیان کرد ـ قواعد سخن را مراعات نمود. ترتیل در اصطلاح قرائت عبارت است از: خواندن قرآن بطور منظم و با تأنّی و شمرده و همراه با تدبّر در معانی، بطوریکه تمامی قواعد رعایت شود.
تلاوت تحقیق تحقیق در لغت به معنای «مبالغه در انجام چیزی بدون کمی و زیادی» و «رسیدن به حقیقت شیء» آمده است.در قرائت قرآن، «تحقیق» عبارت است از خواندن قرآن با حداکثر آرامش و تأنّی حتی «آهستهتر از قرائت به ترتیل»، همراه با اشباع مدها، تحقیق همزهها، اتمام حرکات، تحقیق مخارج حروف و ... که همه اینها در سایه قرائت آیات با حداقل سرعت، میسر است. قرائت تحقیق، طریق ورش از نافع، عاصم و حمزه بوده و روشی است که از آن جهت تعلیم قرائت به شاگردان و همچنین تمرین و ریاضت زبان برای فراگیری و اداء کامل قواعد تجویدی، استفاده میشود. تلاوت بصورت تحقیق به سه گونه اجرا میشود:
1ـ تحقیق مجلسی: در این روش قاری در مجلس باحضور تعدادی مستمع شروع به تلاوت قرآن میکند و اینگونه تلاوتها با تشویق حضار در مجلس همراه است بطوری که در اغلب تلاوتهای مجلسی صدای تشویق مستمعین به گوش میرسد.
2ـ تحقیق استودیویی (درسی، ساده): در اینگونه تلاوتها قاری به تنهایی در استودیو (فضایی بسته) شروع به تلاوت قرآن میکند، بنابراین اینگونه تلاوتها بدون تشویق و صدای مستمع میباشد. تلاوت تحقیق استودیویی در زمانهای متفاوت از 3 دقیقه تا بعضاً 60 دقیقه اجرا میشود و اغلب این تلاوتها جنبة آموزشی نیز دارد، زیرا کلیة ضوابط یک قرائت استاندارد با حضور کارشناسان برجستة قرآنی در آن لازمالاجراست. اکثر تلاوتهای تحقیق درسی در دو زمان 15 یا 30 دقیقه اجرا میشود.
3ـ تحقیق ترتیبی مجلسی: در اینگونه تلاوتها قاریان قرآن به ترتیب از اول تا آخر قرآن در زمان و آیات مشخص (از قبل تعیین شده) در مجلس با حضور مردم در ساعتی معین شروع به تلاوت میکنند و الزاماً میبایست قطعة تعیین شده کامل و بدون کم و کاست اجرا شود، این نوع تلاوتها سالهاست قبل از اذان صبح در کشور مصر توسط قاریان برجستة مصر هر روز اجرا میشود.
تلاوت تحدیر(حَدر) بمعنای سرعت گرفتن و از سراشیبی به پائین آمدن میباشد که مستلزم ازدیاد سرعت است. در اصطلاح قرائت، عبارت است از خواندن قرآن با سرعت زیاد همراه با رعایت احکام تجوید.بدیهی است که در این حال احکام تجویدی با دقت و ظرافت روش پیشین، رعایت نخواهند شد اما بهرحال نباید قواعد قرائت دچار اخلال فاحش گردد.
«حدر» روش کسانی است که مدّ منفصل را به «قصر» خواندهاند مانند: ابنکثیر، قالون ...
تلاوت تدویر حالتی است بین تحقیق و حدر به بیان دیگر، نوعی قرائت است نه به سرعت «حدر» و نه به کُندی «تحقیق». اکثر اهل اداء، این روش را اختیار کردهاند. در فایده مراتب مختلف قرائت آمده است: کسانی که به تحقیق خواندهاند، این روش را بهترین راه برای اداء قواعد تجویدی و تدبر در معانی میدانند هر چند که در نتیجه آن، آیات کمتری خوانده شود.اما آنان که قرائت «حدر» را اختیار کردهاند بر این عقیدهاند که مطابق فرموده خداوند «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها» پس هر چه قرآن سریعتر خوانده شود، کلمات بیشتری تلاوت خواهد شد و بدین ترتیب اجر بیشتری عاید قاری خواهد شد!حال آنکه در کتاب خدا آمده است:«وَ قُراناً فَرَقناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ» و یا «کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّروا ایاتِهِ» . با توجه به تمامی مطالب فوق، میتوان گفت ترتیب قرائات (از کند به تند) عبارتست از:
تحقیق ـ ترتیل ـ تدویر ـ تحدیر
و اما، افضلالقراءات همانا، «ترتیل» است که مجمع تمامی امتیازات قرائت است، و در قرآن نیز بدان امر شده است آنجا که میفرماید:«وَ رَتِّلِ القُرانَ تَرتیلاً» (سورَة المُزَمِّل) یعنی: قرآن را منظم، مرتب، با تأنی و شمرده و همراه با تدبر در معانی بخوان.
از امامالمتقین حضرت علی ابن ابیطالب علیهالسّلام سؤال شد، ترتیل چیست؟ فرمود: «اَلتَّرتیلُ، اَداءُ الْحُروفِ وَ حِفْظُ الوُقوفِ».
در کتاب معروف «اَلنَّشْر»، با کمی تفاوت یعنی «اَلتَّرتیلُ، تَجْویدُ الْحُروفِ وَ حِفْظُ الْوُقوفْ» نیز آمده است. و این فرموده مولای متّقیان، مورد اتّفاق اهل تشیع و تسنن است.
با توجه به تمامی مطالب فوق، فضل و برتری «ترتیل» بر دیگر قراءات آشکار میگردد. بطور اختصار در ترتیل امتیازات ذیل جمع آمده است:
1ـ نه بدان سرعت است که در قواعد تجویدی خللی وارد آید.
2ـ نه بدان کُندی و آهستگی است که همچون تحقیق، آیات کمتری خوانده شود.
3ـ تجوید حروف و «حفظ وقوف» رعایت میگردد.
4ـ از همه مهمتر، فرصت کافی برای تدبر در معانی وجود دارد.
لازم به ذکر است نخستین کسی که درباره قرائت کتابی تدوین کرد «اَبانِ ابْنِ تَغْلِبْ» شاگرد امام سجاد (علیهالسلام) بود.
منبع: سایت اینترنتی رادیو قرآن
کمر علی را شکستند!
علی (ع) فرمودند : دو کس پشت مرا شکستند ؛
1- مرد سخنور بد کردار. 2- عابد جاهل ناسک .
اولی به کمک زبان بر کار های زشت خود پرده می کشد. دومی با عبادات خود نادانی خویش را پنهان می کند. ( خصال صدوق،ص 80)
معجزه
1. واژه اعجاز در معانىِ فوت، ناتوان یافتن و ناتوان نمودن به کار رفتهاست. گرچه ریشه اصلى «عَجْز» به معناى تأخّر است.
2. اصطلاحاً معجزه کارى است خارقالعاده، هماهنگ با دعوىِ نبوّت همراه با تحدّى و مصون از معارضه، که شاهدى بر صداقت پیامبر در ادعاى خویش است.
3. بهترین معجزه، آن است که با صنعت و فن رایج زمان خویش، سنخیّت و مشابهت داشته باشد. از این رو تنوّع معجزات چون عصا و ید بیضا براى موسى(ع)، احیاى مردگان از سوى عیسى(ع) و آوردن قرآن توسط محمد مصطفى(ص) به تناسب شرایط محیطى و موقعیت فنى و علمى هر عصرى صورت گرفته است.
کشف حقیقت قرآن
لزوم سخن گفتن از حقیقت قرآن به هدف آرمانی نزول آن برمیگردد چرا که قرائت و تلاوت قرآن بدون درک معنی و مفهوم و حقیقت آن بیفایده است و عملاً زمینه را برای عمل به آن فراهم نمیسازد.به همین خاطر آنان که اهل قرآنند باید در راستای کشف حقیقت آن و نیز تفهیم آن به دیگران بکوشند و حقیقت آن را از برای مردم منکشف سازند، البته باید دانست که علم راسخ قرآن و تاویل و تفسیر آن در نزد اهل بیت (ع) است. بنابراین نمیتوان بدون بهرهگیری از چشمههای جوشان کلام و علوم آسمانی آنها به حقیقت قرآن دست یافت. چنانچه امام باقر (ع) فرمود: «ان ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه». از جمله علومی که به ما داده شده همانا علم تفسیر قرآن و احکام آن است. امام صادق (ع) نیز فرمودند: «نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تاویله». ما بحق راسخان در علم تفسیر قرآنیم و ما تاویل آیات آن را بخوبی میدانیم.