اعجاز ریاضی قرآن
یک بیوشیمیست آمریکایی، مصری الاصل ویک محقق مسلمان، به نام دکتر رشاد خلیفه در ژانویه سال ۱۹۷۴نشان داد تمامی متن قرآن از یک نظم شگفت انگیز ریاضی تبعیت می کند. مبنای این سیستم ریاضی عدد ۱۹ است.
1- اولین آیه قرآن « بسم الله الرحمن الرحیم »
دارای 19 حرف عربی است.
2- قرآن مجید از 114 سوره تشکیل شده است و این عدد
به 19 قسمت است. (114= 6 × 19).
3- اولین سوره ای که نازل شده است سوره علق
(شماره 96) نوزدهمین سوره از آخر قرآن است.
4- سوره علق 19 آیه دارد.
5- سوره علق 285 حرف (285= 15× 19) دارد.
6- اولین بارکه جبرئیل امین با قرآن فرود آمد 5 آیه اولی
سوره علق را آورد که شامل 19 کلمه است.
ادامه مطلب ...زاهدى، مهمان پادشاهى بود . چون به طعام نشستند، کمتر از آن خورد که عادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن خواند که هر روز مىخواند، تا به او گمان نیک برند و از زاهدانش پندارند.
وقتى به خانه خویش بازگشت، اهل خانه را گفت که سفره اندازند و طعام حاضر کنند تا دوباره غذا خورد. پسرى زیرک و خردمند داشت . گفت: ((اى پدر!تو اکنون در خانه سلطان بودى؛ آن جا طعام نبود که خورى و گرسنه به خانه نیایى؟ ))
پدر گفت: (( بود؛ ولى چندان نخوردم که مرا عادت است تا در من گمان نیک برد و روزى به کارم آید . ))
پسر گفت: ((پس برخیز و نمازت را هم دوباره بخوان که آن نماز هم که در آن جا کردى، هرگز به کارت نیاید .))
برگرفته از: سعدى، کلیات، گلستان،
ذوالنون مصرى، از نخستین عارفان اسلامى است . متوکل، خلیفه عباسى، او را به جرم کفر و بىدینى، در زندان کرد؛ اما پس مدتى، تحت تأثیر سخنان او قرار گرفت و وى را آزاد کرد . ذوالنون در سال 245 هجرى قمرى وفات یافت.
ذوالنون مصرى را به جرم ((جنون)) و دیوانگى به دیوانه خانه بردند و در آن جا، وى را حبس کردند . روزى دوستان و مریدانش به دیدار او رفتند . ذوالنون گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما دوستداران توییم. ذوالنون، به صداى بلند، آنان را ناسزا گفت و هر چه در اطراف خود یافت، به سوى آنان، پرتاب کرد . مریدان همه گریختند و کسى بر جاى نماند . ذوالنون، خندید و سر خود را به نشانه تأسف، جنباند و گفت: شرم بادتان!شما دوستداران من نیستید . اگر دوستان من بودید، بر جفاى من صبر مىکردید و این چنین از من نمىگریختید . دوست، بلاى دوست را به جان مىخرد و از او نمىگریزد.
مولوى در مثنوى (دفتر دوم، ابیات 2 1461 )،
تاکنون از خود تون پرسیده اید که چرا دختر خانم ها ازآقا پسران خواستگاری نمی کنند و هماره برعکس بوده است . بنده تا کنون سند دینی ومذهبی برای منع این کار ندیده ام ، چنانچه شما دلیلی به غیر از رسوم و سنن مردم در این مورد دارید به من بگویید . اگر هم در میان دوستان شما چنین کاری صورت گرفت او را مسخره نکنید.
مسلما راه تقرب به خداوند، انجام دستورات و دوری از منهیات او است. ولی در میان فرائض دینی، هیچ فریضه ای (پس از توحید و نبوت) به اهمیت ولایت نمی باشد. لذا است که برترین راه تقرب به خدا، ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در همین زمینه فرمودند: لکل امر سید و حبی و حب علی سید ما تقرب به المتقربون من طاعه ربهم. در هر کاری رتبه برتری وجود دارد، و محبت من و محبت علی، برترین طاعتی است که افراد می توانند از طریق آن به خدا تقرب جویند.* لذا در نظام آفرینش، مقام آن مخلوقی برتر است که در امر ولایت، اعتقاد و اخلاص بیشتری نشان داده باشد. در همین راستا، انبیا در عالم قبل،
با آزمون ولایت برگزیده شده، مقام رفیع نبوت، به این دلیل به آنان واگذار شد که در آن آزمایش، آنان ولایت را در درجه بالاتری پذیرفته، و نسبت به اهل بیت علیهم السلام خضوع بیشتری داشتند. حضرت باقر علیه السلام فرمودند:... آن گاه خداوند از انبیاء میثاق گرفته، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ سپس خداوند فرمود: آیا محمد پیامبر من و علی رهبر مومنین نمی باشد؟ همه آنها پذیرفتند. لذا نبوت آنها تثبیت شد.
* بحار 129:27 ح 19، در زیارت عاشورا نیز ما با ولایت سیدالشهداء و برائت از دشمنان آن حضرت به نزد خدا و اهل بیت علیهم السلام تقرب جسته می گوییم: یا ابا عبد الله انی اتقرب الی الله و... بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک.
با قرآن آشنا شویم
بخشی از کتاب آشنایى با سوره ها
تاریخچه و چگونگى نگارش و تدوین قرآن
تقسیمات قرآن
اسامى قرآن
اسامى سورههاى قرآن
معناى «سوره»
شناخت مکى و مدنى
شان نزول
تفسیر قرآن
تفسیر به راى
محکم و متشابه
ناسخ و منسوخ
روزى شیخ ابوسعید با جمعى از دوستان و یاران خود به در آسیابى رسیدند .
شیخ اسب خود را بازداشت و ساعتى توقف کرد.
پس خطاب به یاران گفت: ((همراهان!مانند این آسیاب باشید که درشت (گندم ) مىستاند و نرم (آرد) باز مىدهد و گرد خود طواف مىکند تاآنچه سزاوار نیست، از خود براند . ))
برگرفته از: اسرار التوحید، ص 288.
عیسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعیف دید . گفت: ((شما را چه رسیده است که چنین آشفتهاید؟ )) گفتند: (( از بیم عذاب خداىتعالى بگداختیم .)) گفت: ((حق است بر خداى تعالى که شما را از عذاب خود ایمن کند.)) و به قومى دیگر بگذشت نزارتر و ضعیفتر .
گفت: ((شما را چه رسیده است؟ )) گفتند: (( آرزوى بهشت ما را بگداخت .)) گفت: (( حق است بر خداى تعالى که شما را به آرزوى خویش رساند.)) و به قومى دیگر بگذشت از این هر دو قوم، ضعیفتر و نزارتر و روى ایشان از نور مىتافت. گفت: (( شما را چه رسیده است؟ )) گفتند: (( ما را دوستى خداى تعالى بگداخت .)) با ایشان نشست و گفت: (( شمایید مقربان. خداوند مرا به همنشینى با شما فرمان داده است.))
- غزالى، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 571، با اندکى تغییر در الفاظ،
علل تجدید نبوتها
الف ـ تکامل تدریجى بشر و تکامل متناسب شرایع
ب ـ تحریف کتب آسمانى
(غـیـبـت ) چـنـانـکـه از اسـمـش پیدا است این است که در غیاب کسى سخنى گویند، منتهى سـخـنـى که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى ، در اعمال او باشد یا در سخنش ، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس ، خانه ، همسر و فرزندان و مانند اینها.
بـنـابـرایـن اگـر کـسـى صـفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر ایـنـکـه قـصـد مـذمـت و عـیـبـجـوئى داشـتـه بـاشـد کـه در ایـن صـورت حـرام اسـت ، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ یا کوسه !
به این ترتیب ذکر عیوب پنهانى به هر قصد و نیتى که باشد غیبت و حرام است ، و ذکر عـیـوب آشـکـار اگـر بـه قـصـد مذمت باشد آن نیز حرام است ، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه .
ایـنـهـا هـمـه در صـورتـى است که این صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجـود نداشته باشد داخل در عنوان (تهمت ) خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است .
امام علی (ع) : اَیُّهاالنّاسُ ! لاتَسْتَوحِشُوا فیطَریقِ الهُدی لِقِلَّةِ اَهْلِه .
(نهجالبلاغه ـ خطبه 201)
ای مردم! در راه هدایت و مسیر درستی که طی میکنید، از کمیِ اهلِ آن،دچار وحشت و تردید نشوید!
راه هدایت، مسیری است که آدمی را به سرمنزل مقصود و کمال مطلوبمیرساند. این راه، برای هر انسان اندیشمند و بیغرضی روشن و باز است. هرکسی که دچار هوی و هوس و خواستهای مادی و حیوانی محض نباشد و باآزاداندیشی و حریّت بر مبنای فطرت و وجدان الهی خود درصدد دستیابی بهاین راه باشد، قطعاً به آن خواهد رسید. عقل و وحی، دو راه روشن وهماهنگاند که آدمی را به «طریقالهدی» و راه هدایت میرسانند.
امّا همواره کسانی که به این توفیق دست مییابند، فراوان نیستند. البتهشرایط و محیطها متفاوت است، در زمانها و مکانهای مختلف، میزانکسانی که در راه هدایت به حرکت میپردازند یکسان نمیباشد، اما آنچه مهماست، این است که دستیافتگان به راه هدایت، با منطق و مطالعه و معرفت راهخود را برگزیده باشند و برای پیمودن آن، از عزم و ارادهای قوی و پولادینبرخوردار باشند. در اینصورت، برای آنان چندان اهمیتی ندارد که آیا عدةزیادی در مسیر هدایت در حرکتاند یا جمعی اندک؟ هنگامی که راه هدایتبرای ما روشن شده باشد، و زمانی که با همة ظرفیت عقلی و ذهنی خود، به ایننکته رسیده باشیم که این راه، ما را به کمال و سعادت و نیکبختی میرساند، ودر مرحلهای که با عزم و ارادهای استوار در این راه گام نهاده باشیم، دیگر چهباک که جمعی اندک در این راهاند یا جمعی فراوان؟
خداوند مى فرماید: ادعونى استجب لکم (1)؛ مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم . مى دانیم که خداوند صادق است و در سخن او گمان خلاف نمى رود، لیکن یکى از بهترین شواهد بر صدق گفتار حق تعالى مواردى است که در قرآن کریم آمده است که انبیاء، اولیاء و بندگان صالح حق تعالى در شرایط خاص خدا را خواندند و خدا هم دعاى آنان را اجابت کرد و آنها را از غم و اندوه رهانید.وقتى که خداوند داستان حضرت یونس و زندانى شدن او در شکم ماهى در قعر دریا، و قبول توبه و استغفار او را بیان مى کند در پایان اشاره مى کند به دعا و مناجات یونس در قعر دریا، و مستجاب شدن دعا، و نجات یافتن او از چنان زندان وحشتناک در آخر سخن مى فرماید (و کذلک ننجى المؤ منین ) (2).ما اینچنین مؤ منان را نجات مى دهیم . و این معنا را با لفظ مستقبل (که دلالت بر دوام و استمرار دارد) بیان مى کند. گویا خداوند مى خواهد بفرماید: مبادا گمان کنید این گونه برخورد و یارى و کمک ما اختصاص به یونس و یا گذشتگان و یا پیامبران دارد؛ بلکه نجات و یارى و کمک و هدایت ما شامل حال همه مؤ منان است ؛ آنهایى که از سوز دل و از عمق جان در گرفتارى ها خدا را بخوانند.در حقیقت خداوند با ذکر داستان حضرت یونس و حسن ختام آن با این جمله به مردم با ایمان راه ارتباط بندگان با خدایشان را نشان میدهد که در مشکلات و سختى ها به خداوند امیدوار باشند و به درگاه او روى آورند و هیچ گاه از رحمت الهى ماءیوس نباشند چرا که فریاد رس همه در همه جا خداوند است .
1-غافر (40) آیه 60
2- انبیاء، (21) 88.
هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زیر ایمان میآورد که قران کلام خدا است چه رسد به افرادی که مسلمان هستند. بیائید واقعاً سعی کنید چهار کلمه مثل بسم الله الرحمن الرحیم بسازید که 19 رابطه ریاضی در آن باشد. یا حتی سه رابطه ریاضی از لحاظ حروف ابجد در آن باشد. البته توجه داشته باشید در آن زمان چرتکه هم وجود نداشته، چه رسد به ماشین حساب و کامپیوتر.
- سال ۳۶۵ روز است و واژه « یوم » ( به معنای روز در زبان عربی ) دقیقاً به همین تعداد در قرآن تکرار شده است.
برخی قرآن پژوهان در سال های اخیر کشفیاتی درباره نظم عددی آیات قرآن و مناسبات آماری میان بعضی از واژه های این کتاب کرده اند که بسیار جالب توجه می باشد . ذیلاً به تعدادی از آن ها اشاره می کند:
از نـظـر مـسـلمانان مساءله ختم نبوت ، امرى مسلم است و هرگز براى آنان این مساءله مطرح نبوده کـه پـس از حـضـرت مـحـمـد (ص )، پـیـامـبر دیگرى خواهد آمد. قرآن کریم به روشنى پایان و سرانجام نبوت را اعلام کرده و بارها آن را متذکر شده است .
نـگـرش مسلمانان این است که اندیشه ظهور پیامبرى دیگر، مانند انکار یگانگى خداوند یا انکار قیامت ، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار است و تلاش دانشمندان علوم اسلامى ، تنها در جهت شناختن عمق این اندیشه و پى بردن به راز و رمز آن بوده است در آیه اى از قرآن آمده است : ((ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَالنَّبیینَ)) محمد (ص ) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ، بلکه او فرستاده خدا وپایان بخش پیامبران است .
کـلمـه ((خاتم )) به معناى چیزى است که به وسیله آن به امرى فرجام دهند و آنرا به سرانجام رسـانـند. از این رو به مهرى که پس از بسته شدن نامه ، بر روى آن مى زدند خاتم گفته مى شد و چون بیشتر بر روى نگین انگشترى نام یا شعار خود را نقش مى کردند و همان را بر روى نامه مى زدند، به انگشترى ((خاتم )) گفته شده است . خـتـم نـبـوت بـه مـعـنـاى عـدم نـیـاز بـه وحـى نـیـسـت ، بـلکـه بـه مـعـنـاى بـه کمال رسیدن وحى براى راهنمایى همیشگى بشر است .
گفتگو با صادق زیبا کلام
اشتباهات روشنفکران دینی و مشکل مشترک همه روشنفکران
روشنفکر یعنی کسی که دارای دیدگاههای متفاوت است و جاهایی را میبیند که مردم عادی نمیبینند. روشنفکر دارای ملاک تشخیص بهتری از دیگران است و در عین حال، روشنفکر کسی است که ممکن است به تعداد موهای سرش هم اشتباه کند. روشنفکر نه ربطی به دین دارد و نه به کروات زدن. یعنی ممکن است که شما نماز شب بخوانید و روشنفکر باشید و ممکن است که لاییک هم باشید ولیکن روشنفکر باشید.
بنابراین روشنفکر دینی کسی است که این خصوصیات را دارد و در عین حال دارای دغدغههای دینی نیز هست. البته روشنفکران دینی از نظر من دارای مزیتی هستند و آن این است که نه در مقابل غرب احساس شیفتگی مفرط دارند و فکر میکنند که حرف غربیها وحی منزل است و نه اینکه نسبت به غرب احساس بغض نابهجا دارند و فکر میکنند که همه چیز غرب بد است و باید آن را رد کرد.
آورده اند که عیسى علیه السلام به گورستانى گذر کرد. گورى را دید که آتش از او بر مى آمد. عیسى علیه السلام دوگانه اى بگزارد و عصا بر گور زد. گور شکافته شد. شخصى را دید در میان آتش . گفت : یا روح الله ! من مردى بودم از پس زنان مردم رفتمى و ناشایستها کردمى . چون وفات کردم و مرا دفن کردند، خطاب عزت دررسید که وى را بسوزانید. از آن روز مرا مى سوازنند. عیسى نگاه کرد، مارى سیاه عظیم دید در گور وى ، پرسید که با این مسکین چه مى کنى ، گفت : تا وى را دفن کرده اند از وى غایب نبوده ام با زهرى که اگر قطره اى از آن به رود نیل و فرات افتد جمله زهر قاتل شود. این شخص گفت : یا روح الله ! از حق تعالى درخواه تا بر من رحمت کند. عیسى علیه السلام درخواست نمود. خطاب عزت رسید که هر که از پس زنان مردم رود ما او را عذابى کنیم که کس را نکرده باشیم ؛ اما چون تو از ما درخواستى ما او را به تو بخشیدیم . عیسى علیه السلام گفت : مى خواهى که با من باشى ؟ گفت : یا روح الله ! عاقبت چه باشد؟ گفت : عاقبت مرگ . گفت : نمى خواهم که صد سال است که مرده ام هنوز تلخى جان کندن در کام من است . عیسى علیه السلام دعا کرد تا گور بر وى راست شد
امام علی (ع) : فی تَقَلُّبِ الاَحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ (نهجالبلاغه ـ حکمت 217)
در دگرگونیاوضاع وشرایط است کهگوهردرونی مردمان شناختهمیشود.
شرایط زندگی و اوضاع و احوالِ اجتماعی و خانوادگی برای هر فردی امرثابت و پایداری نیست. شرایط و موقعیت اقتصادی، زمینهها و امکاناتزندگی، موقعیت اجتماعی و حیثیت و آبروی سیاسی و شغلی، موقعیت وجایگاه خانوادگی و... واقعیاتی است که در زندگی هر فردی دچار دگرگونیمیشود و در عین حال که ممکن است برای او امکانات و موقعیت بهتری رافراهم سازد، از طرفی هم ممکن است امکانات و موقعیتهایی را از انسانبگیرد. این «واقعیت» که به پستی و بلندیهای زندگی یا فراز و نشیبها تعبیرمیشود، از دیدگاه بسیاری، «زندان» حرکت انسان است و چارچوبی است کهخودبخود مسیر و مشی انسانها را تغییر میدهد. برخی اینگونه گمان میکنندکه جبر تاریخ، جبر خانواده و جبر جامعه آنچنان انسان را دربرمیگیرد کهگویا هر کسی در محدودة همین جبرها است که زندگی میکند و هرگزنمیتواند خود را از آن برهاند و در سرنوشت خویش، تاثیرگذاری جدّیداشته باشد!
داستان درس ماهم شده قصه " حسنی" امروز جمعه درست وقتی استاد درس را شروع کرد . کارگر ها هم شروع به کار وبرش سنگ کردند ... و چه سرو صدای . استاد که یک کمی تا قسمتی ... شده بود. گفت : ماها که بلی اما این بنده خدا ها دیگه چرا؟
خلاصه نتوانستیم با کارگر ها کنار بیاییم . لذا همه صندلی ها را رها کرده و دور استاد جمع شدیم . درس بی درس! صحبت از همه جا شد... عمده ترین سووالی که از سوی استاد مطرح شد این بود: چرا جوامع اسلامی این همه مشکل دارد ؟ نقص از دین است ویا از مسلمین ... جواب ها متفاوت بود ... از جمله جوابی که بنده هم روی آن اسرار داشتم ، مشکل از مسلمین است نه دین و اگر به دستورات این دین درست عمل شود هیچ مشکلی بوجود نمی آید. استاد خواهان دلیل برای ادعایم بود و می گفت که دوستان خود را قانع کن ، من کاری ندارم .
بنده غافل که انتظار چنین بحث شدیدی را نداشتم حسابی به هن وهن افتاده بودم . یکی از دوستان یک کمی روان شناسی خونده و حالا بعد از دوسال فهمیده علاقه ندارد و در این بحث موضع مخالف مرا داشت و تمام استدلال هاش بوی روان شناسی می داد و من با همین حربه که برخی از مسلمین فقط یک جنبه اسلام را گرفته و نه همه جوانب آن را ویا حکام ؛ اسلام را وسیله برای دوام حومت خویش ساخته اند، ظاهرا سرو ته قضیه را جمع کردیم .
خودمانیم ، الان 12 ساعت است که این مسئله ذهن منو به خودش مشغول کرده ، برای رهای وآلایش اسلام اصل از اسلام نا اصل وتقلبی چه کار باید کرد ، چگونه اعتماد های از دست رفته را دو باره جلب کرد و به این همه سووالات مطرح شده چگونه باید جواب داد؟
تا آن جای که من می دانم ، این دین هیچ مشکلی ندارد . اما چرا جوامع اسلامی این همه مشکل دارد . چرا به سووالات ایجاد شده جواب داده نمی شود ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟
محمد بن سیرین، مشهور به (( ابن سیرین )) فقیه، محدث و خوابگزار (معبر) بزرگ قرن اول و دوم هجرى است . در بصره به دنیا آمد و در همان شهر به سال 110 ه.ق درگذشت. در تعبیر خواب، شهرت جهانى دارد.وى با بعضى آداب صوفیان، مثل پشمینه پوشى مخالف بود.
ابن سیرین، کسى را گفت: ((چگونهاى؟ )) گفت: (( چگونه است حال کسى که 500 درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ))
ابن سیرین به خانه خود رفت و 1000 درهم با خود آورد و به وى داد و گفت: (( پانصد درهم به طلبکار ده و باقى را خرج خانه کن، و لعنت بر من اگر پس از این حال کسى را بپرسم!)) گفتند: (( مجبور نبودى که قرض و خرج او را دهى . )) گفت: ((وقتى حال کسى را بپرسى و او حال خود بگوید و تو چارهاى براى او نیندیشى، در احوالپرسى منافق باشى . ))
برگرفته از: غزالى، کیمیاى سعادت، ج 1
در روایات اسلامی به طور گسترده دیده میشود، که حداقل بخش قابل ملاحظهای از مصائبی که دامنگیر جوامع انسانی میشود جنبه مجازات و کیفر گناهان دارد، به عنوان نمونه:
1ـ در حدیثی از امام صادق )ع( آمده است که فرمود " اِنَّ اللهَ تَعالی اِذا غَضِبَ عَلَی اُمَّةٍ، ثُمَّ لَمْ یُنْزِلْ بِها الْعَذابَ، اَغْلَی اَسْعارَها، وَ قَصَّرَ اَعْمارَها، وَ لَمْ تَرْبَحْ تُجّارُها، وَ لَمْ تُغْزَزْ اَنْهارُها، وَ لََمْ تُزَکَّ ثِمارُها، وَ سَلَّطَ عَلَیْها شِرارَها، وَ حَبَسَ عَلَیْها اَمْطارَها " )بحارالانوار (70/353
هنگامی که خداوند بر قومی غضب کند و عذاب ) نابود کننده( بر آنها نازل نسازد قیمتهای آنها را گران، و عمرهایشان را کوتاه میکند، تجارشان سود نمیبرند، و نهرهایشان کم آب، و میوههایشان نمو نمیکند، و خوب نمیشود، اشرارشان بر آنها مسلط میشوند، و باران حبس میگردد.
2 ـ در حدیث دیگری از امام علی بن موسی الرضا (ع( میخوانیم "کُلَّما اَحْدَثََ الْعِبادُ مِنَ الذُّنُوْبِ ما لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُوْنَ اَحْدَثَ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما لمْ یَکُونُوا یَعْرِفُوْنَ" بحارالانوار 70/354.
هر زمان بندگان گناهان تازهای را ابداع کنند، خداوند بلاهای تازه و ناشناختهای بر آنها مسلط میسازد .
3- در روایت دیگری از امام صادق) ع ( میخوانیم "مَنْ یَمُوْتُ بِالذُّنُوْبِ اَکْثَرُ مِمَّنْ یَموُتُ بِالاجالِ وَ مَنْ یَعیشُ بِالْإِحْسانِ اَکْثَرُ مَمَّنْ یَعیشُ بِالْأَعْمارِ"بحارالانوار 70/354
کسانی که بر اثر گناهاشان میمیرند بیش از آنها هستند که با مرگ طبیعی از دنیا میروند! و کسانی که به خاطر نیکی کردن عمر طولانی میکنند بیش از آنها هستند که عمر طبیعی طولانی دارند.
صلوات فرستادن ما بر پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم و آل او علیهم السلام براى ترفیع درجه ما است ، چرا که پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم اشرف موجودات است ، پس باید یک کمال وجودى اى را داشته باشد که (لاکمال فوقه ): (هیچ کمالى بالاتر از آن نباشد.)بنابراین ، اعطاى کمال جدیدى به ایشان که داراى آن نباشد، تصور نمى شود، پس صلوات ما یک نحوه تعظیم و تکریم است ، که در اثر آن به کمال و مرتبه آن بزگوار هیچ اضافه نمى شود. و عینا مثل این مى ماند که یک سیب به باغ سیب ببرند و براى تعظیم و تکریم و صاحب باغ ، به او بدهند؛ زیرا هر مزیت دینى و دنیایى از برکات رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم است و آن حضرت صاحب همه خیرات و مبرات مى باشد.همچنان معنای جمله " وتقبل شفاعته و ارفع درجته " شفاعت او را بپذیر، و منزلش را والا گردان. یک نوع تعظیم و تکریم است نسبت به رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم ، و مطلوب ، و جزء دعا است .
برگرفته شده از کتاب در محضر علامه
عرضه اعمال به امام علیه السلام تشریفاتى نیست ، بلکه واقعیت دارد، اعمال بندگان نزد امام علیه السّلام حاضر است ، و هیچگاه غایب نیست و امام باغبان عمل بندگان است و آنها را (چه خوب و چه بد) به مطلوب سوق مى دهد و به سوى حق سبحانه و تعالى هدایت مى کند. در وقت مردن ، پرسش و پاسخ قبر، در روز قیامت ، میزان ، حساب ، و صراط و... رسیدگى عمل با امام علیه السّلام است خداوند سبحان مى فرماید: یوم ندعو کل اناس بامامهم ... (اسراء: 71)
(یاد کن ) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان فرا مى خوانیم .
و همچنین خود آن بزرگواران علیهم السلام در ذیل آیه شریفه ان الینا ایابهم ، ثم ان علینا حسابهم (غاشیه : 25 و 26): (در حقیقت بازگشت آنان به سوى ماست ، آنگاه ، حساب آنان به عهده ماست ) فرموده اند که منظور ماییم .
معروف بن فیروز کرخى، مشهور به ((معروف کرخى ))، از زاهدان و صوفیان نامدار قرن دوم هجرى است .ولادتش در محله ((کرخ)) بغداد بود و به دست امام هشتم، على بن موسى الرضا(ع) توبه کرد و به مقامات بالاى عرفانى رسید .به نیکوکارى و خدمت به مردم مشهور بود . وى در سال 200 هجرى قمرى درگذشت.
نقل است که روزى با جمعى مىرفت. جماعتى از جوانان فاسد و گنه کار را دیدند . وقتى به لب دجله رسیدند، یاران گفتند (( یا شیخ دعا کن تا خداوند این جوانان را که در فساد غرقاند، در دجله غرق کند و شومى آنان را از سر مردم شهر بردارد .))
معروف کرخى گفت: (( دستهاى خود را بالا برید تا دعا کنم و آمین گویید .)) یاران دستهاى خود را بالا بردند تا دعاى شیخ را علیه آن جوانان تبه کار، آمین گویند . شیخ گفت: ((الهى!چنان که این جوانان را در این جهان، عیش و خوشى دادى، در آن جهان نیز در عیش و خوشى در آر.))
اصحاب حیرت کردند و گفتند: (( یا شیخ!این چه دعایى است که مىکنى؛ ما سر آن را ندانیم .)) گفت: (( بایستید تا بر شما آشکار شود.))
چون گذر جوانان بزه کار بر شیخ افتاد، حالتى در آنان رفت . جامهاى شراب را شکستند و هر چه از آلات گناه نزد آنان بود بر زمین نهادند . سپس بر جمله آنان گریه غالب آمد و بر دست و پاى معروف افتادند و توبه کردند.
شیخ رو به اصحاب کرد و گفت: (( دعاى من در حق آنان، مستجاب شد . اگر بر همین توبه از دنیا روند، عیش آن جهانى آنان، تأمین است و تضمین. آیا این بهتر از آن نبود که شما مىخواستید؟ ))
برگرفته از: گزیده تذکرة الاولیاء،
امام علی (ع) : مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَواضِعَ التُّهَمَةِ فَلا یَلوُمَنَّ مَنْ اَساءَ بِهِ الظَّنَّ.
(نهجالبلاغه ـحکمت159)
کسی که خود را در معرض و در موارد تهمت قرار دهد، نباید کسانی راکه به او سوءظن پیدا میکنند، سرزنش کند.
در جامعه اسلامی، رابطة بین اعضای جامعه بر خوشبینی نسبت به یکدیگرو عدم سوءظن استوار است. گرچه حکومت و دستگاههای مسوول آن، درموارد خاصی که نظم و امنیت جامعه بدان بستگی دارد در حدود شرع و قانون،برای پرسوجو از افرادی که مظنون هستند مجاز میباشند، ولی در بین افرادجامعه تجسّس، بدگمانی و بدبینی نسبت به هم به هیچوجه جایز نیست. روایاتزیادی بر این مطلب تاکید دارند که: «کارهای برادر مومن خود را باید حمل برصحّت کنی و به هیچ روی به گمانهزنی ناروا نپردازی.» اصلِ اعتماد متقابل وحمل بر صحّت کارهای مومن تا جایی که ممکن است، حتی در مواردی کهظواهر امر، زمینههای بدگمانی را فراهم سازد، یک اصل مهم در روابطاجتماعی است.
در کنار این اصل، اصلِ دیگری هم مطرح است و آن، «اجتناب و پرهیز ازقرارگرفتن در موضع تهمت» است. واقعبینی اسلام و رهبران الهی، موجبشده که به این اصل توجه داشته باشند و در عین حالی که اعضای جامعه را ازبدگمانی و سوءظن پرهیز دهند، از طرف دیگر توصیه کنند که رفتارِ اعضایجامعه بگونهای باشد که زمینة سوءظن را از بین ببرد. درست است که دیگراننباید به رفتار شما بدگمان شوند و شما را مورد تهمت قرار دهند، ولی شما هموظیفه دارید که برای کمک به حفظ سلامت معنوی جامعه از کارهایی که زمینةبدبینی و بدگمانی دیگران را فراهم میسازد، خودداری کنید.
مـصـونـیـت از اشـتـبـاه ، نـاشـى از نـوع بینش پیامبران است . اشتباه در آنجا رخ مى دهد که انسان بـطـور مـستقیم به واقعیتهاى عینى نرسد، بلکه از راه محاسبه هاى ذهنى کم و بیش با آنها آشنا شـود. هـمـانـگـونـه کـه حـواس مـا بـطـور مـسـتـقـیـم بـا جـهـان خـارج ارتـبـاط نـدارد و عقل نیز غالب فعالیتهایش روى داده هاى حسى است . پس امکان اشتباه وجود دارد. اما پیامبران الهى از درون خـود بـا کـمـک نـیـروى وحـى ، بـا واقـعـیـت هـسـتـى ارتـبـاط و اتصال دارند و چون در متنِ واقعیت ، اشتباه رخ نمى دهد، پس در ارتباط ایشان با آن نیز اشتباهى رخ نمى دهد.