مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

خیرخواهى

خیرخواهى 


خـرد انـسـان بـا کـم تـریـن تـوجـّه درمـى یـابـد کـه انـسـان هـاى عـاقـل و بـا تـجـربـه ، بایستى اندیشه صائب و تجربیات اندوخته خویش را بدون کم ترین شـائبـه در اخـتـیـار هـمـنـوعـان خـود گذارند، از سوى دیگر، مخاطبان را ملزم مى داند که اندیشه وتـجـربـه خـردمـنـدان را بـه کـار گـیـرنـد تـا بـه سـعـادت و خـوشـبـخـتـى نایل آیند و گرنه در دیدگاه امیرمؤ منان صلوات اللّه علیه ، اجتماعى که فاقد (نصیحت گر) و (نصیحت پذیر) باشد، فاقد خیر و نیکى است : (لا خَیْرَ فى قَوْمٍ لَیْسُوا بِناصِحینَ وَ لا یُحِبُّونَ النّاصِحینَ) 1 در مردمى که ، ناصح نباشد و ناصحان را دوست نداشته باشند، خیرى نیست .
بـدون تـردیـد کـسـى کـه در بـرابـر خـیـرخواهى دیگران ، بى تفاوتى نشان دهد یا به جاى پذیرش نصیحت ناصح ، در برابر او جبهه گیرى کند، هرگز به موفّقیت نخواهد رسید و طعم تلخ شکست را خواهد چشید همان امام فرمود: (لَمْ یُوَفَّقْ مَنِ اسْتَحْسَنَ الْقَبیحَ وَ اَعْرَضَ عَنْ قَوْلِ النَّصیحِ)
2 کسى که زشتى را نیکو شمارد و سخن نصیحت گر را نپذیرد، موفّق نخواهد شد.
دانشمندان و آگاهان نیز اگر از خیرخواهى امتناع ورزند و دیگران را راهنمایى نکنند، دچار لغزش شده ، خیانت ، پیشه کرده اند. امام باقر(ع ) مى فرماید: (اَلْعُلَماءُ فى اَنْفُسِهِمْ خانَةٌ اِنْ کَتَمُوا النَّصیحَةَ)
3 دانشمندان ، اگر نصیحت را پنهان دارند، خود، خائنند.
بـر ایـن اساس ، هم بر آگاهان و مجرّبان ، فرض است که نسبت به جامعه خیرخواهى کنند و راه را از چاه نشان دهند و هم بر نصیحت شوندگان لازم است نصیحت خیرخواهان را به گوش گیرند و به کار بندند. همان امام همام پیرامون گروه نخست فرمود: (یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ النَّصیحَةُ)
4 یرخواهى مؤ من بر مؤ من ، واجب است .
و امام على (ع ) سلام اللّه علیه ، به گروه دیگر فرمود: (اِجْتَلِبُوا النَّصیحَةَ مِمَّنْ اَهْداها اِلَیْکُمْ وَ اعْقِلُوها عَلى اَنْفُسِکُمْ)
5 نصیحت را از کسى که آن را به شما هدیه مى کند، بپذیرید و آن را بر خود لازم شمارید.


 1 ـ شرح غررالحکم ، ج 6، ص 427.
 2 ـ شرح غررالحکم ، ج 5، ص 104.
 3ـ فروع کافى ، ج 8، ص 54.
 4 ـ اصول کافى ، ج 2، ص 208.
 5 ـ نهج البلاغه ، خطبه 120، ص 373.

ضرورت اخلاق و خودسازى جوانان

ضرورت اخلاق و خودسازى جوانان


در دنیاى امروز، انسانیت و ارزشهاى اخلاقى درمسلخ تمدن جدید و فرهنگ پَست آن قربانى شده ، بـى بـنـد و بارى و افسار گسیختگى جایگزین آن گردیده است و این امر چنان روشن است که احـتـیـاج بـه تـوضـیـح نـدارد و هـر آگاه دلى مى تواند نتایج زیانبار آن را حتى در جامعه هاى اسلامى نیز مشاهده کند و پیامدهاى ویرانگر آن را بروشنى دریابد.
بـراى سـعـادتـمـند شدن و نجات از گرفتاریهاى فردى واجتماعى که بر اثر فراموش کردن اصـول اخـلاقـى اسـلام ، گـریـبـانگیر انسان مى شود، برهمه جوانان لازم است ، ارزشـهـاى اصـیـل اخـلاقـى را آمـوخـتـه و بـه کـار بـنـدنـد تا رذایـل اخـلاقـى ، آنان را به ورطه هلاکت ، گرفتار نکند. پیامبر اکرم (ص ) فرمود:
(إِنَّ لِلّهِ تـَعـالى مـَلَکـاً یـَنـْزِلُ فـى کـُلِّ لَیـْلَةٍ فـَیـُنـادى : یـا اَبـْنـاءَ الْعـِشـْریـنَ جـِدُّوا وَاجْتَهِدُوا)
*
خداى متعال را فرشته اى است که هر شب فرود آمده ، ندا مى دهد: اى جوانان بیست ساله ! کوشش کنید و (براى نیل به کمال و سعادت خود) مجاهده نمایید.
آغاز سنین جوانى ، بهار به دست آوردن فضیلتهاى انسانى است .
على علیه السلام در نامه خود به امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: (... إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَْرْضِ الْخالِیَةِما اُلْقِىَ فیها مِنْ شَىْءٍ قَبِلَتْهُ فَبادَرْتُکَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ...)
**
دل نوجوان ، مانند زمین خالى است که هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذیرد. از این رو، پیش ‍ از آنکه (عمر زیادى برتو بگذرد و) دلت سخت گردد، به ادب و تربیت تو پرداختم ...
درجاى دیگر به همه جوانان خداجو و آرمان خواه سفارش مى کند: -(یامَعْشَرَالْفِتْیانِ، حَصِّنُوا اَعْراضَکُمْ بِالاَْدَبِ...)
***
اى قشر جوان ! آبروى خویش را با ادب حفظ کنید... .

 * مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 157، آل البیت .
 ** نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، نامه 31، ص 912.
 ***جوان ، فلسفى ، ج 1، ص 194، به نقل ازتاریخ یعقوبى ، ص 152.

جایگاه اخلاق در اسلام

جایگاه اخلاق در اسلام 
 

مـسـاءله اخلاق و تهذیب نفس ، در اسلام ، از اهمیت بسیار بالایى برخوردار است ، بطورى که از اهـداف نـزول قـرآن کـریم تربیت اخلاقى ، تهذیب انسان و رشد و هدایت جامعه است و خصلتهاى اخـلاقـى را مـلاک ارزش انسان مى داند؛ زیرا در مقام ستایش وتمجید پیامبران الهى ، آنان را به جـهـت دارا بـودن صـفـات اخـلاقـى نـیـکـو مـى سـتـایـد. بـراى مثال ، حضرت ابراهیم علیه السلام را به خاطر برخوردارى از سه صفت عالى اخلاقى ستوده ، مى فرماید: (إِنَّ اِبْراهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ) 1
همانا ابراهیم بردبار، بسیار مهربان و بازگشت کننده (به سوى خدا) بود.
درباره پیامبر اکرم (ص ) مى فرماید: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ)
2
همانا تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته اى هستى .
در اهـمـیـت اخـلاق و تـزکـیـه نـفـس هـمـیـن بـس کـه قـرآن کـریـم رمـز مـوفـقـیـت رسـول خدا(ص ) را در ایفاى رسالت خویش و گسترش توحید، اخلاق نیکوى آن حضرت مى داند و مى فرماید: (فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَلَوْ کـُنـْتَ فـَظـّاً غـَلیـظَ الْقـَلْبِ لاَ نـْفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِکَ)
3
در پرتو رحمت الهى ، تو بامردم مهربان شدى ، در حالى که اگر خشن ، تندخو و
سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.
با توجه به اینکه انسان موجودى با اراده و مختار است ، باید آگاهانه و آزادانه در پى اجراى دسـتـورات الهـى قـیـام کـنـد و ایـن گـونـه حـرکـت ، بـا وضـع قـوانـیـن خـشـک و اعـمـال قـدرت تـحـقـق نـمـى یـابـد، بلکه باید انگیزه لازم در انسان پدید آید تا انسان بدون احـسـاس فشار وتنگنا در این راستا قیام کند و این انگیزه را ایمان و اخلاق پدید مى آورد و قوّت مـى بـخـشـد و قـوانـیـن الهـى در کـنـار ارزشـهـاى اخـلاقـى قابل اجراء مى گردد. بنابراین ارزشهاى اخلاقى نگهبان دین و ضامن اجراى قوانین خواهند بود.
بـعـلاوه ، رشـد وتـکـامـل دیـنى بشر نباید در حدّ اجراى قوانین الهى متبلور در واجب و حرام متوقف شود، از این رو، تکامل دینى بیشتر، نیازمند ارزشهایى فراتر از حد ضرورت شریعت است و آن ارزشها در اخلاق نمودار مى گردد.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: (اَلاَْخْلاقُ وِعاءُالدّینِ)
4
اخلاق ظرف دین است .
(یعنى دین در ظرف اخلاق پدید مى آید، رشد مى کند و باقى مى ماند) و حتى بعضى از احادیث ، داشـتـن فـضـایل انسانى و اخلاق نیکو را، مساوى با تمام دین یا نصف دین دانسته و از ریشه دار بـودن آن در دیـن وتـعالیم دینى پرده بر مى دارد، بگونه اى که آن را از بخششهاى الهى مى شمارد. پیامبر اکرم (ص ) فرمود: (اَلاَْخْلاقُ مَنایِحُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ...)
5
اخلاق ، بخششهایى از خداوند بزرگ است ... .
ارزشهاى اخلاقى ، صرف نظر از جنبه مذهبى از ضروریات زندگى یک جامعه سعادتمند است .
امیر مؤ منان على علیه السلام در این باره مى فرماید: (لَوْکـُنـّا لانـَرْجـُوا جـَنَّةً وَلا نـَخـْشـى نـاراً وَلا ثـَوابـاً وَلا عِقاباً لَکانَ یَنْبَغى لَنا اَنْ نُطالِبَ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَإِنَّها مِمّا تَدُلُّ عَلى سَبیلِ النَّجاحِ)
6
اگـر بـه بـهـشـت و ثـواب (آخـرت ) امـیدوار نباشیم و از آتش و عذاب (جهنم ) نهراسیم ، باز هم شـایـسـتـه اسـت کـه فـضـیـلتـهـاى اخـلاقـى را طـلب کـنـیـم ؛ زیـرا فضایل اخلاقى ، از چیزهایى است که مارا به راه رستگارى هدایت مى کند.

 1-هود، آیه 75.
 2-قلم ، آیه 4.
 3-آل عمران ، آیه 159.
 4- میزان الحکمة ، ج 3، ص 137.
 5- بحارالانوار، ج 71، ص 394.
 6- کودک ، فلسفى ، ج 1، ص 218 به نقل از آداب النفس ، ج 1، ص 26.

مفهوم خودشناسى

مفهوم خودشناسى



 1- مبداء و معاد، ملاصدرا، ص 212، چاپ سنگى ، مکتبه مرتضوى ، قم .
 2- انسان در قرآن ، شهید مطهرى ، ص 34 ، صدرا.
 3- آداب الصلوة ، امام خمینى ، ص 93، مؤ سسه تنظم و نشر آثار امام .
 4- شمس (91) ، آیات 8-7.
 5- فجر (89)، آیات 28-27.
 6- قیامت (75)، آیه 2.
 7- شرح غرر الحکم ، ج 5، ص 81.
 8- یوسف (12) ، آیه 53.

آدمـى هـیـچ گـاه نـسـبـت بـه ذات خـویش ، غافل و جاهل نیست تا مساءله شناخت و آگاهى مطرح شود بلکه ؛ نفس ناطقه انسان و ذات آن در جمیع اوقات ، حتى در وقت خواب و مستى و بیهوشى ، (مشعورٌ بِها) ست . یعنى آگاه به ذات خود است . ولى گاهى جزئى از اجزاء بدنش مانند قلب یا دماغ یا روح بـخـارى را احـیـانـاً فراموش مى کند و بیشتر مردم آن را ادراک نمى کنند یا به وسیله تشریح و تعلیم دیگران آن را ادراک مى کنند، ولى ذات خویش را دائماً ادراک مى کنند.) 1
بنابراین : خـودشـنـاسـى بـه مـعناى این است که انسان ، مقام واقعى خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکىِ محض نیست ، پرتوى از روح الهى در او هست بداند که در معرفت مى تواند بر فرشتگان ، پـیـشـى گـیـرد، بـدانـد کـه او آزاد و مـخـتـار و مـسـؤ ول خـویـشـتـن و مـسـؤ ول افراد دیگر و مسؤ ول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است .
2
درک چـنـیـن مـوقـعـیـتـى سـبـب مـى شـود کـه انـسان ، مبداء و معاد و هدف آفرینش جهان را دریابد ، آفـریـدگـار را بـشـنـاسـد، فـرسـتـادگـان او را اطاعت کند، دانش مفید بیاموزد ، از بازیگرى و بـیـهـودگـى بـپرهیزد، کرامت و عزت خویش را حفظ کند، بر گستره فعالیت و سعه وجودى خود بـیـفـزایـد و هـمـواره عـقربه افکار ، کردار و گفتار خویش را به سوى بارگاه قدس ربوبى جهتگیرى کند و چنان شود که امیر مؤ منان صلوات اللّه علیه فرمود: (رَحِمَ اللّهُ امْرَءً عَلِمَ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْنَ)
3
خدا رحمت کند کسى را که بداند از کجا آمده ، در چه جایگاهى هست و به کجا خواهد رفت .
دسـت پرقدرت آفرینش ، چنین توانى را درون انسان تعبیه کرده و او با الهام گیرى از خداوند مى تواند راه را از چاه تشخیص دهد؛ (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها)
4
سوگند به نفس و آن که او را معتدل آفرید ، سپس زشتى و نیکى اش را به او الهام کرد.
نـفـس الهـام گـیـر آدمى ، رفیق صدیقى است که به طور مداوم بسان آینه اى شفاف ، هر خوب و بدى را براى انسان ترسیم مى کند تا بدان روى آورد و از این روى بگرداند و به وادى مقدّس اطمینان گام نهد، (نفس ‍ مطمئنّه ) گردد: ومخاطب خطاب جانفزاى قرآن قرار گیرد که ؛ (یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّکِ راضِیَةًمَرْضِیَّةً)
5
اى نـفـس آرام یـافـتـه به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که تو از او خشنود و او از تو خـشـنـود اسـت .از سـوى دیـگـر اگـر آدمـى بـه الهـام نـفـس ، وقـعـى نـنـهـد و بـه جـاى عـمـل نـیـکـو بـه تـبـهـکـارى تـن در دهـد و از نـور تـقـوا بـه سـوى تـاریـکـى فـجـور تمایل پیدا کند، نفس خیر اندیش او به ملامتش مى پردازد تا راه رفته را باز گردد و از تباهى ، دسـت شـویـد. نـفـس در ایـن حـالت ، بـه صفت ارزشمند (لوّامه ) موصوف است که خداوند بدان سوگند یاد مى کند: (وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ الْلَّوّامَةِ)
6
سوگند به نفس ملامتگر !
انـسـان بـایـد قدر چنین نفسى را بداند ، با او همراهى کند، از اعلام خطر او خشنود شود و به او بى اعتنایى نکند چرا که به گفته امام على (ع ): (لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلا الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها)
7
براى جان هاى شما بهایى کمتر از بهشت نیست ، پس آنها را جز در ازاى آن نفروشید.
اگر حالت ملامتگرى نفس ، پایمال شود و هشدارهاى او به کار نیاید ، بتدریج نسبت به زشتى ها بى اعتنا شده ، دست از اعلام خطر بر مى دارد، سپس راه فساد انگیزى در پیش مى گیرد که در این حالت ، (نفس ‍ امّاره ) خوانده مى شود؛ ( ... اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى ... )
8
همانا نفس ، فراوان به بدیها فرمان مى دهدجز آنچه را پروردگارم رحم کند !
آنـچه در روایات و سخنان بزرگان درباره نکوهش نفس آمده ، مربوط به همین حالت است و آدمى در هـیـچ حـالى نـبـایـد از مـراقـبـت و تـربـیـت نـفـس خـویـش غـفـلت کـنـد و هـر چـه حال او وخیمتر باشد، تیمار و مواظبت بیشترى مى طلبد که در آینده بدان خواهیم پرداخت .

بدزبانى در مسائل سیاسى

بدزبانى در مسائل سیاسى


قدرت بیان و سخن سرایى ، از ویژگیهاى بسیار ارزشمند انسان است که هرگونه پیشرفت و تکاملى که تاکنون در جامعه بشرى پدید آمده ، مرهون آن است . خداوند نیز در مقام ارجگذارى به این پدیده حیاتى ، ابداع و پیدایش آن را به خود نسبت داده ، مى فرماید:
( خَلَقَ الاِْنْسانََ عَلَّمَهُ الْبَیانَ)
 1
(خداوند) انسان را آفرید و بیان را بدو آموخت .
انسان به وسیله این توانایى و عضو ارزشمند آن ـ زبان ـ از فکر و اراده و تجربیات دیگران آگـاه مـى شـود، تـبـادل اطـلاعـات مـى کند، آرمان و آرزوى خود را آشکار مى سازد، دیگران را در جـریان اندیشه خویش مى گذارد و از رهگذر برخورد آرا و عقاید، تمدّن عظیم بشرى و فتح قلّه هاى علمى مختلف را نصیب خود مى سازد؛ و به تعبیر امیر مؤ منان صلوات الله علیه : ( لِسانُکَ تَرْجُمانُ عَقْلِکَ)
 2
زبانت ، سخنگوى خردت مى باشد.
هـمـین طور زبان کلید ورود به اسلام نیز هست و تا کافرى شهادتین را بر زبان جارى نسازد، در زمره مسلمانان در نمى آید، چنان که وسیله تحقّق عبادات بزرگى چون نماز، حجّ، قرائت قرآن ، امـر بـه مـعـروف و نهى از منکر، تبلیغ آیین خدا، آشتى دادن میان مردم ، تعلیم و تعلّم ، یارى ستمدیدگان و... نیز مى باشد.
در وادى سـیـاسـت نـیـز، زبان نقش ارزشمندى در پیشبرد مقاصد انسانى ، سامان دادن به کارها، توجیه برنامه ها، مقابله با دشمنان ، تبادل نظر و صدها موضوع دیگر ایفا مى کند که همانند روز روشن است .

اگـر زبـان ـ کـه کـوچـکـتـریـن عـضـو بـدن اسـت ـ کـنـتـرل نـشـود و تـحـت اخـتـیـار عـقـل قـرار نگیرد، سبب بروز فاجعه اخلاقى مى شود و گناهان بزرگى را در پى مى آورد، از قـبـیـل ؛ دروغ ، تـهـمـت ، فحش و ناسزا، کفر و ارتداد، سخن چینى ، شهادت و سوگند دروغ ، حق کشى ، فتنه ، شایعه سازى و... به تعبیر رسول اکرم صلى الله علیه وآله :
( اِنَّ اَکْثَرَ خَطایَا ابْنِ آدَمَ فى لِسانِهِ)
 3
بیشتر اشتباهات آدمى زاده به وسیله زبانش انجام مى گیرد.
یـکـى از آن اشـتباهات ( بد زبانى ) است ، یعنى فحش و ناسزا گفتن ، نیش زدن ، بى ادبى و کوبیدن دیگران در برابر ( خوش زبانى ) که مفهوم آن روشن است .
رسـول اکـرم صـلّى الله علیه و آله زیان بدگویى را از اسلحه کشیدن به روى مردم ، بدتر دانسته ، مى فرماید: ( فِتْنَةُ اللِّسانِ اَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّیْفِ)
 4
فتنه گرى زبان ، از ضربت شمشیر برنده تر است .
امیر مؤ منان علیه السلام نیز مى فرماید: ( اَللِّسانُ سَبُعٌ اِنْ خُلِّىَ عَنْهُ عَقَرَ)
 5
زبان ، درنده اى است که اگر رها شود، مى گزد.
بـدزبـانـى علاوه بر ایجاد کینه و دشمنى ، تفرقه افکنى ، تخریب شخصیت افراد و زیانهاى بـى شـمـار دیـگـر، بیشترین خسارات را براى خود شخص فراهم مى سازد؛ وى از چشم مردم مى افـتـد، بـدنـام مـى شـود، دوسـتـانـش کـم مـى شـونـد، مـورد حـمـلات مـتـقـابـل قـرار مـى گـیرد و چه بسا کسانى که از زخم زبان او دشمنش شده اند، کمر به قتلش ببندند.

ضرورت کنترل زبان
آنـچـه یـاد شد، تنها روزنه اى به بدیها و زیانهاى بدزبانى مى گشاید و همین مختصر نیز، ضـرورت کـنـترل زبان را قطعى مى کند، بویژه در عرصه سیاست که انسان با دشمنان دین و مـلّت از یـکـسـو و رقـیـبـان داخـلى از سوى دیگر در کشاکش و اصطکاک است زمینه سرکشى زبان بیشتر نمودار مى شود.
 اهل سیاست باید راستگو و منطق  داشته و به هیچ عنوان به بدزبانى آلوده نگردد در این زمینه مى توان سیره عـمـلى رهـبـران معصوم را تابلو زندگى خود قرار داد که هرگز با زبانى که حکم خدا، حکمت ، دانش ، اخلاق و... مى آموختند، سخن زشت و یاوه نمى گفتند.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله ، با تعبیرهاى زشتى چون ؛ ساحر، مجنون ، شاعر،کاهن و... از سـوى مـشـرکـان ، مـورد خـطـاب قرار مى گرفت ، ولى هرگز کسى سخن زشت و ناروا ـ حتى در تلافى آن اهانتها ـ از او نشنید، بلکه در اوج نادانى و آزار و اذیت دشمن ، به آنان دعا مى کرد و مى فرمود: خدایا این مردم را هدایت فرما، اینان نادانند.
6
در جـنـگ صـفّین ، طرفداران نادان معاویه ، در رویارویى با شیعیان ، زبان به فحش و ناسزا مى گشودند، شیعیان نیز آهنگ تلافى داشتند، ولى امام علیه السلام ، آنان را از این کار جاهلانه بازداشت و فرمود: ( اِنّى اَکْرَهُ لَکُمْ اَنْ تَکُونُوا سَبّابینَ)
 8
من خوش ندارم که شما دشنامگو باشید.
نـقـل شده که حضرت عیسى علیه السلام به خوکى برخورد و به او گفت : ( به سلامت برو) گـفـتـند: اى پیامبر خدا آیا با خوک چنین سخن مى گویى ؟ فرمود: ( من دوست ندارم که زبانم را به سخن بد عادت دهم !)
 9
خوشزبانى ، نشانه پاکى و کمال عقل است . در این زمینه امام صادق (ع ) فرمود: ( مَنْ عَذُبَ لِسانُهُ زَکى عَقْلُهُ)
 10
هر کس زبانش نیکو شود، خردش پاک مى گردد.


1 ـ الرحمن (55) ، آیات 3 ـ 4 .
2 ـ بحارالانوار، ج 77، ص 231 .
3 ـ محجة البیضا ، ج 5 ، ص 194 .
4 ـ بحارالانوار ، ج 71 ، ص 286 .
5 ـ بحار الانوار، ج 71، ص 290 .
6 ـ بحارالانوار ، ج 20 ، ص 96 .
7 ـ نهج البلاغه ، خطبه 197، ص 659.
8 ـ جامع السعادات ، ج 2، ص 286.
9 ـ بحارالانوار، ج 71، ص 283.

رعایت حقوق دیگران

رعایت حقوق دیگران


مؤ من ، تنها در برابر خدا مسؤ ول است و همه کارهایش با وزنه اخلاص سنجیده مى شود و بس وهـرگـز نـبـایـد کمترین کارى را براى غیر خدا انجام دهد. در مرحله اجراى فرمان خدا و مرزبندى قـانون و جداسازى راه از بیراهه و پرهیز از ظلم و بیهوده کارى ، رعایت حقوقى که خدا و خرد - کـه خـود مـعـیـارى الهى است ـ تعیین مى کنند الزامى است . این حقوق به سه دسته : حقّ الله ، حقّ النـفـس و حـق الناس تقسیم مى شود و با توجه به عنوان مطلب به قسم سوّم اشاره دارد،بحث را پیرامون حق الناس پى مى گیریم :

اهمیّت اداى حقوق مردم
هـیـچ خـردمندى در لزوم رعایت حقوق دیگران ، تردید نمى کند و بى شک ، پرداخت حقوق مردم درهمه زمینه ها و به شکل عام و فراگیر، از اصول شریعت اسلامى است و در سخنان رهبران اسلامی باتعابیر نغز و بلندى مورد تاءکید قرار گرفته است ، از آن جمله :
1 ـ رکن دین است : پرداخت حقوق مردم ، با تدیّن ، رابطه اى مستقیم دارد، مؤ من حتماً باید حقوق مردم را مراعات کند،در غـیـر ایـن صورت یا ایمانش دروغین است و یا در حدّ پایینى قرار دارد؛ امام صادق (ع ) در اینباره مى فرماید: (اَلُْمحَمَّدِیَّةُ السَّمْحَةُ اِق امُ الصَّلا ةِ وَ ای ت اءُ الزَّک اةِ وَ صِی امُ شَهْرِ رَمَض انَ وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَالطّاعَةُ لِلاِْمامِ وَ اَد اءُ حُقُوقِ الْمُؤْمِنِ...)
1
دیـن مـحـمـّدىِ آسـان ، عـبارت است از: بر پا داشتن نماز، دادن زکات ، روزه ماه رمضان ، حجّ خانه خدا، اطاعت از امام و اداى حقوق مؤ من .
2 ـ زمینه حقّ اللّه : عظمت و اهمیت مراعات حقوق مردم زمینه ساز اداى حقّ الله است و در سخن امیر مؤ منان (ع )، آمده است : (جـَعـَلَ اللّ هُ سـُبـْح انَهُ حُقُوقَ عِب ادِهِ مُقَدَّمَةً لِحُقُوقِهِ؛ فَمَنْ ق امَ بِحُقُوقِ عِب ادِاللّ هِ ک انَ ذ لِکَمُؤَدِّیاً اِلَى الْقِی امِ بِحُقُوقِ اللّه)
2
خداوند سبحان ، حقوق بندگانش را مقدمه حقوق خویش ، قرار داده است ؛ هر کس به [رعایت ] حقوق بندگان خدا قیام کند، چنین کارى به رعایت حقوق الهى منجر مى گردد.
3 ـ برترین عبادت است :  پیشواى ششم مى فرماید: (م ا عُبِدَاللّ هُ بِشَىْءٍ اَفْضَلَ مِنْ اَد اءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ)
3
خداوند، با چیزى برتر از اداى حق مؤ من ، پرستش نشده است .
4 ـ یکى از درجات توبه است :  امیر مؤ منان (ع ) براى توبه واقعى شش درجه ترسیم مى کندکه دو درجه آن پرداخت حقوق مردم و حقوق خداست .
4
5 ـ سبب ورود به بهشت است : اداى حقوق یکى از اسباب ورود مؤ من به بهشت برین است و هر چه حـقـوق مـردم را بـهـتـر ادا کـنـد از رفـعـت مـقـام و درجـات بـالاتـرى بـرخـوردار خـواهـد بـود.رسول اکرم (ص ) مى فرماید: (... فَاَیُّهُمْ ک انَ اَشَدَّ لِلشّی عَةِ حُبّاً وَ لِحُقُوقِ اِخْو انِهِمُ الْمُؤْمِنی نَ اَشَدَّ قَض اءً ک انَتْ دَرَج اتُهُفِى الْجِن انِ اَعْلى ...)
5
هـر یـک از مـؤ مـنـان ، که بیشتر به شیعیان عشق بورزد و حقوق برادران مؤ منش را بهتر ادا کند،درجاتش در بهشت ، بالاتر خواهد بود.

چگونگى اداى حقوق
بدیهى است که احقاق حق دیگران به موارد خاص یا افراد بخصوصى منحصر نمى شود، بلکه بـه طور عام و فراگیر، هر صاحب حقّى را شامل مى شود؛ خُرد باشد یا کلان ، غریبه باشد یاآشنا، مسلمان باشد یا نامسلمان ، زن باشد یا مرد... حتى در فرهنگ اسلام ، حیوانات نیز حقوقى دارنـد کـه رعـایـت آن بـر مـسلمانان لازم است
 6. واضح است که هر گروهى ، به تناسب ارتباطى که با انسان دارد، از حقوق شایسته خویش ‍ برخوردار مى شود که ممکن است باحقوق گروه دیگر تفاوت داشته باشد به طور مثال : همسر و والدین ، هر یک حقوقى بر گردن انـسـان دارنـد کـه بـرخى مشترک و برخى کاملاً متفاوت از یکدیگر است ، همچنین مؤ منان ، حقوقى بـر عـهده یکدیگر دارند که بیگانگان از دین از آن محرومند و... نتیجه اینکه تنوع و گوناگونى حقوق ،سبب تعدّد راه هاى احقاق و اداى آن مى شود.

رهنمودهاى امام سجّاد
شاید بتوان گفت ؛ ارزشمندترین گنجینه اى که حقوق لازم و ضرورى را در خویش جمع کرده ،سـخـنـان گـهـربـار امـام گرانقدر، حضرت زین العابدین (ع ) است که با نظمى دقیق و بیانى شـیـوا پنجاه حق ضرورى را تشریح کرده و شیفتگان حقیقت را از آبشخور عصمت ، سیراب ساخته اسـت و بـر پـیـروان واقـعـى مـکـتـب وحـى ضـرورى اسـت کـه ایـن رهـنمودهاى حیاتى را با جان ودل پذیرا شوند و در عمل به کار بندند.
7

نکوهش پایمال کردن حقوق
بـه هـمـان نـسـبـت کـه در اسـلام بر رعایت حقوق ، پافشارى شده ، نادیده انگاشتن حق مردم ، باعناوین تکان دهنده اى ، سخت ، مورد نکوهش قرار گرفته است ، از جمله :
1 ـ گناه کبیره است ؛ امام باقر(ع ) ضمن شماره کردن گناهان کبیره مى فرماید: (وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَیْرِ عُسْرٍ)
8
نپرداختن حقوق مردم با وجود توانایى (گناه کبیره است .)
2 ـ سـبـک شـمـردن دین است ؛ رعایت حقوق مردم ، با بسیارى از احکام دینى رابطه مستقیم دارد که اگـر کـسـى آنـهـا را مـراعـات نـکـنـد در واقـع ، مـسـائل دیـنـى را نـادیـده انـگاشته است به همین دلیل ، حضرت صادق (ع ) مى فرماید: (مـَنْ عـَظَّمَ دی نَ اللّ هَ عـَظَّمَ حـَقَّ اِخـْو انـِهِ وَ مـَنِ اسـْتـَخـَفَّ بـِدی نـِهِ اسـْتـَخـَفَّ بـِاِخـْوانِهِ)
9
هـر کـس دیـن خـدا را تـعـظـیـم کـنـد، حـقوق برادرانش را نیز، بزرگ دارد و هر کس دین او را سبک بشمارد، [حقوق ] برادرانش را نیز سبک مى شمارد.
3 ـ سبب خوارى است ؛ امام صادق (ع ) فرمود: (تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ)
10
پایمال کردن حقوق ، سبب خوارى است .
4 ـ بـرکـت روزى را مـى بـرد؛ خـداونـد هـرگـز راضـى نـمـى شـود عـده اى سـهـل انـگـار یـا بـدانـدیـش ، حـقـوق بـنـدگـانـش را بـه عـمـد پـایـمـال کـنـند. از این رو به نحوى آنان را گوشمالى مى دهد و بردن برکت از روزى آنها یکنوع آن است . رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود: (... مـَنْ حـَبـَسَ عـَنْ اَخـی هِ الْمـُسـْلِمِ شـَیـْئاً مـِنْ حـَقِّهِ حـَرَّمَ اللّ هُ عـَلَیـْهِ بـَرَکـَةَ الرِّزْقِ اِلاّ اَنـْیَتُوبَ)
11
هر کس چیزى از حقوق برادر مسلمانش را از او بازدارد، خداوند برکت روزى را بر او حرام مى کندمگر اینکه توبه کند.
5 ـ در روز قیامت از آن بازخواست مى شود؛ رسول اکرم (ص ) فرمود: (اِنَّ اَحـَدَکـُمْ لَیـَدَعُ مـِنْ حـُقـُوقِ اَخـی هِ شـَیـْئاً فـَیـُط الِبـُهُ بـِهِ یـَوْمَ الْقـِی امـَةِ فـَیـُقـْضـى لَهـُوَعَلَیْهِ)
12
هـمـانـا یکى از شما چیزى از حقوق برادرش را ترک مى کند و او حقش را در روز قیامت از وى طلب مى کند و در آنجا به نفع طلبکار و زیان بدهکار، حکم خواهد شد.
6 ـ سـبـب ورود به دوزخ است ؛ ضایع کننده حقوق مردم ، در صورتى که توبه نکند و بر کارزشـت خـویـش اصـرار ورزد، بـه دست خود سرنوشتش را تباه ساخته و فرجام خویش را در دوزخ قرار داده است ؛ پیشواى ششم در این باره مى فرماید:  هـر کـس ، مـؤ مـنـى را از حـقـش بـازدارد، خـداونـد او را در روز قـیـامـت ، پـانـصـدسـال سـر پـا نـگـه مـى دارد و در این مدت ، عرق [از بدن او] جریان دارد، سپس جارچى از سوى خـداى بـزرگ اعـلام مـى کـنـد (ایـن سـتـمـگـرى اسـت کـه حـق خدا را ادا نکرده است .) آن گاه مدت چهل سال دیگر توبیخ مى شود و در نهایت به دوزخ مى رود!
13

 1- بحارالانوار، ج 68، ص 377.
 2- شرح غررالحکم ، ج 3، ص 370.
 3- اصول کافى ، ج 2، ص 170.
 4- بحارالانوار، ج 6، ص 27.
 5- همان ، ج 8، ص 57.
 6- ر. ک : وسـائل الشـیـعـه ، ج 11، ص 475 تـا 497. (امام صادق (ع ): لِلدّ ابَّةِ عَلىص احِبِه ا سَبْعَةُ حُقُوقٍ. همان ، ص 480)
 7 رهـنـمـودهـاى امـام سـجاد(ع ) به (رسالة الحقوق ) معروف است . براى اطلاع بیشتررجـوع کـنـیـد بـه بـحـارالانـوار، ج 74، ص 2 و تـحـفالعقول .
 8- بحارالانوار، ج 10، ص 229.
 9- همان ، ج 74، ص 278.
 10- همان ، ج 78، ص 242.
 11- وسائل الشیعه ، ج 27، ص 325.
 12- همان ، ج 12، ص 213.
 13- بحارالانوار، ج 68، ص 377.

راز دارى

راز دارى


راز یـاسرّ به معناى هر چیزى است که باید از دیگران پنهان داشت یا به افراد مخصوص گفت . مـراد از ( دیـگـران ) در تـعـریـف بالا ممکن است همه مردم یا قشر خاصّى باشند، چـنـان کـه مـمـکـن اسـت دوست یا دشمن ، آشنا و غریب ، مرتبط به موضوع یا غیر مرتبط باشند. اگر راز، پنهان داشته شود، این عمل را رازدارى گویند و اگر برملا شود. ( افشاگرى ) نام دارد.
عـقـل و شـرع ، اتـفـاق نـظـر دارنـد کـه رازدارى بـویـژه در کـارهـاى مـهـم سیاسى ، اجتماعى یک ضرورت محسوب مى شود و افشا کردن اسرار نهانى ، کارى نابخردانه و مخالف شرع است ؛ عـقـل انسان بصراحت نظر مى دهد که هر اطلاعى را در هر شرایطى نباید در اختیار هر کسى نهاد، چه بسا شخصِ افشا شده یا افشاگر و نیز مخاطب ، از این رهگذر، گرفتار یا زیانمند گردند و چـنـیـن کـارى از سـوى عـقـل ، عـمـلى زشـت و مـمنوع است ، همان گونه که افشاگرى به عنوان بدترین نوع خیانت قبیح و محکوم است .
دیـن مـقـدس اسـلام نـیـز کـه پـشـتـیبان عقل سلیم است و خواسته هایش را تاءیید مى کند برلزوم رازدارى پاى فشرده و فلسفه آن را نیز تشریح کرده است .
در قرآن مجید آمده است که حضرت یوسف (ع ) رؤ یاى صادقى دید که حکایت از آینده درخشان او و بـرتـرى بـر دیـگـر بـرادرانـش داشـت . وقـتـى یـوسـف خـواب خـود را بـراى پـدر نقل کرد، پدرش فرمود:
( یابُنَىَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى اِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْدا...)
 1
پسرم ! خواب خویش را بر برادرانت حکایت نکن که به زیانت ، حیله گرى مى کنند.
رسول گرامى اسلام (ص ) نیز مى فرماید: ( اِسْتَعینُوا عَلى اُمُورِکُمْ بِالْکِتْماِن فَاِنَّ کُلَّ ذى نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ)
 2
در کارهاى خویش از پنهانکارى مدد بجویید، زیرا هر صاحب نعمتى ، مورد حسد دیگران قرار مى گیرد.
در این آیه و روایت به مهمترین فلسفه راز دارى تصریح شده و آن ، توطئه چینى و حسد ورزىِ دوسـت ودشـمـن نـسـبـت بـه انـسـان اسـت و همین یک دلیل ، براى ضرورت این خصلت زیبا در همه کارهاى فردى و اجتماعى ، کافى است . از این رو، امام سجّاد علیه السلام مى فرماید: ( وَدَدْتُ وَاللّهِ اَنِّى افـْتـَدَیـْتُ خـَصـْلَتـَیـْنِ فـِى الشـّیـعَةِ لَنا بِبَعْضِ لَحْمِ ساعِدى : اَلتَّرقُ وَقِلَّةُالْکِتْمانِ)
 3
بـه خـدا سـوگـنـد، دوسـت دارم کـه دو خصلت شیعیانمان را با بخشى از گوشت بازویم جبران نمایم : 1 ـ سبکسرى (هنگام خشم ) 2 ـ کمى رازدارى .
از این رو، حضرت کاظم علیه السلام ، نهایتِ دقّت و جدیّت در رازدارى را چنین ترسیم مى کند: ( اِنْ کانَ فِى یَدِکَ هذِهِ شَىْءٌ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لا تَعْلَمَ هذِهِ فَافْعَلْ ...)
 4
اگر در یک دستت چیزى هست تا مى توانى نگذار دست دیگرت خبردار شود!
بـا تـوجـه بـه هـمـیـن ضـرورت عـقـلى و دیـنـى اسـت که امام صادق علیه السلام رازدارى را از ویژگیهاى مؤ منان واقعى دانسته مى فرماید: ... زبـانـهـایـشـان در دهـان زنـدانـى اسـت و سـیـنـه هـایـشـان صـنـدوق راز خـداسـت ؛ اگـر اهـل رازى بـیـابـنـد، آن را بـدو مـى سـپـارنـد و گـرنـه ، بـر زبـان خـویـش قفل مى زنند، و کلیدش را پنهان مى سازند و دهان خویش را مى دوزند!
5

 1 ـ یوسف (12)، آیه 5.
 2 ـ تحف العقول ،ص 47.
 3 ـ اصول کافى ، ج 2، ص 221 ـ 222.
 4 ـ همان ، ص 225.
 5 ـ بحارالانوار، ج 67، ص 352.

از که تقلید کنیم

از که تقلید کنیم

امام عسگرى(ع) نقل می کند که مردی از امام صادق(ع) پرسید: چرا خداوند، عوام یهود را در قرآن‏ * به خاطر پیروی و تقلید از علما و دانشمندان خود سرزنش کرده است، در صورتی که آن ها هم مانند عوام جامعه مسلمان راهی برای فهمیدن کتاب خدا و قوانین الهى، جز آنچه از دانشمندان خود می شنیدند نداشتند؛ مگر عوام یهود هم مانند عوام ما از علمای خود تقلید نمی کردند.امام فرمود: دو نوع تقلید داریم: در یک نوع تقلید، عوام ما هم مانند عوام یهود، مشمول مذمت و سرزنش خدایند و در یک نوع تقلید، آن مذمت شامل عوام ما نمی شود.مرد از امام توضیح خواست.امام فرمود: عوام یهود می دانستند که دانشمندانشان صریحاً دروغ می گویند، مال حرام می خورند، رشوه می گیرند و...عوام جامعه ما نیز اگر از فقهای خود، فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر زراندوزی و محرمات و... مشاهده نمودند و با این وصف از چنین دانشمندانی تقلید کردند، آن ها هم مثل عوام یهودند که خداوند، آن ها را به جهت پیروی از دانشمندان فاسق خود مذمت کرده است.در این جا امام(ع) شرایط دانشمندی را که جامعه مسلمان می تواند از او پیروی کند، در چهار جمله ذیل بیان می کند:.
(
فَاَمّا منْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدینِه، مُخالفاً عَلی هَواهُ، مُطیعاً لاَمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ.).عامه مردم می توانند از فقیه و دانشمندی تقلید کنند که خویشتن دار، دین نگهدار، با هوسرانى، مخالف و فرمانبردار خداوند باشد.
(
سپس امام تذکر می دهد که این شرایطْ تنها در بعضی از فقهای جامعه تشیع موجود است نه در همه.) **

*اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله. **وذلک لایکون الابعض فقهاء الشیعه لاجمیعهم (احتجاج طبرسى، ج‏2، ص‏458)، (وسائل الشیعه، ج‏18، ص‏95).

ویژگى هاى برادر خوب

 

ویژگى هاى برادر خوب


صـرف نـظـر از بـرادرى عمومى مسلمانان ، هر فردى به تناسب روحیات و احساسات خویش با فـرد یا افراد منتخب خویش انس مى گیرد و رابطه اى خصوصى ـ نسبت به اخوّت عمومى ـ ایجاد مى کند چنانکه رسول اکرم (ص )پس از هجرت ، مسلمانان را دوتا دوتا براساس روحیات مشترک ، بـرادر یـکـدیـگـر قـرار داد و خود نیز حضرت على (ع ) را به برادرى برگزید، همچنین میان ابـوبـکـر و عـمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف ، طلحه و زبیر... و فاطمه زهرا و امّ سلمه ـ همسر خویش ـ پیوند اخوّت برقرار کرد. *
در سـخنان معصومین (ع )، خصوصیاتى براى برادران شایسته تبیین شده که برخى از آنها را در زیر مى خوانید:
ظاهر و باطنش یکى باشد.
بدى و خوبى تو را از آن خود بداند.
مال و مقام ، تغییرش ندهد.
از هیچ خیرى کوتاهى نکند.
در سختیها تنهایت نگذارد.
اگر چند بار عصبانى شد، سخن زشت نگوید.
همچنین ، باوفا، با تدبیر، با حیا، خوش خلق و آزاده باشد.
**
بدیهى است که داشتن صفات یاد شده ، براى همه افراد ضرورى است ، به این معنا که هر کس مـى خـواهـد دوست و برادرى را با چنین صفاتى انتخاب کند، نخست باید خویشتن را بدانها متصف کرده باشد سپس در جستجوى همتاى خویش برآید و با او عقد اخوت ببندد.

 *الغدیر ، ج 3 ، ص 112 ، اسلامیه .
*بحارالانوار ، ج 74 ، ص 173 و 175 .

دوستی به اندازه تقوی

دوستی به اندازه تقوی

 
گـرچـه رشـتـه ایمان ، همه مؤ منان را با هم مرتبط و برادر مى سازد و از این رهگذر حقوقى را بـر عـهـده هر یک مى گذارد، ولى طبیعى است که همه برادران با هم یکسان نیستند و به تناسب ایمان ، تقوا، اخلاص و... در سطوح مختلفى قرار مى گیرند و هر سطحى نیز، نوعى دوستى و حقوقى را مى طلبد.
امـام جـواد(ع )مى فرماید: مردى در بصره از امیر مؤ منان (ع )دراین باره پرسش کرد، آن حضرت [در یک تقسیم کلّى و ابتدایى ] فرمود. برادران دو نوعند:
1 ـ برادران مورد وثوق
(آنان چون دست و بال و اهل و مال هستند، پس اگر بر برادرت اعتماد کردى (و او را مورد اطمینان یـافـتـى ) ثـروت و کـمـک خـویـش را از او دریـغ مـدار، بـا هـمـدلانـش ، یکدل و با دشمنانش ، دشمن باش ، رازش را پوشیده دار، به یارى اش شتاب و خوبى هایش را آشکار ساز.)
2 ـ برادران ظاهرى
(تو با وجود آنان ، خوشى زندگى را درمى یابى ، بنابراین ، کامیابى را از آنان سلب نکن و چیزى بیش از این از آنان نخواه و همان گونه که آنان با خوشرویى و شیرین زبانى با تو رو به رو مى شوند، تو نیز چنین حالتى را از آنان دریغ مدار.)
*
واضـح اسـت کـه مـجـمـوعـه هـاى دو نـوع یـاد شـده نـیز از نوسان زیادى برخوردار است و کمتر افـرادى یـافـت مـى شـونـد کـه ارزش هـمـسـان داشـتـه بـاشـنـد، تـا از عـکـس العمل و حقوق مساوى برخوردار گردند شاید به همین علت همان امام همام مى فرماید:
(اَحْبِبِ الاِْخْوانَ عَلى قَدْرِ التَّقْوى )
**
برادران را به اندازه تقوایشان دوست بدار.

 * وسائل الشیعه ، ج 8 ، ص 404 ـ 405 ، ترجمه آزاد .
 ** بحارالانوار ، ج 78 ، ص 33 .

حقیقت نه شعار

حقیقت نه شعار


بـا نـگـاهـى گذرا به منابع اسلامى بخوبى درمى یابیم که (اخوت ) یک حقیقت جارى در همه ابـعـاد زنـدگـى مـؤ منان است و با ماهیت ایمانى آنان گره خورده است و یک پدیده تشریفاتى و شعارى نیست ، امام صادق (ع )، برادر دوستى را بخشى از دین دوستى دانسته و فرموده است : (مِنْ حُبِّ الرَّجُلِ دینَهُ حُبُّهُ اَخاهُ) 1
برادر دوستىِ مرد، از دین دوستى اوست .
حضرت باقر(ع )آن را پرتوى از نور الهى قلمداد کرده و فرموده است : (مـَنِ اسـْتـَفـادَ اَخـاً فـِى اللّهِ عـَلى ایـمـانٍ بـِاللّهِ وَ وَفـاءٍ بِاِخائِهِ طَلَباً لِمَرْضاتِ اللّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ شُعاعاً مِنْ نُورِ اللّهِ...)
2
هر کس براى جلب رضایت خدا، فردى را براساس ایمان به خدا و رعایت پیمان برادرى انتخاب کند در واقع ، پرتوى از نور خدا را یافته است .
رعـایـت پـیـمـان بـرادرى ، وظـیـفـه خـطـیـرى اسـت کـه بـرعهده مؤ من قرار مى گیرد و بخشى از اعمال دینى او را تشکیل مى دهد و بدین ترتیب (اخوّت ) جایگاه خویش را در متن زندگى اسلامى بـاز مـى کـنـد. سـرآمد مؤ منان ـ امام على (ع ) انجام وظیفه نسبت به برادران ایمانى را سرلوحه کردار متقیان معرفى کرده ، مى فرماید: (قـَضـاءُ حـُقـُوقِ الاِْخـْوانِ اَشـْرَفُ اَعـْمـالِ الْمـُتَّقـینَ؛ یَسْتَجْلِبُ مَوَدَّةَ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ وَ شَوْقَ الْحُورِ الْعینِ)
3
بـرآوردن حـقـوق بـرادران ، شـریـفـتـریـن کردار باتقوایان است که دوستى فرشتگان مقرّب و حورالعین را به خود جلب مى کند.
حـقیقت دوستى و برادرى دینى ، حتى مرزهاى دنیاى فانى را درمى نوردد و در سراى جاوید ـ که هـمه دوستیها و برادریهاى غیر الهى گسسته مى شود
4 ـ جاى مى گیرد و زندگى سراسر صفا و معنویت مؤ منان را تا ابد به هم پیوند مى دهد؛ (وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ) 5
هـــرگـــونـــه غـلّ [ حسد و کینه و دشمنى ] را از سینه آنها برمى کنیم و (در بهشت ) برادرانه ،
روبه روى یکدیگر قرار مى گیرند.
 1 -بحارالانوار ، ج 74 ، ص 279 .
 2 -همان ، ج 78 ، ص 175 .
 3 -وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 473 .
 4- اَلاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ اِلا الْمُتَّقینَ (زخرف (43) ، آیه 67 .)
 5- حجر (15) ، آیه 47 .

عکس خدا !

عکس خدا !

خداوند منان بعد از خلق انسان ، از روح خود در او دمیده و وى را به قدرت و نعمت عقل مفتخر مى گرداند. پس از ملکه کردن اسماء و صفات و تطهیر جسم و روح و نفس ، آدمى شبیه به بلورى مى شود که حتى مى توان آن را به آئینه اى تشبیه کرد، که تصویرى از خداوند را در خود نشان مى دهد. کاربرد آیینه در اینجا نوعى تشبیه است ، تا شفافیت و اهمیت موضوع درک شود. وقتى انسان در آیینه مى نگرد. تصویر او در آیینه مى افتد، انسان تصویر را مى بیند، هر چند آن تصویر خود آن فرد نیست که در آیینه منعکس شده ، اما غیر از او هم نیست ، انسان کامل خود خدا نیست ، اما در واقع جلوه اى از او را دارد. درست همانگونه که آدمى تصویر خود را در آیینه مى بیند، در این حال مى توان گفت که آن تصویر در آیینه همان انسان است ، و هم مى توان گفت که خود او نیست . وجود انسان هم کاملا همین حالت را دارد. انسان روح خود را از خدا گرفته ، اما نمى توان گفت ، این هم اوست ، و نمى توان گفت که او هم نیست ، در هر حال اگر آدمى بتواند صورت مثل ، یا سه ضلع مثلث را متعادل و متساوى کند، به خدا نزدیک تر مى شود. و اراده و خواست حضرت حق را در خود تحقق مى بخشد. در چنین حالتى ، نوعى ظرافت معنایى وجود دارد. انسان مقرب خدا و تابع اراده و قدرت او، به خود نیز مسلط مى شود، و در واقع مالک خویش مى گردد. از این رو خداوند، او را مالک و کلیددار یا خلیفه خود قرار مى دهد. که بزرگوارترین آن حضرت ختمى مرتبت ، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم است . خداوند ایشان را برگزید تا راهنماى دیگر مردمان باشد.

اخوّت

تـضاد منافع ، برترى طلبى ، تنگ چشمى ، محدودیت نعمت ها و ثروت ها و... انگیزه هایى است که از روزهاى نخستین زندگى بشر، طعم شیرین صلح و همزیستى مسالمت آمیز را در ذائقه انسان هـا تـلخ کـرده و آنـان را ـ کـه بـر اثـر خـلقـت و طـبـیـعـت ، همزاد، همراه و هم هدف هستند ـ به جان یـکـدیـگـر انـداخـتـه اسـت ؛ بـرادرکـشى رسم روزگاران شده و خوردن میراث برادران ، قانون زنـدگى ... . از سوى دیگر آدمى زادگان ، هیچ چاره اى جز زندگى آدم گونه در کنار یکدیگر ندارند و همزیستى ، همکارى ، همیارى و غمخوارى با سرشت آنان عجین شده است .
شـریـعـت جـاویـد اسلام ، براى پایان دادن به برادرکشى و نجات انسان از ورطه خودمحورى ، بهترین طرح زندگى را در همان برادرى و تحکیم احساسات پاک دیگر دوستى در شاهراه ایمان بـه خـدا طـراحـى و ارائه داد و از ایـن رهـگـذر، فـرزنـدان آدم را بـه چـنـگ زدن بـه حـبـل المـتـیـن (اخـوّت ) رهـنـمـون گـشـت و از یـکـایک آنان در خانواده بزرگ اسلام ، ثبت نام به عمل آورد و به آنان یادآورى کرد: (وَاذْکـُرُوا نـِعـْمـَتَ اللّهِ عـَلَیـْکـُمْ اِذْ کـُنـْتـُمْ اَعـْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً...)
*
نعمت خدا را بر خویشتن به یاد آورید که دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهایتان ، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.
از این رو، (اخوّت ) در زندگى اجتماعى انسان مسلمان ، جانِ دوباره گرفت و در گلستان اخلاق اسلامى ، از نو گل داد؛ زیرا؛ (اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)
**
تـنـهـا مـؤ مـنان ، بردار یکدیگرند. پس میان دو برادر خویش را آشتى دهید و تقواى الهى پیشه سازید شاید مشمول رحمت (خدا) واقع شوید.

 * آل عمران (3) ، آیه 103 .
 ** حجرات (49) ، آیه 10 .

انواع غیرت

انواع غیرت


شـایـد بـتـوان ، انـواع غـیـرت را بـه تـعـداد پـدیـده هایى که نزد انسان ، تقدّس و حرمت دارد، گـسـتـرش داد کـه در ایـن صورت از مرز شمارش فراتر مى رود. امّا از دیدگاه دیگر مى توان هـمـه پدیده هاى مقدّس را در قالب دین ، ناموس و آبرو و میهن خلاصه کرد که در نتیجه ، غیرت به سه نوع : دینى ، ناموسى و ملّى تقسیم مى شود.
الف ـ غیرت دینىمـنظور از (غیرت دینى ) این است که مسلمان نسبت به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط مى شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجراى آن بکوشد و از کوچک ترین تعرّضى نسبت به آن جـلوگـیـرى کند بر این اساس ، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، سفارش به حق و صبر، تعلیم و تعلّم و... مى تواند در راستاى غیرت دینى قرار گیرد، چرا که هر یک از امور یاد شده از سویى در تحکیم احکام اسلام مؤ ثر است و از سوى دیگر با ضدّ آن ، سر ستیز دارد.
قـرآن مـجید با لحن آمرانه اى از مسلمانان مى خواهد که ضمن تقویت غیرت دینى خویش ، در موارد لزوم آن را به کار گیرند و از اسلام و مسلمانان بى یاور دفاع کنند: (وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ)
شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى جنگید؟
ب ـ غیرت ناموسىحـمـایـت و حفاظت از ناموس ارتباطى تنگاتنگ با شرف و مردانگى شخص مسلمان دارد و اسلام با تاءکید از او خواسته که از ناموس خود و همکیشانش در برابر هرگونه گزند داخلى و خارجى ، بشدّت دفاع کند و کمترین مسامحه اى از خود بروز ندهد تا آنجا که فرموده است : (اگـر کـسـى بـبـیـنـد کـه مـرد بـیـگـانـه اى بـا هـمـسـرش نزدیکى مى کند، مى تواند هر دو را بکشد.)

  *
از سـوى دیـگـر مـسـلمـانـان وظیفه دارند که در میان خود ـ در روابط اجتماعى و خانوادگى ـ عفّت شـخـصى و عمومى را رعایت کنند، زنان با حجاب کامل اسلامى و رعایت شؤ ون اجتماعى در اجتماع ظـاهـر شـونـد از هـرگـونـه خودنمایى و تحریک مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاکدامنى خود و دیگران تاءکید کنند، همچنین ناموس خویش را از رفت و آمدهاى غیر ضرور، پوشیدن لباس هاى جلف و زننده ، هرگونه خودآرایى در اجتماع ، سخن گفتن و رو به رو شدن با نامحرم و... بازدارند تا امنیت و عفت ، جاى خود را به ناامنى ناموسى ندهد.!
ج ـ غیرت ملّىمـراد از (غـیـرت مـلّى ) احـساس مسؤ ولیت در برابر تمامیت ارضى کشور و دلسوزى و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است که بشکلى با (غیرت دینى ) و (غیرت ناموسى ) نیز پیوند دارد.
نـاگـفـتـه پـیـداسـت کـه (مـلّى گـرایـى ) بـه مـعـنـاى امـروزى از نـظـر اسـلام ، مـحـکـوم و نـامـعـقـول اسـت ، ولى وطـن دوسـتـى و مشارکت در دفاع از میهن و هم میهنان ، مساءله اى است که با سـرشـت انسانى عجین شده و طبیعى است که از سوى اسلام نیز به رسمیت شناخته شود و روایت زیر گواه آن است : (حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْ یمانِ)
**
وطن دوستى ، از ایمان است .

 *  وسائل الشیعه ، ج 18 ، ص 413 . **  سـفینة البحار ، قمى ، ج 2 ، ص 668 . (براى اطلاع بیشتر از حد ومرز میهن اسلامى به المیزان ج 4 ، ص 2 ، مراجعه کنید .)

نکوهش ترک ذکر خدا

نکوهش ترک ذکر خدا


هـمـه گـرفـتـارى هـاى انـسـان بـر اثـر نـفـس امـّاره و غـفـلت از یـاد خـداسـت کـه مـوجـب تیرگى دل شـده و شـیـطـان را بـر او مسلّط مى کند و در نتیجه انسان را به ورطه هلاکت مى اندازد. قرآن کریم رویگردانى از یاد خدا را سخت نکوهش کرده مى فرماید: (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ) *
واى بر سخت دلانى که یاد خدا در دل هاشان راه ندارد!
کـسـى کـه از یـاد خـدا روى بـرتـابد، باطنش کور گشته ، آیات و جلوه هاى الهى رانمى بیند؛ زنـدگـى او بـى فـروغ مـى گـردد و در بـن بـست هاى زندگى پناهگاهى نمى یابد. آن کورى بـاطـن و فـراموشى آیات و مظاهر جمال و جلال الهى در روز قیامت نیز تجسّم پیدا مى کند. قرآن کریم مى فرماید: (مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمى )
**
هر کس از یاد من روى بگرداند، زندگى اش تنگ شود و در روز قیامت نابینا محشورش سازیم .
آیـا وقـت آن نرسیده که با شناختى که علاوه بر فطرت خود آگاه ، از خداوند و از انگیزه خلقت حـاصـل نـمـودیـم ، در ایـن ایّام جوانى ، دل را به او داده و در برابرش فروتن باشیم ، به او پـناه بریم ، تا از دچار شدن به بن بست ها، گرفتارى ها، اضطراب ها، دلهره ها، بى هدفى ها، بى بند و بارى ها و افسارگسیختگى ها نجات یابیم ؟!
(اَلَمْ یَاءنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ)
آیا مومنان را وقت آن نرسیده که دلهایشان در برابر یاد خدا نرم (و فروتن ) شود؟

  * زمر (39)، آیه 22.
 ** طه (20)، آیه 124.

مراتب ذکر

مراتب ذکر


ذکر داراى سه مرتبه است :
الف ـ ذکر قلبى
اصـل ذکـر همان توجّه قلبى و به یاد خدا بودن است : قلب انسانِ ذاکر، به یاد خدا زنده است ؛ از او نور مى گیرد، براى او مى تپد و توجهى به غیر او ندارد.
در خانه دل ، ما را جز یار نمى گنجد
چون خلوت یار این جاست اغیار نمى گنجد
در کار دو عالم ما چون دل به یکى دادیم
جز دوست یکى ما را در کار نمى گنجد
ب ـ ذکر زبانى
ذکـر زبـانـى ، یـادآورى نـام هـا و صفات مقدس خداوند و یا نعمت هاى او و تسبیح و تمجید او با زبـان اسـت ؛ البـتـه ذکـر زبـانى بدون توجه قلبى (هر چند کم ) منشاء اثر و مفید واقع نمى شود، *امّا به ایجاد ذکر قلبى کمک مى کند.
ج ـ ذکر عملى
ذکر عملى به این معناست که ذاکر در شؤ ون زندگى و تصمیم گیرى هاى فردى واجتماعى به یـاد خـدا و درصـدد کـسـب رضـاى او بـاشـد. دسـتـورهـاى او را انـجـام دهـد و گـِرد اعـمـال نـاروا نـگـردد. در ایـن صـورت همه اعمال او با یاد خدا انجام مى پذیرد و در واقع او با عمل خود، یاد خدا را زنده کرده و زندگى اش نیز رنگ خدایى مى گیرد.
مـؤ مـنـان و پـیروان واقعى دین خدا به چنین مقامى نایل شده و با یاد خدا روح و جان خویش را مى آرایند گرچه نایل شدن به این مرتبه از ذکر کارى بس دشوار است . امام باقر(ع )مى فرماید: یـکـى از سـخـت تـریـن کـارهـاى بـنـدگـان ، ذکـر خـدا در هـر حـال اسـت و آن چـنـیـن است که هنگام عزم بر معصیت ، یاد خدا میان او و آن گناه مانع مى شود و این (تـفـسـیـر) کـلام خـداست که مى فرماید: (اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرونَ)
**

 * تفسیر اثنى عشرى ، شاه عبدالعظیمى ، ج 1، ص 289.
 ** اعـراف ، آیـه 201؛ پـرواپـیـشـگان هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان مى شوند، به یاد خدا افتند و بناگاه بینا شوند.

حقیقت ذکر

حقیقت ذکر


اولیـن مـرحـله ذکر، گفتن و تکرار (اللّه اکبر)، (سبحان اللّه )، (الحمد للّه ) و... با حالت توجّه است ، زیرا بیان همین کلمات ، دل را صفا مى دهد و موجب مى شود که انسان از یاد و حضور خـدا غـافـل نـشـود. مـرحـله بالاتر و مهم تر ذکر، یاد خدا به هنگام روبه رو شدن با معاصى و گـنـاهـان اسـت . یـعنى ذکر بتواند انسان را از نافرمانى خدا حفظ کند، دست آدمى را بگیرد و از سقوط در پرتگاه هاى هولناکِ دروغ و معصیت و تهمت و آزار مردم و... مانع شود. امـا ذکـر حـقـیـقـى ، جـمـع بـیـن ایـن دو اسـت ، یـعـنـى هـم در قـلب هـم بـر زبـان و هـم در عمل ، انسان به یاد او باشد.
از آیـــات قـــرآن و ســـخــنـان اولیاى گرامى اسلام برمى آید که (ذکر) آن است که انسان در هـمـه احـوال و پـیـشـامـدهـا بـه یـاد خـدا بـوده وخـود را در مـحـضـر خـدا بـبـیـنـد؛ او را نـاظـر بـــراعـمـال و رفتار خویش دانسته و متوجه باشد که هیچ امرى بر او پوشیده نیست ( ذکر قـلبـى ). ازایـن رو، هـنـگـام رو بـه رو شـدن بـا اعـمـال واجب ، به یاد خدا بوده ، آنها را انجام دهد و هنگام رو برو شدن با کارهاى حرام ، از خدا غافل نباشد و از انجام آن پرهیز نماید (= ذکر عملى ).
حضرت صادق (ع )مى فرماید: از مـهـم تـریـن چـیـزهـایـى کـه خـدا بـر بـنـدگـانـش لازم فـرمـوده (ذکـر در هـمـه حـال اسـت )؛ ولى مـنـظـور مـن (سـُبـْحـانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ) نیست ـ گرچه اینها هم ذکر است ـ بلکه مقصود به یاد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصیت است .
*
همچنین آن حضرت از رسول خدا(ص )نقل کرده که فرمود: هـر کـس که اوامر خدا را اطاعت نمود و از گناهان پرهیز کرد، همانا او ذاکر خداست ،گرچه نماز و روزه (مـستحبى ) و قرائت قرآنِ او اندک باشد. و هر کس که معصیت و نافرمانى خدا نماید، خدا را فـرامـوش ‍ کـرده ، گـرچـه نـمـاز و روزه و تـلاوت قـرآن او بـیـش از حـدّ معمول بوده باشد.
**

 *بحارالانوار، ج 93، ص 154.
 ** همان ، ص 156.

یاد خدا

یاد خدا


(ذکر) به معناى (یاد کردن با قلب یا زبان ) است . این واژه در فرهنگ اسلامى مفهوم خاصى دارد؛ در آیات قرانى و روایات اهل بیت (ع )گاهى به معناى (به یادِ خداى سبحان ، اسـمـاى الهـى و نعمت هاى خدا بودن ) به کار رفته است و گاهى نیز به معناى یادآورى ایّام اللّه و سرگذشت بندگان صالح ، اولیاى خدا و پیامبران و مانند آن آمده است که تمام ذکرها در فـرهـنـگ اسـلامـى مـقـدمه اى براى (ذِکْرُ اللّه ) است و توصیه شده که انسان همواره و در تمام احوال به یاد خداى سبحان بوده او را حاضر و ناظر بر اعمالش ‍ بداند.
ذکـر خـداى مـتـعـال از بهترین و پاکیزه ترین اعمال است . ذکر، خوى نیکوکاران ، مایه شرافت ، رستگارى و... است و آیات قرآن و روایات اسلامى به آن توصیه کرده اند.
قرآن کریم مى فرماید: (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً...)
*
اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید.
رسول خدا(ص )مى فرماید:
(اِعـْلَمـُوا اَنَّ خـَیـْرَ اَعْمالِکُمْ عِنْدَ مَلیکِکُمْ وَ اَزْکاها وَ اَرْفَعَها فى دَرَجاتِکُمْ وَ خَیْرَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمـْسُ، ذِکـْرُ اللّهِ سـُبـْحـانـَهُ وَ تـَعـالى فـَاِنَّهُ اَخـْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنى )
**
بـدانید که بهترین اعمالِ شما نزد خداوند و پاکیزه ترین و فزاینده ترین آنها در درجات شما و بـهـتـریـن چیزى که آفتاب بر آن تابیده ، (ذکر خداى سبحان ) است ؛ زیرا خداى تعالى از خودش خبر داده و فرموده است : من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند.
امیر مؤ منان (ع )مى فرماید:
(ذِکْرُ اللّهِ سَجِیَّةُ کُلِّ مُحْسِنٍ وَ شیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ)
***
یاد خدا خصلت هر نیکوکار و خوى هر مؤ منى است .

  * احزاب (33)، آیه 41.
 ** عدّة الداعى ، احمد بن فهد، ص 238.
 *** شرح غررالحکم ، ج 4، ص 30.

غیرت دینى

غیرت دینى 


واژه (غیرت ) به طور عموم و مطلق به معناى رشک و حسد نسبت به ناموس و حفظ و حراست او از نـامـحـرم اسـت و ترکیب هاى (غیرت دینى ، غیرت ملّى ، غیرت سیاسى ) و مانند آن که در زبان فـارسـى کـاربـرد دارد، بـه مـفـهـوم حـفاظت دین ، ملّت و سیاست از گزند دشمنان است . واژه هاى (مـروّت ، جـوانـمـردى و حـمیت ) معنایى نزدیک به غیرت دینى و سیاسى دارند، چنان که غیرت بـه معناى حمیت و تعصّب در دین نیز به کار رفته است ، گرچه حمیت و تعصّب اگر به خاطر دین نباشد، ناپسند و محکوم است . بـه هر حال ، منظور از غیرت دینى این است که مسلمانان نسبت به امور دینى آگاهى و حسّاسیت داشته باشند.

خودسازى

خودسازى


منظور از خودسازى ، (پیراستن خود از زشتى ها و آراستن به خوبى ها)ست که علماى اخلاق از آن بـه (تـخـلیـه و تـحـلیه ) تعبیر مى کنند. انسان سازى در مرحله نخست کارى خدایى است و آفـریـدگـار جهان با اسم شریف (ربّ) متکفّل پرورش و تربیت همه آفریدگان خویش است و درباره تربیت انسان نیز فرمود:
(... وَ لَوْ لا فـَضـْلُ اللّهِ عـَلَیـکـُم وَ رَحـْمـَتـُهُ مـا زَکـى مـِنْکُم مِنْ اَحَدٍ اَبَداً وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّى مَنْ یَشاءُ)
*
اگـر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود، یک نفر از شما هم پاک نمى شد و لیکن خدا هر کس را که بخواهد، تزکیه مى کند.
تـزکـیـه الهـى تـا حـدودى بـه شـکـل تـکـویـنى مى تواند باشد ولى مشیّت او بیشتر از طریق تـشـریـع تـحـقـّق مـى یـابـد چـنان که درباره بزرگ ترین پیامبرش واژه رحمت به کاربرد و فرمود:  (وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ)
***
ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم .
بـنـابـراین فرستادگان الهى ، ماءموران خدا براى تزکیه مردم هستند و آنان با تعلیم معارف الهـى و تـبـلیـغ پـیـام هـا و حـکـمـت هـاى او، هـمـچـنـیـن در مـیـدان عـمـل و ارائه بـهترین الگوهاى عملى ، راه هاى خودسازى را براى امّت خویش ترسیم مى کنند و زمـیـنـه هـاى اجراى مشیت خدا را فراهم مى سازند درباره این رسالتِ پیامبر اسلام (ص )در قرآن آمده است : (لَقـَد مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهْم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ...)
***
خـداونـد بـر مـؤ مـنان منّت نهاد که در میان آنان ، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات خدا را براى آنان تلاوت کند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.
مرحله دوم خودسازى به اختیار و استعداد انسان بستگى دارد؛ اگر کسى زمینه هاى هدایت و رشد و تـکـامل روحى خویش را با هدایت و تربیت تکوینى و تشریعى الهى هماهنگ سازد و با برداشتن گـام هـاى نـخـسـتـیـن ، شـایـسـتـگـى خـویـش را نـشـان دهـد، رحـمـت و فـضـل بـى نـهـایـت الهـى شـامـل حـالش مـى گـردد و او را بـه سرمنزل مقصود راهنمایى مى کند.

 * نور (24)، آیه 21.
 ** انبیا (21)، آیه 107.
 *** آل عمران (3)، آیه 164.

غیرت و مردانگى



(غـیـرت ) یـکـى از کمالات انسانى است که دست پرتوان آفرینش ، اسباب آن را در وجود آدمى تعبیه کرده است . غیرت ورزى در حد معمول آن ، لازمه انسانیت بوده ، تقویت این صفت زیبا از مؤ منان پسندیده تر است . امیر مؤ منان (ع )فرمود: (اِنَّ اللّهَ یَغارُ لِلْمُؤْمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ) *
خـداونـد بـراى مـؤ مـن ، غـیرت مى ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است .
شـایـد مراد از وارونگى دل این باشد که شخص بى غیرت ، از حالت طبیعى انسان خارج شده و به وادى پوچى و تباهى سقوط کرده است .
وجـود غـیرت در جامعه انسانى تا آنجا ضرورى و حیاتى است که شارع مقدس اسلام در تشریع احکام نیز به آن عنایت داشته است . رسول خدا(ص )فرمود: (... اَلا وَ اِنَّ اللّهَ حـَرَّمَ الْحـَرامَ وَ حـَدَّ الْحـُدُودَ وَ مـا اَحـَدٌ اَغـْیـَرَ مـِنَ اللّهِ وَ مـِنْ غـَیـْرَتـِهِ حـَرَّمـَ الْفَواحِشَ)
**
آگـاه بـاشـیـد که خداوند، محرّمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس ، غیورتر از خدا نیست که از روى غیرت ، زشتى ها را حرام کرده است .
بر همین اساس ، خدا به هر غیرتمندى نظر لطف و مرحمت دارد. امام صادق (ع ) فرمود: (اِنَّ اللّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ...)
*** خداوند، غیور است و هر غیرتمندى را دوست دارد.
آنـچه آوردیم ، بخشى از اهمیت و ضرورت تقویت (غیرت ) در زمینه مثبت آن است . در جنبه منفى ـ یعنى بى غیرتى و بى تفاوتى ـ نیز دلایل متعددى وجود دارد که لزوم غیرت ورزى را دو چندان مى کند و پرداختن به آن ، مجال دیگرى مى طلبد.

 * بحارالانوار ، 79 ، ص 115 .
 ** بحارالانوار ، ج 76 ، ص 332 .
 *** فروع کافى ، ج 5 ، ص 535 ، دار صعب ، بیروت .

عیب جویى

عیب جویى


انسان خردمند به خوبى مى داند که در مسیر آدمیان ، همواره خطر لغزش و اشتباه وجود دارد و همه  - جـز مـعـصـومـان ـ کـم و بـیـش مـرتـکـب خـطـا و اشـتـبـاه مـى شـونـد. بـه هـمـیـن دلیـل ، خـردمـنـد بـه جاى پرداختن به لغزش دیگران ، درصدد جستجوى عیب خود برمى آید، امام خردمندان ، امیرمؤ منان (ع ) در این مقام ، سخن حکیمانه اى فرموده است : (لاَ تـَتـَبَّعـَنَّ عـُیـُوبَ النّ اسِ فـَاِنَّ لَکَ مـِنْ عـُیـُوبـِکَ اِنْ عـَقـَلْتَ م ا یـَشـْغـُلُکَ مـِنْ اَنْ تـَعی بَاَحَداً)

 1- شرح غررالحکم ، ج 6، ص 292.
 2-  همان ، ج 4، ص 340.
 3-  جامع السعادات ، ج 2، ص 279.
 4-  هُمَزه (104)، آیه 1.
 5- بحارالانوار، ج 74، ص 282.
 6-  شرح غررالحکم ، ج 5، ص 48

1  پیگیر عیوب مردم نشو چرا که خود، اگر خرد بورزى ، آن قدر عیب دارى که تو را از عیب جویى دیگران کفایت کند.
و در سـخنى دیگر، شگفتى خود را از انسان نابخردى که با داشتن عیوب متعدد به عیب یابى ازدیگران مى پردازد، ابراز داشته است .
2
امام باقر(ع ) نیز، عیب جویى را نزدیک شدن به مرز کفر دانسته ، مى فرماید: (مِنْ اَقْرَبِ  ما یَکُونُ الْعَبْدُ اِلَى الْکُفْرِ اَنْ یُؤ اخِىَ الرَّجُلَ عَلَى الدّینِ فَیُحْصى عَلَیْهِ زَلاّ تِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِها یَوْماً ما)
3
از نـزدیـک ترین حالات بنده به مرز کفر این است که با مردى با انگیزه دینى دوست شود سپس بدى هاى او را برشمارد تا روزى بدان وسیله او را سرزنش کند.
به همین دلیل ، قرآن مجید، عیب جویان را چنین تهدید مى کند: (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ)
4 واى بر هر عیب جوى سخره گر!
مبارزه با منکرات و عیب جویى

باید دانست که اسلام در مورد مبارزه با منکرات ، سه اقدام اساسى را پیشنهاد کرده است :
1 ـ زمینه هاى تربیت و تبلیغات دینى ، تعلیم و تزکیه همه افراد و اقشار جامعه را باید به گـونـه اى فـراهـم سـاخـت ، کـه در  جامعه اسـلامـى ، ارتـکـاب خـلاف و جـرم و جـنـایـت بـه حـداقـل ممکن بلکه به صفر برسد و چنین کارى وظیفه علما، والدین و عموم مردم است و همگى باید دست به دست یکدیگر دهند و هرگونه زمینه گناه و خلاف را از بین ببرند.
2 ـ هـمـگى وظیفه دارند در قالب (امر به معروف و نهى از منکر)، (اجراى حدود الهى ) و مانندآن با همه خلافهاى آشکار مبارزه کنند.
3 ـ هـمـگان وظیفه دارند عیب هاى خود را اصلاح کنند و خلاف و گناه و عیب پنهان خود و دیگران راپـوشـیـده دارنـد و هیچ کس حق ندارد عیوب خود و دیگران را برملا سازد؛ چنین کارى تحت عنوان ؛(اشاعه فحشا)، و مانند آن ممنوع است و خود نوعى ، منکر به حساب مى آید.
بنابراین ، مبارزه با منکرات ، ماهیتا با عیب جویى تفاوت دارد، حتى عیب جویى در دایره مبارزه بامنکرات قرار مى گیرد که باید با آن مبارزه کرد. افزون بر آن ؛ نـهـى از مـنکر، مصلح است و در راستاى اصلاح فرد و جامعه به مبارزه با منکر برمى خیزد ولى عیب جو با نیت تخریب ، به عیب جویى مى پردازد.
ناهى از منکر خیر خواه و دلسوز فرد خاطى است ، در حالى که عیب یاب ، از روى عقده و کینه چنین مى کند.
نـهـى از مـنـکـر با موعظه حسنه و زبان خوش ، تلاش مى کند افراد را به خوبى ها دعوت کند،ولى عیب جو با لحن گزنده ، نه تنها افراد را به سوى خوبى نمى کشاند بلکه به لجبازى نیز وادار مى کند.
عیب جویان ، فاقد دل پاک و عقل سلیم اند در حالى که ناهیان از منکر با دلى پاک و عقلى سالم به مبارزه با منکرات برمى خیزند.
انتقاد سالم نه عیب جویى
آنچه از روایات برمى آید، آن است که فرد را محترمانه (بدون آبروریزى )بـه عیوبش آگاه ساخت به گونه اى که در حضور دیگران نباشد و حتى فرد منتقد را نشناسد. بـیـان ایـن مـسـائل در جمع و به صورت کلّى نیز، در پاره اى موارد مى تواند راهگشا باشد. امام صادق (ع)، انتقاد کننده واقعى را محبوب ترین دوست خود دانسته ، مى فرماید: (اَحَبُّ اِخْو انى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُیُوبى اِلَىَّ)
5
بهترین دوست من کسى است که عیوبم را به من هدیه کند!
امیر مؤ منان نیز به ما چنین توصیه مى کند: (لِیَکُنْ اثَرَ النّ اسِ عِنْدَکَ مَنْ اَهْدى اِلَیْکَ عَیْبَکَ وَ اَع انَکَ عَلى نَفْسِکَ)
6  باید برگزیده ترین مردم نزد تو کسى باشد که عیب هایت را نشانت دهد و تو را در مقابله بانفس امّاره ات مدد بخشد.

به بزرگ و کوچک احترام کنید

به بزرگ و کوچک احترام کنید

پیرمردى که گذشتِ زمان نیرو و قوت جوانى را از او باز گرفته بود، با صورتى پرچروک و دستانى خشکیده و رعشه‏دار و لباس‏هایى کهنه و قدى خمیده و سکوتى سرد که از بى کسى و نادارى او حکایت مى‏نمود، از مصیبت دنیا به رسول اکرم(ص) پناه آورده بود تا در جوار حضرتش جان خسته‏اش را آرامش بخشد.
عده‏اى از اصحاب تا او را دیدند، چون هیچ یک از ملاک‏هایى را که اهل دنیا براى آن به هم احترام مى‏گذارند نداشت (نه پول، نه مقام، نه‏قبیله معروف و ...) از راه دادن ایشان به محفل خویش امتناع کردند. رسول اکرم که براى پیران و کودکان امت خویش احترام زیادى قائل‏بود تا این صحنه را دید فرمود: «کسى که به خردسالان ما احترام‏نکند و پیران ما را مورد تکریم قرار ندهد از ما نیست و با ما پیوستگى ندارد». اصحاب تا این جمله را شنیدند متنبه شدند و به‏سرعت جاى را براى پیرمرد باز کردند و او را با احترام در بین خود جاى دادند.*

*مجموعه ورام، ج 1، ص 80 .

پاکیزگى و آراستگى ظاهر

پاکیزگى و آراستگى ظاهر


انـسـان بـه اقـتـضـاى فـطـرت ، جـویـاى پـاکـیـزگـى ، زیبایى ، تمیزى و آراستگى است ، از ژولیدگى ، پلیدى ، پلشتى و پریشانى نفرت دارد. از آنجا که دین مقدّس اسلام منطبق بر این فطرت الهى است ، به پیروانش دستور مى دهد تا همواره ، مظاهر زشتى و پلیدى و بوهاى بد و نـفـرت انـگـیز را از خود و محیط زندگى خویش دور سازند و خود را بویژه هنگام برخورد با دیگران زینت کنند و با ظاهرى آراسته و زیبا در معرض دید همنوعان خود ظاهر شوند.
از نـظر قرآن کریم ، استعداد درک زیبایى از جمله مواهب فطرى خداوند در روح آدمى است و وجود مـوجـودات زیـبا در جهان ، پاسخى به این خواسته فطرى بوده و نعمتى از نعمتهاى گرانبهاى آفریدگار حکیم است .
1
قرآن کریم در آیه اى
 2 انسانها را به آراستگى و برگرفتن زینتهاى خود، هنگام رفتن به مساجد دعوت مى کند (که البته این توصیه منحصر به آرایش ظاهرى نبوده و زینتهاى معنوى مانند طهارت و تقوا را نیز شامل مى شود.) سپس در آیه بعد، حکم کلّى ترى را بیان کرده و نظر کسانى را که به غلط آراستگى و زینت را، با دین و تعالیم آسمانى مغایر مى پندارند، مردود مى شمارد:
(قـُلْ مـَنْ حـَرَّمَ زیـنـَةَ اللّهِ الَّتـى اَخـْرَجَ لِعـِبـادِهِ وَ الطَّیِّبـاتِ مـِنَ الرِّزْقِ قـُلْ هـِىَ لِلَّذیـنـَ امَنُوا...)
3
(اى رسـول !) بـگـو چـه کـسـى زیـنـت خـدا را کـه بـراى بـنـدگان خود بیرون آورده و نیز روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است ؟ بگو: این براى کسانى است که ایمان آورده اند.
پـیـشـوایـان عظیم الشاءن اسلام نیز در این جهت توصیه هاى ارزشمندى به پیروان خود دارند. امام على علیه السلام فرمود:
(لِیـَتـَزَیَّنَ اَحـَدُکـُمْ لاَِخـیهِ الْمُسْلِمِ اِذا اَتاهُ کَما یَتَزَیَّنُ لِلْغَریبِ الَّذى یُحِبُّ اَنْ یَراهُ فى اَحْسَنِ الْهَیْئَةِ)
4
آن گـونـه کـه هـر یـک از شـمـا خـود را بـراى بـیـگـانـه اى مى آراید که دوست مى دارد او را در برترین شکل ببیند، باید براى برادر مسلمانش نیز خود را همان گونه بیاراید.
در سـیـره پـیـامـبـر اکـرم صـلى اللّه عـلیـه وآله نـیـز آمـده است که هرگاه ایشان قصد خروج از مـنـزل یا پذیرفتن کسى را داشت ، موى سر خود را شانه مى زد، سر و وضع خود را مرتّب مى کـرد، خـویـش را مـى آراست و براى آنکه تصویر خود را ببیند در ظرف آبى مى نگریست وقتى علّت این امور را پرسیدند، فرمود:
(اِنَّ اللّهَ تَعالى یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذا خَرَجَ اِلى اِخْوانِهِ اَنْ یَتَهَیَّاءَ لَهُمْ وَ یَتَجَمَّلَ)
5
خـداونـد مـتـعـال دوست دارد، هنگامى که بنده اش به سوى برادرانش مى رود، خود را براى دیدار آنان آماده کند و بیاراید.
هزینه اى که آن حضرت براى تهیّه عطر و بوى خوش مصرف مى کرد، از هزینه خوراکش بیشتر بـود و در شـب تـاریـک قـبـل از آنـکه با چشم دیده شود، از بوى خوشى که از پیکر مطهرش در فـضـا پـراکـنـده بـود، شـنـاخـتـه مـى شـد.
6 از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام نـقـل شـده کـه رسـول خـدا(ص )از هـر کـوى و برزنى که عبور مى کرد، تا مدّتها بوى خوشى فـضـاى آنـجـا را مـعـطـر مـى سـاخـت بـگـونـه اى کـه مـردم مـى فـهـمـیـدنـد کـه رسول خدا(ص )از آن مکان گذشته است . 7
در تعالیم پیشوایان اسلام ، در خصوص آراستگى ظاهر، توصیه هاى فراوانى مطرح شده که ایـن مختصر را گنجایش همه آنها نیست . از آن جمله است ، توصیه به پوشیدن لباس پاکیزه و آراسـتـه ، شانه زدن و مراقبت از موى سر و محاسن ، پرهیز از ژولیدگى آنها، تمیز نگهداشتن بدن و زدودن موهاى زاید آن ، کوتاه کردن ناخن و موى شارب و درون بینى و پرهیز از آنچه که مـوجـب نـفـرت و کـراهـت دیـگـران مـى شـود، از قـبـیـل بـوى بـد دهـان که ناشى از مسواک نزدن و خلال نکردن دندانهاست .
8
از آنـچـه گـفـتـه شـد، نـتـیـجـه مـى گـیـریـم کـه اسـلام ، روى اصل آراستگى ظاهر (همچون آراستگى باطن ) تاکید کرده است . بنابراین ، باید توجّه داشت که اگر مسلمانى با وضع آشفته و ظاهرى زشت و پریشان در جامعه ظاهر شود، بخصوص اگر از نـظـر شـغـلى ، وابـسـتـگـى بـه حـکـومـت اسـلامـى داشـتـه بـاشـد، وجـود او یـکـى از وسـایـل تـبـلیـغ عـلیـه اسـلام خـواهد بود. وارستگى از قید ظواهر، هرگز به این معنا نیست که شـخـص خـود را از هرگونه آرایش ‍ ظاهرى محروم کند و بدین وسیله در نظر دیگران خوار و بى مقدار جلوه نماید.


 1- ر . ک : نـحـل (16) ، آیـات 6 ـ 5 ؛ حـج (22) ، آیـه 5 ؛ کـهف (18) ، آیه 7 ؛ صافّات (37) ؛ آیـه 6 ؛ فـصـّلت (41) ، آیه 12 ؛ ملک (67) ، آیه 5 ؛ حجر (15) ، آیه 16 ؛ ق (50) ، آیه 6 .
 2- (یـا بَنى ادَمَ خُذُوا زی نَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّمَسْجِدٍ...) اى فرزندان آدم زینت و آرایش خود را در هر مسجدى برگیرید . (اعراف ، آیه 31.)
 3- اعراف (7) ، آیه 32 .
 4- بحارالانوار ، ج 79 ، ص 298 .
 5-  همان ، ج 16 ، ص 294 .
 6- بحار الانوار ، ج 16 ، ص 248 .
 7- همان ، ص 249 .
 8- ر . ک : حلیة المتقین ، علامه مجلسى (ره ) بابهاى پنجم ، ششم ، هفتم ؛ سراج الشیعه ، مامقانى ، اسلامیّه .

نکوهش پایمال کردن حقوق دیگران

نکوهش پایمال کردن حقوق دیگران

خـداونـد متعال ، خود (حق ) است و آفرینش را نیز بر اساس (حق ) استوار کرده ، دینش نیز دین حقّ است و پیامبرش را هم به حق فرستاده است . 1
بـر ایـن اسـاس ، انـسان در یک نظام کاملاً به حق آفریده شده و داد و ستدهاى فکرى وعملى او و ارتـبـاطـش بـا خـدا، خـود و سـایـر پـدیـده هـا بـایـسـتـى بـر مـحـور حـقّ قـرار گـیـرد، بـه باطل نگراید، یاوه نگوید، بیهوده کارى نکند و از محور حق منحرف نگردد چرا که آن سوى حق ، جز گمراهى ، حیرانى ، از دست دادن سرمایه زندگى و نگون بختى نخواهد بود؛...فَماذا بَعْدَ الْحَقِ اِلاّ الضَّلالُ... 2
و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست ؟
بـه هـمـان نـسـبـت کـه در اسـلام بر رعایت حقوق ، پافشارى شده ، نادیده انگاشتن حق مردم ، با عناوین تکان دهنده اى ، سخت ، مورد نکوهش قرار گرفته است ، از جمله :
1ـ گناه کبیره است ؛ امام باقر(ع ) ضمن شماره کردن گناهان کبیره مى فرماید: وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَیْرِ عُسْرٍ 3 نپرداختن حقوق مردم با وجود توانایى (گناه کبیره است ).
2ـ سـبـک شـمـردن دیـن است ؛ رعایت حقوق مردم ، با بسیارى از احکام دینى رابطه مستقیم دارد که اگـر کـسـى آنـهـا را مـراعـات نـکـنـد در واقـع ، مـسـائل دیـنـى را نـادیده انگاشته است . به همین دلیل ، حضرت صادق (ع ) مى فرماید: مَنْ عَظَّمَ دینَ اللّهَ عَظَّمَ حَقَّ اِخْوانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدینِهِ اسْتَخَفَّ بِاِخْوانِهِ 4
هـر کـس دیـن خـدا را بـزرگ شمارد، حقوق برادرانش را نیز، بزرگ دارد و هر کس دین او را سبک شمارد، [حقوق ] برادرانش را نیز سبک مى شمارد.
3ـ سبب خوارى است ؛ امام صادق (ع ) فرمود: تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ 5
پایمال کردن حقوق ، سبب خوارى است .
4ـ برکت روزى را مى برد؛ رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:  ... مـَنْ حـَبـَسَ عـَنْ اَخـیـهِ الْمـُسـْلِمِ شـَیـْئاً مـِنْ حـَقِّهِ حـَرَّمَ اللّهُ عـَلَیـْهِ بـَرَکـَةَ الرِّزْقِ اِلاّاَنـْ یَتُوبَ 6
هـر کـس چـیـزى از حـقوق برادر مسلمانش را از او باز دارد، خداوند برکت روزى را بر او حرام مى کند. مگر اینکه توبه کند.
5ـ در روز قیامت از آن بازخواست مى شود؛ رسول اکرم (ص ) فرمود: اِنَّ اَحـَدَکـُمْ لَیـَدَعُ مـِنْ حـُقـُوقِ اَخـیـهِ شـَیـْئاً فـَیـُطـالِبـُهُ بـِهِ یـَوْمَ الْقـِیـامـَةِ فـَیـُقـْضـى لَهُوَ عَلَیْهِ7
هـمانا یکى از شما اداىِ بخشى از حقوق برادرش را ترک مى کند و او حقش را در روز قیامت از وى طلب مى کند و در آنجا به نفع طلبکار و زیان بدهکار، حکم خواهد شد.
6ـ سـبـب ورود بـه دوزخ است ؛ ضایع کننده حقوق مردم ، در صورتى که توبه نکند و بر کار زشـت خـویـش اصـرار ورزد، بـه دست خود سرنوشتش را تباه ساخته و فرجام خویش را در دوزخ قرار داده است ؛ پیشواى ششم در این باره مى فرماید:
هـر کـس ، مـؤ مـنـى را از حـقـش بـاز دارد، خـداونـد او را در روز قـیـامـت ، پـانـصـد سـال سـر پـا نگه مى دارد و در این مدت ، عرق [از بدن ] او جریان دارد، سپس ‍ جارچى از سوى خـداى بـزرگ اعـلام مـى کـنـد (ایـن سـتـمـگـرى اسـت کـه حـق خـدا را ادا نکرده است ) آن گاه مدت چهل سال دیگر توبیخ مى شود و در نهایت به دوزخ مى رود!
8

 1 ـ انعام (6)، آیه 62، نمل (27)، آیه 3، بقره (2)، آیه 2 و 119 و... .
 2 ـ یونس (10)، آیه 32

 3 ـ بحارالانوار، ج 10، ص 229.
 4 ـ همان ، ج 74، ص 278.
 5 ـ همان ، ج 78، ص 242.
 6 ـ وسائل الشیعه ، ج 18، ص 237.
 7 ـ همان ، ج 8، ص 550.
 8 ـ بحارالانوار، ج 68، ص 377.

مؤمن را نباید حقیر شمرد!

مؤمن را نباید حقیر شمرد!

عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ ‌الاسلام - رحمة اللّه علیه - فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسى که طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى کردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم میرزاى شیرازى - اعلى اللّه مقامه - در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه مى کردم و در طرف چپ ، یک نفر دهاتى بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم ، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصى که به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فورا با کمال ادب با او مصافحه کردم پس بوى مشکى عجیب که مانند مشکهاى دنیوى نبود به مشامم رسید و سخت مبتهج و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطا ازاو پرسیدم با شما مشک است ؟ فرمود نه من هیچوقت مشک نداشتم . یقین کردم که از بوهاى روحانى و معنوى است و نیز یقین کردم که شخصى است جلیل القدر و روحانى . از آن روز متعهد شدم که هیچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم .

بر گرفته شده از کتاب : داستان های شگفت مرحوم آیت الله دستغیب (ره)

تساوى در سلام

تساوى در سلام

مـسـلمـان نـبـایـد در سـلام کـردن ، تـفـاوتـى مـیـان افـراد از جـهـت دارایـى و فـقـر قـائل شـود، بـلکـه بایستى همه را از این نظر، به یک چشم بنگرد و به آنها بطور یکنواخت و بدون تبعیض سلام کند، امام رضا علیه السلام مى فرماید:
(مـَنْ لَقـِىَ فـَقـیـراً مـُسـْلِمـاً فـَسـَلَّمَ عـَلَیْهَ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِىِّ، لَقِىَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ)
*
هر کس با مسلمان تنگدستى رو به رو شود و به او بگونه اى سلام کند که با سلام کردن بر دارا تفاوت داشته باشد، روز قیامت که به دیدار خدا مى رود، خدا از او خشمگین است .

*شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج 20 ، ص 315 ، دار احیاء التراث العربى ، بیروت

عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى


عـدالت ، از مـبـاحث و اصول بسیار مهم در شریعت مقدس اسلام است و گستره آن از آفرینش زمین و آسمان و دیگر پدیده ها گرفته تا رابطه خدا و مردم ، مردم با خدا و مردم با مردم را در برمى گـیـرد: دو نـوع نـخـسـت بـه عـنـوان عـدل تـکـویـنـى و تـشـریـعـى از اصـول عـقـائد اسـلامـى اسـت . نـوع سـوم عـدالت فردى نام گرفته و بخش چهارم که (عدالت اجتماعى ) است ، در این جاه مورد بحث قرار مى گیرد.

پـدیـده زیـباى عدالت اجتماعى باید پا به پاى عدالت فکرى و فردى ، در همه کارهاى جمعى جریان داشته باشد و آن را حیات الهى بخشد نه اینکه در کلام و کتاب خلاصه شود یا منحصر بـه فـرد و گـروهـى خـاص گـردد. گـر چـه وجـود عـدالت در بـرخـى مـسـؤ ولیت ها حساسیت و ضـرورت بـیـشترى مى یابد و در برخى افراد نمود بهترى باید داشته باشد ولى نسبت به هـمـه افـراد و اقـشـار عمومیت و ضرورت دارد و بر عموم مردم واجب است که آن را در کلیه کارهاى خویش ملاک عمل قرار دهند:
ـ در رفـتـار بـا پـدر و مـادر، هـمـسـر و فـرزنـدان ، بـرادر و خـواهـر و بـسـتـگـان دیگر،عادل باشد.
ـ در کـوچـه و خـیـابان ، و بازار، و استفاده از وسایل نقلیه و دیگر امکانات عمومى ، رفت و آمد؛ رانندگى و... حقوق مردم را رعایت بنماید.
ـ در مـحـل کـار، در بـرخـورد بـا همکاران (اعم از زیر دستان و بالادستان )، ارباب رجوع ، انجام وظـیـفـه شـرعـى ، کـار بـه انـدازه تـوان و طـبـق قـرار داد، حـفـظ اموال دیگران ، بویژه بیت المال ، از جاده عدالت خارج نشود.
ـ در داد و سـتـد خـرد و کـلان و در بازار مکّاره سودطلبى ، ملکه زیباى عدالت را به کالاى اندک دنیا سودا نکند و همیشه و با همه کس به انصاف رفتار نماید.
ـ اگر مقام و مسؤ ولیّتى دارد، هرگز خارج از چارچوب قانون و شرع حرکت نکند و هوا وخواسته خویش را بر عدالت و وجدان ترجیح ندهد.
ـ در صـحـنـه هـاى سیاسى همانند انتخابات ، هم در راءى دادن و هم راءى گرفتن ، حق را در نظر داشته باشد و نظر خود را با آن تطبیق دهد و در اظهار نظرهاى فکرى ، سیاسى و عقیدتى نیز.
ـ در دعوا و نزاع هیچ گاه از جادّه عفّت و عدالت ، پاى بیرون ننهد زیرا آن چه به ناحق به دست مـى آیـد بـیـقـیـن وزر دنـیـا و وَبـال آخـرت خـواهـد گـشـت و مال حرام به حرام خوار وفا نخواهد کرد.
ـ در داورى و قضاوت نیز باید همواره بر مرکب راهوار عدالت بنشیند که هرگز راکب خود را به بیراهه نخواهد برد، بلکه به سر منزل سعادت خواهد رساند. و...

تملق و چاپلوسى

تملق و چاپلوسى


بـسـیارى از دانشمندان علم اخلاق معتقدند که خلق نیکو حدّ وسط میان افراط و تفریط خصلت هاى آدمـى اسـت کـه هـر دو طـرف نـاپـسـنـد است . مثلاً (تهور) و (بزدلى )، دو نمونه از افراط وتـفـریـط در اسـتـفـاده از قوّه غضب است که هر دو ناپسندند و میانگین آن دو، (شجاعت ) نامیده مى شود که بسیار پسندیده است .
مـدح و تـمـجید معقول و واقعى از دیگران ، کارى پسندیده و در مواردى لازم و ضرورى است ولى مـبـالغـه در ثـنـاگـویـى و تـعریف و تمجید ناحق از دیگران که افراط در قضیه است و تملّق وچـاپـلوسـى نام دارد کارى بس زشت و نکوهیده است . چنان که خوددارى از تحسین و مدح واقعى درهنگام ضرورت ، طرف تفریط و ناپسند است .
امیر مؤ منان (ع ) حدود افراط و تفریط و جایگاه شایسته آن را بدین گونه ترسیم مى کند:  اَلثَّن اءُ بـِاَکـْثـَرَ مـِنَ الاِْسـْتـِحـْق اقِ مـَلَقٌ وَالتَّقـْصـی رُ عـَنِ الاِْسـْتـِحـْق اقِ عـَىُّ اَوْحَسَدٌ
تعریف بیشتر از استحقاق ، چاپلوسى و کمتر از آن ، ناتوانى یا حسدورزى است .

«جهل‏» و «غرور»

«جهل‏» و «غرور»

دو واژه‏اى است که در آثار پیر سپید سیرت حاج میرزا جواد آقا بسیار دیده مى‏شود.  در نگاه‏وى گناه و آتش دوزخ محصول این‏درخت فاسد در اعمال و اندیشه  آدمى‏است.این‏عالم عامل‏و عارف فرزانه‏رضایت کاذب افراد جاهل پس‏از اندکى‏گریستن‏از خوف خداو یا ناز و کرشمه‏افراد پس‏از شب‏زنده‏دارى در شبى‏از سال را نشان این جهالت و غرور مى‏داند و این افراد را از عبادت‏ها، زهدها و گریه‏هاى بسیار امام سجادعلیه السلام بى خبر دانسته، امامى که با آه و زارى، استغفار و گریه چهل ساله‏اش به خداوند مى‏گوید: اگر مرا به عذاب همه خلایق معذب گردانى و طبقات جهنم را از من پرکنى، این در مقابل عقوبتى که مستحق آن هستم اندک خواهد بود. آرى معرفت اندک، عبادت قلیل، توقع بسیار و معاصى فراوان سراسر وجود، بینش و بصیرت ما را فراگرفته است; راهى جز کمک خواستن از پروردگار مهربان خویش، نداریم. باید به وى شکوه کنیم تا با رحمت‏خود و شفاعت اهل بیت‏علیهم السلام از ما درگذرد و جهل و غرور را از ما دور کرده، با نور هدایت معصومین‏علیهم السلام ما را از تاریکى ضلالت‏به صراط روشن هدایت رهنمود سازد.