مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مرغ جان

مرغ جان را هر دو عالم آشیانی بیش نیست

حاصلم زین قرص زرین ، نیم نانی بیش نیست

ازنعیم روضه رضوان غرض دانی که چیست؟

وصل جانان،ورنه جنت بوستانی بیش نیست

گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار

باز می گویم سری برآستانی بیش نیست

آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام

کز وجودم این که می بینی نشانی بیش نیست

چند گویم هر نفس کآهم زگردون درگذشت

کآسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست

گفتمش چشمت به مستی خون جانم ریخت گفت

گر چه خون خوارست، آخر ناتوانی بیش نیست

گر به جان قانع شود در پایش افشانم روان

کآنچه در دستست، حالی نیم جانی بیش نیست

یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار

زآنکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست

خواجوی کرمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد