مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) را تسلیت می گویم

 

 

  

  

روی من و تربت بیابان بقیع         دست من و دامان امامان بقیع

             

جان خسته و دل کبابم و دیده پر اشک       در آرزوی  قبور ویران بقیع    

 

سیره عملى امام باقر(ع)

سیره عملى امام باقر(ع)

عبادت

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیادمى‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏داشت. سجده گاهش از اشک چشمش‏تر شده بود.

امام صادق فرمود:پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت:«خدایا، فرمانم دادى نبردم،نهیم کردى، اطاعت نکردم، اکنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم‏».

آنگاه که به سفر حج مى‏رفت، چون به حرم مى‏رسید، غسل مى‏کرد، کفشهایش را در دست‏مى‏گرفت و مسافتى را پیاده مى‏رفت. و چون وارد مسجد الحرام مى‏شد به کعبه نگاه‏مى‏کرد و با صداى بلند مى‏گریست، غلامش افلح مى‏گوید:با امام باقر حج گزاردم، چون‏وارد مسجدالحرام شد، به «بیت‏» نگاه کرد و گریست تا آنکه صدایش بلند شد،گفتم: «فدایت‏شوم، مردم به شما نگاه مى‏کنند، آهسته‏تر گریه کنید»،فرمود:«واى بر تو اى افلح، چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت‏به من نگاه‏کند، و فرداى قیامت‏بدین سبب، نزدش رستگار شوم‏». حتى در شب وفاتش، مناجات‏شبانه‏اش را ترک نکرد. چون غمگین مى‏شد، زنان و کودکان را جمع مى‏کرد، او دعامى‏کرد و آنها آمین مى‏گفتند.

مهابت و شجاعت

علم و تقوایش، زهد و پارسایى‏اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود که کسى نمى‏توانست او را سیر نگاه کند.

و دانشمندان بزرگ از جمله‏«حکم بن عتیبه‏» با همه عظمت و بزرگى‏اش، در نزد او،کودکى دانش‏آموز مى‏نمود، یکى از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به هنگام‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت‏با طرح سوالى او راشرمنده کند، و چون به نزد آن گرامى رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش‏پرید و زبانش بند آمد. یا آنکه در میان مردم چون یکى از آنها بود، و ازمتواضع‏ترین مردم به شمار مى‏آمد، ولى در مقابل ستمکاران، شجاعانه مى‏ایستاد و ازحق و حقیقت دفاع مى‏کرد. آنگاه که خلیفه اموى هشام بن عبدالملک، آن حضرت را به‏دمشق احضار کرده بود، در مجلسى که تمام سران اموى گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس دیگر بزرگان بنى‏امیه آن حضرت را سرزنش کردند.

مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر دفاع کرد، چنانکه هشام از سخن‏آن حضرت، که امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفى مى‏کرد، به اندازه‏اى خشمگین شدکه فرمان داد امام را زندانى کنند. در مجلسى دیگر در نزد هشام در حالى که درکنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت‏خانواده خود را اثبات‏کرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، که صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیزیارى مسلمانان سفارش مى‏کرد و مى‏فرمود: «دوست داشتنى‏ترین کارها نزد خدا این‏است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».

با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت‏به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران‏در مى‏گذشت، اگر نیمه شب مهمانى مى‏رسید با مهربانى در برویش باز مى‏کرد و در بازکردن بار و بنه‏اش به او کمک مى‏کرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مى‏کرد،لغزشهاى یاران را نادیده مى‏گرفت و مى‏فرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است‏».

از تحقیر مسلمانان نهى مى‏کرد و به غلامان و کنیزانش مى‏فرمود: «گدایان را گداننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدابزنید».

در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مى‏کرد آنگاه که‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه‏تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.

یاران و همراهان را غذا مى‏داد و چون کمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مى‏کرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.

آراستگى ظاهر

موى سرش تمیز و مرتب بود و مى‏فرمود:«هرکس موى نگه مى‏دارد، آنرامرتب کند و فرق بگذارد» و به دو طرف سرشانه کند، ریش خود را کوتاه مى‏کرد و خطمى‏گرفت و موهاى دو طرف صورت و زیر چانه‏اش را مى‏سترد، حجامت مى‏کرد. دستها وناخنهایش را حنا مى‏گرفت. دندانهایش را که سست‏شده بود، با طلا محکم کرده بودانگشترى در دست مى‏کرد، نقش انگشترى‏اش «العزه لله‏» بود.

غذا خوردن

غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏کرد، و آنچه‏را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، بر مى‏داشت و اگر در بیابان بودبراى پرندگان وا مى‏نهاد.

میهمانى دادن

غذا دادن به مومنین بویژه شیعیان را بسیار مهم مى‏شمرد و به‏یاران خود سفارش مى‏کرد، که دوستان و هم کیشان خود را میهمان کنند و غذا بدهندمى‏فرمود:«کمک به خانواده یک مسلمان و سیر کردن شکمشان و بى‏نیاز کردن آنها ازمردم، برایم از هفتاد حج‏بهتر است‏» به سیر کردن شکم خیلى اهمیت مى‏داد. و سیرکردن یک نفر نزد وى از آزاد کردن یک بنده بهتر بود.

خانه‏اش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه‏مى‏برد. به میهمانان غذاى لذیذ مى‏داد، اجازه نمى‏داد میهمانش کارى انجام دهد.

تجارت و کار

یارانش را به کار و کسب تشویق مى‏کرد، از شغل آنها مى‏پرسید. اگربیکار بودند، سفارش اءکید مى‏کرد که به کارى مشغول شوند و مى‏فرمود:«من کسى راکه کار و کاسبى را رها کرده و به پشت‏بخوابد و بگوید; خدایا روزیم ده، دشمن‏دارم‏» به یکى از یارانش که بیکار بود فرمود:«مغازه‏اى بگیر، جلویش را جاروب‏کن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنین کنى وظیفه‏ات را انجام داده‏اى!» به‏یارانش سفارش مى‏کرد که اگر آب یا زمینى را مى‏فروشند حتما با پول آن آب و زمین‏بخرند. آن گرامى تنها سفارش به کار نمى‏کرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش‏مى‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق ریزان کار مى‏کرد. آن حضرت‏مى‏فرمود:«دنیا چه یاور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خویش را به کارى وامى‏داشت‏بر آنها سخت نمى‏گرفت و آنها را در انجام کار آزاد مى‏گذاشت، اگر کارشان‏سنگین و مشکل بود خود نیز به آنها کمک مى‏کرد و مى‏فرمود:«هرگاه غلامان خود رابه کار مى‏گیرید، و کار بر آنان سخت است‏خودتان نیز با آنان کار کنید».

سخاوت و بخشش

امام باقر(ع) با آنکه درآمدش کم، خرجش بسیار و عیال وار بود، درعین حال بخشندگى‏اش بین خاص و عام آشکار و بزرگوارى‏اش - مشهور، و فضل و نیکى‏اش‏معروف بود، افراد زیادى به امید بهره‏مندى از جود و کرمش به سویش مى‏شتافتند وهیچ یک ناامید بر نمى‏گشتند. هرکس به خانه‏اش وارد مى‏شد، از آنجا بیرون نمى‏رفت،مگر آنکه غذایش مى‏داد، لباس نیکویش مى‏پوشاند و مبلغى پول به او مى‏بخشید بخشش‏او به حدى بود که مورد اعتراض نزدیکان قرار گرفت. آن حضرت یاور بیچارگان، یاردرماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود.

هرگاه شیعیانش از شهرهاى دیگر به دیدارش مى‏رفتند. زاد و توشه راه، لباس وجایزه‏شان مى‏داد، و مى‏فرمود:«پیش از آنکه ملاقاتم کنید اینها برایتان آماده شده‏بود».

جایزه‏هایش بین پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏بخشید و هم به یاران وخویشانش سفارش مى‏کرد که بخشنده باشند، در یک روز هشت هزار دینار به مستمندان‏مدینه بخشید و خانواده‏اى را که یازده نفر بودند و همه غلام و کنیز بودند آزادکرد. به سبب بخششهایش نیازمندان زیادى به منزلش مراجعه مى‏کردند و آن حضرت به‏غلامان و کنیزانش سفارش مى‏کرد که آنها را تحقیر نکنند و گدا ننامند بلکه آنان‏را به بهترین نامهایشان صدا بزنند. هر روز جمعه یک دینار صدقه مى‏داد ومى‏فرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى‏شود» و نیز مى‏فرمود:«نیکى،فقر را مى‏زداید و بر عمر مى‏افزاید و از مرگ بد پیشگیرى مى‏کند». پیوسته یارانش‏را به همدرى و دستگیرى یکدیگر سفارش مى‏کرد و مى‏فرمود«چه بد برادرى است،برادرى که چون غنى باشى همراهت‏باشد و چون فقیر شوى تو را تنها بگذارد». ومى‏فرمود: «برادرى آنگاه کامل است که یکى از شما دست در جیب رفیقش کند و هرچه مى‏خواهد برگیرد».


ماهنامه کوثر شماره 19- محمد الله اکبرى

نظرات 1 + ارسال نظر
شاپرک 1388,09,04 ساعت 08:44 ق.ظ http://shaparak49.blogsky.com/

سالروز شهادت شکافنده علوم را به همه دوستدارانش تسلیت عرض می نمایم

کلامی از آن امام بزرگوار:
"تو را به‌ پنج‌ چیز سفارش‌ مى‌کنم‌ : اگر مورد ستم‌ واقع‌ شدى‌ ستم‌ مکن‌ ،اگر به‌ تو خیانت‌ کردند خیانت‌ مکن‌ ، اگر تکذیبت‌ کردند خشمگین‌ مشو ، اگرمدحت‌ کنند شادمشو ، و اگر نکوهشت‌ کنند ، بیتابى‌ مکن‌ "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد