مراد از امامت پیشوائى دین در دنیاى مردم است و شخص پیشوا امام نامیده مىشود. شیعه معتقد است که پس از درگذشت پیامبر از جانب خداى متعال امامى براى مردم تعیین شود که حافظ و نگهبان معارف و احکام دین باشد و مردم را براه حق هدایت کند.
هرگز نمىتوان باور کرد پیغمبر گرامى که بنص کتاب خدا نسبت بامت خود از همه دلسوزتر و مهربانتر بود در حکمى از احکام الهى که براى جامعه اسلامى بى تردید در درجه اول اهمیت کى باشد و عقل و فطرت سلیم بر وجوب آن حکم مىکند در همه مدت عمر خاموش نشیند و از بیانش صرف نظر کند.
تعیین جانشین از طرف پیغمبر
از امام نمىتوان بى نیاز بود
بیان پیغمبر اکرم درباره ولایت
امامت و پیشوائى امت
سرپرستى امور دین و دنیاى جامعه اسلامى را امامت مىنامیم، امامت یکى از اصول مسلمه آئین مقدس اسلام مىباشد و در آیاتى که خداى متعال سازمان دین خود را معرفى مىنماید باین مطلب تصریح کرده است.
مراد از امامت پیشوائى دین در دنیاى مردم است و شخص پیشوا امام نامیده مىشود. شیعه معتقد است که پس از درگذشت پیامبر از جانب خداى متعال امامى براى مردم تعیین شود که حافظ و نگهبان معارف و احکام دین باشد و مردم را براه حق هدایت کند.
یک سازمان دولتى که در کشورى تشکیل مىشود و کارهاى عمومى مردم را اداره مىکند خود کار نیست و تا جمعى از افراد شایسته و کاردان در نگهدارى و اداره آن کوشش نکنند قابل بقا نخواهد بود و مردم را از فوائد خود بهرمند نخواهد ساخت.
هر سازمان دیگرى نیز که در جامعههاى بشرى بوجود مىآید مانند سازمانهاى فرهنگى و سازمانهاى مختلف اقتصادى همین حکم را دارد و هرگز از گردانندگان شایسته و درستکار بى نیاز نیست وگرنه در اندک زمانى از بین رفته بانحلال خواهد گرائید. این حقیقت روشنى است که هر نظر سادهئى آن را درک مىکند و تجربه و آزمایشهاى بسیار نیز بدرستى آن گواهى مىدهد.
شک نیست که سازمان دین اسلام نیز که بجرأت مىتوان آنرا وسیعترین سازمانهاى جهانى نامید همین حکم را دارد و در بقا جریان خود بنگهبان و گرداننده نیازمند است و پیوسته افراد شایستهئى مىخواهد که معارف و قوانین آنرا بمردم برسانند و مقررات دقیق آنرا در جامعه اسلامى اجراء کنند و کمترین غفلت و مسامحه در رعایت و نگهدارى آن روا ندارند.
دلیل دیگر از راه عقل - و از طرف دیگر چنانکه در دلیل نبوت گفتیم یکى از مقاصد آفرینش هدایت مردم براه راست مىباشد چون همانطور که خداى مهربان احتیاجات همه آفریدههاى خود را رفع کرده وسایل پیشرفت آنها را در اختیارشان گذاشته باید نیازى را که انسان باعتقاد صحیح و اخلاق پسندیده و کارهاى نیکو دارد با فرستادن پیغمبران و رسانیدن پیغامهاى خود برطرف نماید.
بهمین دلیل خداى مهربان پس از رحلت پیغمبر براى نگهبانى دین و هدایت مردم باید امام و پیشوائى تعیین نماید و مردم را بعقل خودشان که بیشتر اوقات مغلوب هوى و هوس مىشود وانگذارد و همان طور که پیغمبر را بهمه نیازمندىها و درمان تمام دردهاى فردى و اجتماعى بشر آگاه نموده و او را از هر گونه اشتباه و خطا مصون و محفوظ داشته لازم است که امام و پیشواى دینى را نیز علم و عصمت مرحمت فرماید.
با این دلیل عقلى روشن مىشود که براى هدایت مردم و حفظ و حراست دین و اجراء مقررات آن پس از رحلت پیغمبر باید امامى از جانب خداى متعال تعیین شود.
دلیل دیگر از راه نقل:
از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بطرق مختلف روایت شده است که امت اسلام پس از آن حضرت امامان و پیشوایانى دارد که جانشینان وى مىباشند.
در روایت معروفى که خاصه وعامه نقل کردهاند آن حضرت مىفرماید:امامان دوازده نفر مىباشند و همه از قریشند و در روایت مشهور به جابر انصارى فرموده: که امامان دوازده نفرند سپس نامهاى ایشان را یکى یکى شمرده بجابر فرمود که تو پنجمین امام را درک خواهى کرد سلام مرا باو برسان.
گذشته از اینها پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) جانشین خود را که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد (بخصوص) تعیین فرموده است آنحضرت نیز امام پس از خود را معرفى کرده و همچنین هر امامى امام بعد از خود را معین نموده است.
تردید نیست از روزیکه تاریخ بشریت شروع شده است و اجتماع در خانواده انسانیت ریشه دوانیده و در گوشه و کنار جهان جامعههاى کوچک یا بزرگ، مترقى یا غیر مترقى تشکیل یافته هرگز جامعهاى بدون زمامدار و سرپرست نتوانسته است کمترین زمانى بزندگى خود ادامه دهد هر جا جامعه متشکلى بوده زمامدار و سرپرستى از راه قهر و غلبه یا انتخاب داشته است حتى در اجتماعات خانوادگى کوچک که بیش از چند عضو ندارد همین روش عملى است اینجا است که انسان با فطرت خدادادى خود بدون تردید ادراک مىکند که هر جامعه نیارمند بسرپرست و زمامدار مىباشد.
خداى متعال در آیه شریفه: فاقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم سوره روم آیه 30 دین خود را دین فطرى معرفى مىنماید و بیان مىکند که دستورات این آئین پاک با چیزهائى که انسان با نهاد بى آلایش خود درک مىکند توافق کامل دارد.
خداى متعال در این آیه شریفه همه ادراکات فطرى انسان و قضاوتهاى نهاد بى آلایش وى را (که یکى از روشنترین آنها مسئله لزوم زمامدار و سرپرست در جامعه مىباشد) اعتبار مىدهد و امضاء مىفرماید.
بیان پیغمبر اکرم درباره ولایت:
خداى متعال در صفت پیغمبر گرامى خود مىفرماید: لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم سوره برائت آیه 128 خلاصه ترجمه:
پیامبرى بسوى شما آمده که از خودتان مىباشد، گرفتارى و بسختى افتادن شما براى وى ناگوار است او بهمه شما علاقمند است و بایمان آورندگان دلسوز و مهربان مىباشد.
هرگز نمىتوان باور کرد پیغمبر گرامى که بنص کتاب خدا نسبت بامت خود از همه دلسوزتر و مهربانتر بود در حکمى از احکام الهى که براى جامعه اسلامى بى تردید در درجه اول اهمیت کى باشد و عقل و فطرت سلیم بر وجوب آن حکم مىکند در همه مدت عمر خاموش نشیند و از بیانش صرف نظر کند.
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از همه بهتر مىدانست که این سازمان متشکل و پهناور اسلام (که پهناورترین سازمان جهانى است) تنها سازمان ده بیست ساله نیست که خودش سرپرستى آنرا بعهده کیرد بلکه سازمانى است همگانى و همیگشى که باید تا ابد جهان بشریت را اداره کند.
از اینروى بود که اوضاع هزارها سال پس از خود را پیش بینى کرده دستورهاى لازم راجع بآنها صادر مىکرد پیغمبر اکرم مىدانست که دین سازمانى است اجتماعى و هیچ سازمان اجتماعى نمىتواند بى سرپرست و بدون زمامدار حتى یکساعت سرپاى بایستد و بزندگى خود ادامه دهد.
بنابراین سرپرستى لازم است که از معارف و قوانین دین نگهدارى نماید و چرخ جامعه را بگردش درآورد و مردم را بسوى سعادت دنیا و آخرت راهنمائى و رهبرى کند.
بنابراین چگونه متصور است که فرداى روز رحلت خود را فراموش کند یا نسبت به آن علاقه نشان ندهد؟
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) همینکه چند روز براى جنگ یا حج از مدینه غیبت مىفرمود براى اداره امور مردم کسى را بجاى خود مىگماشت و همچنین براى شهرهائى که بدست مسلمانان مىافتاد فرماندار نصب مىکرد، و براى هر لشکر و دستهاى که به جنگى اعزام مىداشت امیر و فرمانروائى تعیین مىنمود و حتى گاهى مىفرمود:
امیر شما فلان است و اگر کشته شود فلان و اگر وى نیز کشته شد فلان مىباشد با این روش که آنحضرت داشت چگونه مىتوان باور کرد که هنگام سفر آخرت کسى را بجاى خود معرفى نکرده باشد؟
خلاصه کسیکه با نظر عمیق بمقاصد عالیه اسلام و هدف پاک آورنده عظیم الشأن آن نگاه کند بدون تردید تصدیق خواهد کرد که امر امامت و ولایت بر امور مسلمین حل شده و روشن گردیده است.
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در خصوص مسئله ولایت و سرپرستى امور مسلمانان پس از خود تنها به بیانات سربسته اکتفا نفرمود بلکه از اولین روز دعوت، مسأله ولایت را همراه توحید و نبوت صریحاً بیان فرموده و سرپرستى و ولایت على (علیه السلام) را بر امور دین و دنیا و جانشینى ویرا در همه امور مسلمین اعلام فرمود.
و چنانکه گذشت بموجب روایتى که عامه و خاصه نقل کردهاند در نخستین روزى که آنحضرت مأمور بدعوت علنى شد خویشاوندان خود را دعوت نموده آنانرا در مجلسى جمع ساخت و در آن مجلس وزارت و وصایت و خلافت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) را آشکارا اثبات و مستقر ساخت نیز در آخرین روزهاى زندگى در غدیرخم میان صد و بیست هزار جمعیت دست على (علیه السلام) را گرفته بلند کرد و فرمود: من کنت مولاه فهذا على مولاه بهر کس من ولایت و سمت سرپرستى دارم على نیز ولایت و سمت سرپرستى دارد.
چنانکه در بحت نبوت روشن شد مقتضاى عنایت و توجهى که پروردگار جهان بسلسله آفرینش دارد اینست که هر آفریدهاى از آفریدههاى خود را بسوى هدف معین (که رسیدن بدرجه کمال باشد) هدایت نماید مثلا درخت میوه را بسوى رشد و نمو و شکوفه کردن و میوه دادن رهبرى مىشود و مسیر زندگى آن غیر از مسیر یک پرنده است؛ و همچنین یک پرنده نیز راه ویژه خود را مىپیماید و هدف مخصوص خود را تعقیب مىکند نه راه و هدف یک درخت را؛ و بهمین ترتیب هر آفریدهاى جز رسیدن بسر منزل مخصوص خودش و پیمودن راه مناسب آن بچیز دیگر راهنمائى نمىشود. و معلوم است که انسان نیز یکى از آفریدههاى خدا و مشمول همین قانون کلى هدایت مىباشد.
و روشن شد که سعادت زندگى انسان چون از راه اختیار و اراده بدست مىآید هدایت الهى مخصوص بوى از راه دعوت و تبلیغ و فرستادن دین و آئین بوسیله پیامبران باید انجام گیرد تا انسان را حجتى بر خداى متعال نباشد چنانکه آیه شریفه: رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس على الله حجه بعد الرسل. دلالت مىکند. همان دلیلى که فرستادن پیامبران و برقرار ساختن دعوت دینى را ایجاب مىکرد عیناً اقتضا مىکند که پس از درگذشتن پیامبر که با عصمت خود نگهبان دین و رهبر مردم بود باید خداى متعال کسیرا که در اوصاف کمالى (بغیر از وحى و نبوت) مانند او باشد بجاى وى بگمارد که معارف و شرایع دین را دست نخورده نگهبانى کند و مردم را رهبرى نماید و گرنه برنامه هدایت عمومى بهم مىخورد و حجت مردم بر خدا تمام مىشود.
چنانکه عقل بواسطه خطا و لغزشى که دارد نمىتواند مردم را از پیامبران خدا بى نیاز نماید همچنین وجود علماء دین در میان امت و تبلیغات دینى آنان مردم را از امام مستغنى نمىکند؛ زیرا چنانکه روشن شد بحث در این نیست که مردم از دین پیروى مىکنند یا نمىکنند بلکه سخن در این است که دین خدا باید دست نخورده و بى اینکه تغییر و تبدیل پذیرد یا از میان برود بمردم برسد.
معلوم است علماء امت هر چه صالح و باتقوى هم باشند از خطا و معصیت مصون و معصوم نیستند و تباه شدن یا تغییر یافتن برخى از معارف و قوانین دینى از ناحیه آنان اگر چه غیر عمدى باشد محال نیست. بهترین شاهد این مطلب وجود مذاهب گوناگون و اختلافاتى است که در اسلام بوجود آمده است.
پس در هر حال وجود امامى لازم است که معارف و قوانین حقیقى دین خدا پیش او محفوظ بماند و هر وقت مردم استعداد پیدا کردند بتوانند از راهنمائى وى استفاده نمایند.
برگرفته شده از کتاب آموزش دین – مرحوم علامه طباطبایی