مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

«حدیث نفس‏»

حدیث نفس؛ زیارت نامه‏اى است از انسان به خویشتن خویش. شکایت نامه‏اى است که به محضر عقل و وجدان تسلیم مى‏شود تا هواى نفس را در زندان تادیب افکنده، راه دشمنى‏ها را ببندد.

حدیث نفس محکمه‏اى است‏با شاهدان بسیار و با قضاوت «فطرت‏»، در تالار وجود انسان‏هاى پاک و الهى; آنها که پاى از سنگلاخ دشمنى‏ها بیرون برده و دست از منجلاب هوس‏ها شسته، دل در کوى حضرت حق دارند و سر بر آستان او مى‏سایند.

حدیث نفس دستورالعملى است از صمیم جان براى روشنى روان، دستورالعملى که بایدها و نبایدهاى آینده را پس از «بود»هاى گذشته ترسیم مى‏کند.

حدیث نفس گفتارى از سر صدق با خداوند است که اگر از وارستگانى همچون مرحوم حاج میرزا جواد آقا باشد بهترین دستورالعمل براى همیشه زندگى است.

این عالم عارف چون لب به سخن مى‏گشاید و خویشتن خویش را در محضر پروردگار به محاکمه مى‏کشاند، گاه نگاهى به بلنداى عظمت‏خداوند مى‏کند و زمانى صحبت از ناتوانى خود کرده، یاد حق را آرامش‏بخش خویش مى‏شمرد: خداى من! مولاى من! شروع سخن حاج میرزا جواد آقا با یاد خداوند است: «مولاى من!» درپى آن از بى تحملى خویش در برابر عذاب الهى سخن به میان مى‏آورد. طلب مغفرت خود را مبتنى بر این ضعف و ناتوانى دانسته، ادامه مى‏دهد که با فکر بسیارى که در حالات خود کردم بر آن شدم پروردگارم را خالص و مخلص عبادت کنم و دربند بندگى او باشم. اما هوس‏ها بر من مسلط شد و مرا در شوره‏زار خودبینى و غرور گم کرد.

سپس هدایت‏خویش را از پروردگار خواسته، رحمت و دلسوزى مى‏طلبد. درماندگى و خوارى خویش را به خاطر مى‏آورد و از بیمارى دل و غوطه‏ور شدن در زشتى‏ها مى‏نالد.

در جاى دیگر «حدیث نفس‏» ناله سر مى‏دهد و مى‏گوید: پروردگارا! تو را به فضل همیشگى‏ات قسم مى‏دهم مرا در ردیف اهل ولایت ثابت‏قدم بدار و با آنان همراه و محشور ساز! آن‏گاه از بزرگوارى در کنار سپیدسیرتان شیفته ولایت‏سخن گفته، پذیرش اعمالش را از پروردگار مى‏طلبد. او تقاضا مى‏کند که پروردگار بزرگ در قیامت نامه عملش را به دست راست وى دهد و برگه جاودانگى در باغ‏هاى بهشت را به دست چپش بسپارد.

یاد خدا طراوت جان و نورانیت روح به وى بخشیده، پروردگارش را خطاب کرده، از ژرفاى وجود، خشنودى و رضایتش را مى‏طلبد. او حسنات و کارهاى پسندیده خود را در شمار بدى‏ها دانسته، بخشش و گذشت الهى را بسان آبشارى شوینده همه گناهان مى‏داند. از خداوند روشنى چشم مى‏خواهد، پذیرش خود و اعمالش را آرزو مى‏کند و انس با حق تعالى و همراهى و همرازى با او را دلخواه خود مى‏شمارد.

آرزو مى‏کند که در قیامت کرامت‏حق موجب قبولى اعمالش شود تا دیگران را آگاه سازد و از بخشش و عظمت پروردگار سخن بگوید.

عارف بزرگ تبریزى در آخرین فراز از «حدیث نفس‏» براى حضرت محمد و اهل بیتش‏علیهم السلام طلب درود و صلوات الهى مى‏کند و خواستار آمرزش بى‏پایان، بهشت‏بى‏حساب و گذشت‏بى‏عتاب مى‏شود. از دیده بصیرت آمیز سخن مى‏گوید و آن را از خداوند مى‏طلبد. (3) جواد بن شفیع کجاست؟ فرزانه ملکوتى مرحوم حاج میرزا جواد آقا، در برخى از آثار خویش، چون به آیه «ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه‏» مى‏رسد مى‏نویسد:

پس او را در زنجیرى که درازاى آن هفتاد ذراع است، ببندید - که طول هر ذراع آن چندین فرسخ از فرسخ‏هاى دنیاست - ... سر زنجیر را از سر او داخل و از پایین خارج مى‏کنند، گاه از شدت، عظمت و هیبت ملایکه عذاب یاد مى‏کند و زمانى از نزدیکى شیاطین و غذاى دوزخیان سخن به میان مى‏آورد.

پس از این مطالب با سوز و گدازى و صف‏ناپذیر، دفتر دل مى‏گشاید و با پروردگار کریم سخن مى‏گوید. او در این سخن ابتدا از وصف «ارحم الراحمین‏» یاد مى‏کند، سپس طلب مغفرت و رحمت کرده، با تصویر صحنه‏اى خویشتن را در میان شعله‏هاى آتش دیده، فریاد جواد بن شفیع کجاست؟ را باگوش جان مى‏شنود.

خود را کسى مى‏داند که با آرزوهاى دور و دراز و امروز و فردا کردن، عمر خویش را تلف کرده ولبى بر لبیک الهى نگشوده است. از آن هنگام یاد مى‏کند که ضربه‏هاى پى در پى و هول انگیز به سراغش آمده، کشان کشان به سوى عذاب سخت و شکننده برده مى‏شود.

و در این حال به او گفته مى‏شود: بچش، تو همانى که در دنیا آن‏چنان خود را عزیز و گرامى مى‏داشتى!

حاج میرزا جواد آقا را در زنجیر اسارت و آتش‏هاى شعله‏ور مى‏بیند. جایگاه دشوارى که در آن آب سوزان و بدبو مى‏خورد و سمت قعر دوزخ کشیده مى‏شود. از زمانى یاد مى‏کند که نهایت آرزویش مردن است. تا دمى راحتى یابد و لحظه‏اى آرامش گیرد; اما هیهات که از آسایش خبرى نخواهد بود.

از صیحه‏هاى مالک دوزخ، فریادهاى دوزخیان، بسته‏شدن پاها بر پیشانى و سیاهى صورت از ظلمت گناه یاد مى‏کند، آه از نهادش بر مى‏خیزد و با مالک دوزخ از سنگینى زنجیرهاى آهنین و ناتوانى‏اش سخن مى‏گوید. کباب شدن پوست‏بدن وى را به شکوه مى‏آورد و پیمان مى‏بندد که پس از نجات از عذاب دنبال معاصى نرود و زشتى‏هایش را جبران کند; اما فریاد مالک دوزخ بلند مى‏شود که، هرگز! هرگز راه رهایى ندارید و باید براى همیشه بمانید. این جایگاه ذلت‏بار و عذاب آور از آن شماست، سخن نگویید که اگر به فرض محال از این‏جا بیرون روید باز هم همان اعمال‏زشت را مرتکب مى‏شوید. پس راه بازگشت‏بسته، روزنه امیدى نخواهید داشت‏بسوزید و بسازید که کیفر عمل شما همین است.

ناامیدى، تاسف شدید و پشیمانى دردناک مراحل بعدى است که در «حدیث نفس‏» این استاد وارسته دیده مى‏شود. از زندگى در آتش بالباس‏هاى آتشین، ضربه‏هاى گرزها و سنگینى زنجیرها، فرو رفتن در درکات دوزخ سخن مى‏گوید.

آن عارف روشن‏بین در ادامه مى‏فرماید: فریاد واویلا کارساز نبوده، ضربه‏هاى سهمگین همچنان بر سر، کوبیده مى‏شود. خون و چرک از دهن‏ها جارى و سوز تشنگى همچنان باقى است. جگر انسان از سوز عطش پاره پاره شده، چشم از کاسه در آمده، تمامى اجزا از هم گسسته است; اما پوست‏هاى جدید بربدن پوشانده مى‏شود. در این حال دوزخیان به مالک دوزخ مى‏گویند: اى مالک! : از خدا بخواه که جان ما را بگیرد و راحتمان سازد; اما او جواب مى‏دهد: شما هنوز ماندنى هستید!

در پایان مى‏فرماید: قبل از رفتن باید فرصت را غنیمت‏شمرد. راحتى آن سو را فراهم کرد و عذاب دردناک و جانسوز را بر طرف ساخت.

باید در گفتار، اعمال، رفتار و ظاهر و باطن اظهار عجز و ابراز خردى و حقارت کرد تا در مسیر لطف و رحمت‏خداوند قرار گیریم; چرا که تاثر قلبى سبب جوش آمدن دریاى رحمت الهى مى‏شود و آتش عذاب را خاموش مى‏کند. بدین سبب بزرگان در مقام مناجات و استغفار به پیشگاه الهى خود را به حالات مختلف درآورده، حد اکثر ذلت و خوارى را به درگاه خداوندى اظهار مى‏کردند. گاه زنجیر به گردن انداخته، استغفار مى‏کردند و زمانى براى توبه روى خاک مى‏نشستند و گاه داخل قبر رفته، طلب عفو و مغفرت مى‏کردند. (4) بشنو اى نفس! «بشنو اى نفس، بشنو اى کم شرم!» کلمات آغازین شکایت‏نامه اندیشمند خودساخته، حاج میرزا جوادآقاست.

در این گفتار، نفس خود را خطاب قرار داده، از کفران نعمت، نافرمانى‏ها، جنایت‏ها و ستم‏هایش شکوه مى‏کند و عملش را «مصیبت عظما» و «فاجعه بزرگ‏» شمرده، در حسرت و افسوس این خطاى بزرگ لب به استرجاع مى‏گشاید: «انا لله و انا الیه راجعون‏».

آن‏گاه به نفس خود نهیب زده، مى‏گوید: چه حالى خواهیم داشت اگر در این‏گونه کارها مورد خطاب قرار گیریم و به ما بفرماید اى زشت رو! اى بى‏شرم! مگر من خالق تو نبودم؟! مگر همه چیز را براى راحتى تو نیافریدم؟! مگر کارهاى تو را با تدبیر و خیرخواهى انجام ندادم؟!... اما تو در محضر من معصیت کردى! من تو را به چیزى که صلاح تو بود دستور دادم; اما تو از دشمنم اطاعت کردى و با خودت خصومت ورزیدى. هنگامى که تو را به بارگاه کرامت و مجلس انسم دعوت کردم، روى گرداندى; ولى وقتى دشمن من و تو، تو را به قعر ذلت دعوت کرد، فرمانش را اجابت کردى!... .

در این حال چه جوابى دارى! و در محضر پروردگارت چه خواهى گفت؟

نظرات 3 + ارسال نظر
شاپرک 1388,10,01 ساعت 12:00 ق.ظ

سلام دوست گرانقدر

شب یلدای خوش داشته باشید

انشالله که مورد توجه پروردگار قرار بگیریم و بهمون معرفت و ایمان و عشق الهی عنایت کند..

موفق ومو ید باشید..

شاپرک 1388,10,04 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام ادینه خوش

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی

دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی

شکست پشت من از داغ بی تو بودنها
به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی

درون هاله ای از اشک مانده سرگردان
نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی

دگر پرنده احساس مــن نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی

بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد


آقامهدی 1388,10,08 ساعت 02:25 ق.ظ http://keshvareshgh.blogsky.com

سلام.تف به پدر . مادر اونایی که حرمت امام حسین(ع) رو توی روز عاشورا شکوندن.الهی که .....
به خدا قلبم درد گرفت.ایکاش ....
وبلاگت رو خیلی قشنگ ساختی.آفرین.یه سر هم به وبلاگ من بزن و اگه دوست داشته باشی لینک بدیم... منتظرتم.
یاحسین...................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد