مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

معصوم کیست؟

برای درک این موضوع ، لازم است که اول معنای ظلم را بدانیم . ظلم در برابر عدل است و معنای عام دارد که شامل هر نوع ؛ گناه، ستم ، سستی، کجی، ناروایی، ضایع کردن و... می شود. با توجه به خاصیت عالم ناسوت ، می توان مدعی گردید که همه موجودات این عالم به نوعی درگیر یکی از اوصاف ظلم می باشد . منتها  با در نظر داشت مراتب ؛ انسانیت ، حیوانیت ، جمادیت و نباتیت.

با این مقدمه می توان گفت که معصوم مطلق خداوند است و بعد از آن  کسانی هستند که با وجود  توانایی آلوده به  گناه نمی شوند. معنایی عام معصوم همان عدم ارتکاب گناه بزرگ و کوچک است . تفاوت مراتب معصومیت  هم  در اوصاف  بعد از عدم گناه است.

اما چرا معصوم گناه نمی کند ؟ پاسخ این  این پر سش خیلی ساده است : چون معصوم  واقعیت زشتی گناه و زیبای  اطاعت از مولا را می داند . بعد از درک این معانی آیا شایسته آنان است که بازهم گناه کنند؟

مفهوم خودشناسى



خـودشـنـاسـى بـه مـعناى این است که انسان ، مقام واقعى خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکىِ محض نیست ، پرتوى از روح الهى در او هست بداند که در معرفت مى تواند بر فرشتگان ، پـیـشـى گـیـرد، بـدانـد کـه او آزاد و مـخـتـار و مـسـؤ ول خـویـشـتـن و مـسـؤ ول افراد دیگر و مسؤ ول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است .(1)
درک چـنـیـن مـوقـعـیـتـى سـبـب مـى شـود کـه انـسان ، مبداء و معاد و هدف آفرینش جهان را دریابد ، آفـریـدگـار را بـشـنـاسـد، فـرسـتـادگـان او را اطاعت کند، دانش مفید بیاموزد ، از بازیگرى و بـیـهـودگـى بـپرهیزد، کرامت و عزت خویش را حفظ کند، بر گستره فعالیت و سعه وجودى خود بـیـفـزایـد و هـمـواره عـقربه افکار ، کردار و گفتار خویش را به سوى بارگاه قدس ربوبى جهتگیرى کند و چنان شود که امیر مؤ منان صلوات اللّه علیه فرمود:
(رَحِمَ اللّهُ امْرَءً عَلِمَ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْنَ)
(2)
خدا رحمت کند کسى را که بداند از کجا آمده ، در چه جایگاهى هست و به کجا خواهد رفت .
دسـت پرقدرت آفرینش ، چنین توانى را درون انسان تعبیه کرده و او با الهام گیرى از خداوند مى تواند راه را از چاه تشخیص دهد؛
(وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها)
(3)
سوگند به نفس و آن که او را معتدل آفرید ، سپس زشتى و نیکى اش را به او الهام کرد.
نـفـس الهـام گـیـر آدمى ، رفیق صدیقى است که به طور مداوم بسان آینه اى شفاف ، هر خوب و بدى را براى انسان ترسیم مى کند تا بدان روى آورد و از این روى بگرداند و به وادى مقدّس اطمینان گام نهد، (نفس ‍ مطمئنّه ) گردد: ومخاطب خطاب جانفزاى قرآن قرار گیرد که ؛
(یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّکِ راضِیَةًمَرْضِیَّةً)
(4)
اى نـفـس آرام یـافـتـه به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که تو از او خشنود و او از تو خـشـنـود اسـت .از سـوى دیـگـر اگـر آدمـى بـه الهـام نـفـس ، وقـعـى نـنـهـد و بـه جـاى عـمـل نـیـکـو بـه تـبـهـکـارى تـن در دهـد و از نـور تـقـوا بـه سـوى تـاریـکـى فـجـور تمایل پیدا کند، نفس خیر اندیش او به ملامتش مى پردازد تا راه رفته را باز گردد و از تباهى ، دسـت شـویـد. نـفـس در ایـن حـالت ، بـه صفت ارزشمند (لوّامه ) موصوف است که خداوند بدان سوگند یاد مى کند:
(وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ الْلَّوّامَةِ)
(5)
سوگند به نفس ملامتگر !
انـسـان بـایـد قدر چنین نفسى را بداند ، با او همراهى کند، از اعلام خطر او خشنود شود و به او بى اعتنایى نکند چرا که به گفته امام على (ع ):
(لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلا الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها)
(6)
براى جان هاى شما بهایى کمتر از بهشت نیست ، پس آنها را جز در ازاى آن نفروشید.
اگر حالت ملامتگرى نفس ، پایمال شود و هشدارهاى او به کار نیاید ، بتدریج نسبت به زشتى ها بى اعتنا شده ، دست از اعلام خطر بر مى دارد، سپس راه فساد انگیزى در پیش مى گیرد که در این حالت ، (نفس ‍ امّاره ) خوانده مى شود؛
( ... اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى ... )
(7)
همانا نفس ، فراوان به بدیها فرمان مى دهدجز آنچه را پروردگارم رحم کند !
آنـچه در روایات و سخنان بزرگان درباره نکوهش نفس آمده ، مربوط به همین حالت است و آدمى در هـیـچ حـالى نـبـایـد از مـراقـبـت و تـربـیـت نـفـس خـویـش غـفـلت کـنـد و هـر چـه حال او وخیمتر باشد، تیمار و مواظبت بیشترى مى طلبد که در آینده بدان خواهیم پرداخت .


1- انسان در قرآن ، شهید مطهرى ، ص 34 ، صدرا.2- آداب الصلوة ، امام خمینى ، ص 93، مؤ سسه تنظم و نشر آثار امام .3- شمس (91) ، آیات 8-7.4- فجر (89)، آیات 28-27.5- قیامت (75)، آیه 2.6- شرح غرر الحکم ، ج 5، ص 81.7- یوسف (12) ، آیه 53.

وحدت ادیان الهی


باید به این حقیقت ، توجّه داشت این که در قرآن کریم از ادیان مختلفى ، نام برده شده هرگزبه معناى وجود ادیان متعدّد با آرا و عقاید متفاوت و احیانا متضاد دراصول و فروع دینى شان نیست که از سوى قرآن کریم مورد تاءیید قرارگرفته باشد؛زیرا بنابر تصریح قرآن ، اصل دین که منطبق با فطرت انسان  است ، از آدم (ع ) تا خاتم (ص ) یکى بیش نیست ، و آن هم اسلام نام دارد. چنان که فرمود:
(اِنَّ الدّینَ عِنْدَ اللّهِ اِلاسْلا مُ... وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِسْلا مِ د ینا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى اْلاخِرَة مِنَ الْخ اسِرینَ.)
(1)
دین ، نزد خدا، تنها اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق ) است ... و هر کس جز اسلام ،آیین دیگرى براى خود برگزیند، از او پذیرفته نیست ، و در سراى باقى از زیانکاران خواهدبود.
بر این اساس است که قرآن کریم ابراهیم خلیل (ع ) را مسلمان معرفى کرده ، و فرمود:
(ما کانَ اِبْر اهیمُ یَهُودِیّا وَ لا نَصْر انِیا وَلکِنْ کانَ حَنیفا مُسْلِما وَما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ.)
ابراهیم ، نه یهودى بود ونه نصرانى ، بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود، و هرگز ازمشرکان نبود.
در آیه 13 سوره (شورى )، درباره ثبات و وحدت دین خدا که از آدم (ع ) تا خاتم (ع )استمرار دارد، چنین آمده است .
(شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِی اءَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصّى بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى اءَنْ اءَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ...)
آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح ، توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که : دین خدا را، بر پادارید و در آن ، تفرقه ، ایجاد نکنید!
نتیجه ثبات و وحدت دین الهى ، این است که ادیان الهى دراصل دیانت که همان اسلام باشد اشتراک داشته و تفاوت آن ها تنها در مذاهب و شرایع امت ها است ؛زیرا اصل دین که مساءله توحید، وحى ، رسالت ، عصمت ، امامت ، عدالت برزخ ، قیامت ، سراى آخرت و مفاهیمى از این نوع است ، همان خطوط کلّى مى باشد که انسان بر اساس فطرت وسرشت انسانى الهى اش در هر زمان و مکان ، و باهر نژاد و قومیتى ، خواهان آن است . امادستورهاى جزئى و فروع عملى متناسب با ابعاد طبیعى ومادّى آدمى و خصوصیات فردى و قومى افراد به مقتضاى زمان ها و مکان هاى گوناگون ، تغییر مى یابند. این فروع جزئى که دلیل پیدایش ‍ شرایع گوناگون هستند نه تنها موجب کثرت دراصل دین نمى باشند، بلکه نتیجه همان فطرت ثابت و واحد هستند .
(2)
براین اساس ، در قرآن کریم آن جا که محور گفتار،اصول دین یا خطوط کلى فروع آن است چنان که در آیات مربوط به آن ملاحظه کردیم ، سخن از تصدیق کتب آسمانى به یک دیگر است ، که در واقع نمایانگر تصدیق پیامبران (ع ) به یکدیگر مى باشد. (3)
امّا آن جا که محور گفتار، فروع جزئى دین است سخن از تعدد، تفاوت و تغییر است :
(لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجا...)
(4)
براى هر امتى از شما، شریعت و روش خاصّى قرار دادیم .
راز این که ، قرآن کریم هرگز کلمه (دین ) را به صورت جمع (ادیان ) به کار نبرده است، بلکه همواره آن را به صورت مفرد ، استعمال کرده ، همین است که اصول فکرى و عملى که پیامبران به آن مى خوانده اند یکى بوده ، و همه آن ها مردم را به یک شاهراه ، هدایت و به سوى یک هدف مقدّس ، دعوت مى کرده اند؛ اختلاف شرایع و قوانین جزئى در جوهر و ماهیّت این راه که نامش در منطق قرآن (اسلام ) است تاءثیرى نداشته است . تفاوت واختلاف تعالیم پیامبران با یک دیگر از نوع اختلاف برنامه هایى است که در یک کشور، هر چندیک بار به مورد اجرا گذاشته مى شود. و همه آن ها از یک قانون اساسى الهام مى گیرد؛ از اینرو، تعلیمات پیامبران (ع ) در عین پاره اى اختلافات ،مکمّل و متمّم یکدیگر بوده است .
به بیان روشن تر، تفاوت آموزش هاى پیامبران (ع ) با یکدیگر یا از نوع تفاوت تعلیمات کلاس هاى بالاتر با کلاس هاى پایین تر است و یا از نوع تفاوت اجرایى یکاصل کلّى در شرایط و اوضاع گوناگون مى باشد.

1- آل عمران ، آیات 19 و 85.2- برگرفته از شریعت در آیینه معرفت ، عبدالله جوادى آملى ، ص 100 101، معالمالنبوة فى القرآن جعفر سبحانى ، ج 3، ص 119 120.3- ر.ک مائده ، آیات 46 48.4- همان ، آیه 48 .

خدا وانسان

بزرگی وشخصیت انسان فراتر از آن است که او خود را غیر خدای و یا به گناه آلوده نماید. انسان در مقام کرامت وبزرگی بعد از خدا قرار دارد. به بزرگی و عدالت خدای رحمان کسی شک ندارد، پس ای انسان تورا چه می شود که خویش را این قدر کوچک نموده وارزان می فروشی؟

فلسفه ى امامت

امام مهدی (عج) : اَوَ ما رَأَیْتُمْ کَیْفَ جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ مَعاقِلَ تَأْوُونَ إِلَیْها، وَأَعْلاماً تَهْتَدُونَ بِها مِنْ لَدُنْ آدَمَ علیه السلام*

آیا ندیدید که چگونه خداوند براى شما، ملجأهایى قرار داد که به آنان پناه برید، و عَلَم هایى قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا کنون.

شرح

این عبارت، قسمتى از توقیعى است که از ناحیه ى حضرت، به خاطر اختلاف میان ابن أبى غانم قزوینى و جماعتى از شیعیان صادر شده است. ابن ابى غانم معتقد بود که براى امام حسن عسکرى(علیه السلام) جانشینى نیست و امامت به ایشان ختم شده است. گروهى از شیعیان، به حضرت مهدى(علیه السلام)نامه مى نویسند و داستان را باز مى گویند. از ناحیه ى حضرت نامه اى صادر مى شود که حدیث فوق بخشى از آن است.

امام زمان(علیه السلام) بعد از سفارش هاى زیاد در دورى از تردید و شک در امر امامت و وصایت و جانشینى، مى فرمایند: مسئله ى وصایت، در طول تاریخ بشریت، ثابت است و تا انسان وجود دارد، زمین، خالى از حجّت نیست. حضرت مى فرماید:

تاریخ را بنگرید! آیا زمانى را خالى از حجّت دیده اید که اینک اختلاف کرده اید؟

حضرت، در این قسمت از حدیث، براى امامت، دو فایده برشمرده است: یکى، ملجأ و پناه مردم در گرفتارى ها، و دیگرى هدایت کردن مردم به دین الهى; زیرا امام معصوم(علیه السلام) نه تنها هدایتگر مردم به شریعت و دین الهى است، بلکه در مسائل مادّى و دنیوى نیز حلاّل مشکلات مختلف آنان خواهد بود.

الغیبة، شیخ طوسى، ص286، ح245 ; احتجاج، ج2، ص278 ; بحارالأنوار، ج53، ص179، ح9 .

اظلم کیست؟

اظلم کیست؟

در قرآن کریم در حدود 318 بار در باره ظلم با واژه  های مختلف سخن گفته شده است . ظلم گاهی به خویشتن است وگاهی هم به غیر که شامل خداوند و مخلوقات دیگر خداوند می شود. اما در این میان اظلم و یا ظالم ترین کیست ؟

قرآن کریم  اظلم را " سد کنندگان راه خدا" معرفی می کند. این عنوان کلی شامل خیلی از رفتار های کافران و  و غیر کافران می شود . بسیاری از اعمال خود خواهانه و غیر خدای مسلمین ، داخل در این عنوان است . پس باید دقت کنیم که خدای ناکرده در شمار اظلم قرار نگیریم .

ارید ان لا ارید

از بایزید بسطامی نقل است که گفت ؛ روز اول، دنیا را ترک کردم، روز دوم ، عقبی را ترک کردم و روز سوم از ما سوای الله گذشتم و روز چهارم پرسیدند ؛ ما ترید ؟ گفتم : ارید ان لا ارید.

از سخنان حضرت امام موسى بن جعفر (ع )


1 - کوشش کنید اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت کنید: بخشى براى نیایش با خدا بخشى دیگر براى تاءمین معاش و زندگى ، بخش ‍ سوم براى معاشرت با برادران دینى که مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را یاد آورند و در باطن خیرخواه شما مى باشند، و بخش ‍ چهارم براى پرداختن به تفریحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو این برنامه مى توانید وظایف خود را در سه مورد دیگر نیز بخوبى انجام دهید.
2 -
هرگز با خود از فقر سخن نگویید، و به عمر طولانى نیندیشید زیرا هر کس خود را فقیر پندارد یا در فکر فقر در آینده باشد بخل مى ورزد، و هر کس به عمر طولانى بیندیشد آزمند مى شود. در زندگى دنیا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره مند شوید و از این راه به انجام وظایف دینى کمک بگیرید، زیرا: هر کس که دنیاى خود را به خاطر دین ، یا دین را به خاطر دنیا ترک نماید از ما نیست .
3 -
خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان که حق موجب نابودى نیست بلکه نجات دهنده است . باطل را همواره رها کن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست ، بالاخره سبب نابودى است .
4 -
دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهیز، و نادان را بخاطر نادانیش کوچک دار، ولى طردش نکن بلکه او را نزدیک بخوان و به او دانش بیاموز.

حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد

حضرت امام موسى بن جعفر (ع ): حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد

نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت کاظم (ع ) کنیه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهیم ) است . شیعیان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .
امام موسى کاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولى عصر (عج ).
امام کاظم (ع ) به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسى بن جعفر از عبادت و سختکوشى به (عبد صالح ) معروف و در سخاوت و بخشندگى مانند نیاکان بزرگوار خود بود. بدره هاى (کیسه هاى ) سیصد دینارى و چهارصد دینارى و دو هزار دینارى مى آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم مى کرد. از حضرت موسى کاظم (ع ) روایت شده است که فرمود: (پدرم (امام صادق - ع ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مى کرد).
امام (ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى کرد، چنانکه نقل کرده اند: (امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود)  و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنایى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنیا.
امام موسى کاظم (ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و پنهان و آشکار به آنها کمک مى کرد. برخى از فقراى مدینه او را شناخته بودند امّا بعضى - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پى بردند و آن وجود عزیز را شناختند.
امام کاظم (ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادى داشت . قرآن را با صدایى حزین و خوش تلاوت مى کرد. آن چنانکه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مى آمدند و از روى شوق و رقت گریه مى کردند. بدخواهانى بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روى در روى - بد مى گفتند و سخنانى دور از ادب به زبان مى راندند، ولى آن حضرت با بردبارى و شکیبایى با آنها روبرو مى شد، و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح مى آورد، و تنبیه مى فرمود. تاریخ ، برخى از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب (کاظم ) از همین جا پیدا شد. کاظم یعنى : نگهدارنده و فرو خورنده خشم . این رفتار در برابر کسى یا کسانى بوده که از راه جهالت و نادانى یا به تحریک دشمنان به این کارهاى زشت و دور از ادب دست مى زدند. رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (ع ) را روشن مى ساخت ، امّا آنجا که پاى گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و ستمگرى - پیش مى آمد، امام کاظم (ع ) مى فرمود: (( (قل الحق و لو کان فیه هلاکک ) )) یعنى : حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد. ارزش والاى حق به اندازه اى است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنى - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود. با فقرا مى نشست و از بینوایان دلجویى مى کرد. بنده را با آزاد مساوى مى دانست و مى فرمود : همه ، فرزندان آدم و آفریده هاى خدائیم .

نبوت وامامت

نبوت وامامت

دنیا هیچگاه خالی از انسان نبوده و انسان ها هم بدون دین وراهنمایی دینی نبوده اند. پیامبران دارای شریعت وکتاب پنج نفر بودند و این بزرگواران برای تداوم رسالت شان، بعد از خود جانشینانی و به تعبیر ما مسلمانان  امامانی را برای تفسیر کتاب ودین شان به امر خدای مهربان ، تعیین کرده اند. با احتساب جانشینان ، شمارآنان به 124000 هزار نفر می رسد.

اینگونه دعا کن

اینگونه دعا کن

پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و آله همواره جویاى حال یاران خویش بود. روزى ، شنید که یکى از یارانش ، بیمار شده به عیادت او رفت و جویاى حالش شد. بیمار گفت : نماز مغرب را به شما به جماعت خواندم ، شما سوره ((قارعه )) را خواندى ، آنچنان تحت تاءثیر قرار گرفتم که به خدا عرض ‍ کردم : ((خدایا! اگر در نزد تو گنهکارم ، طاقت عذاب آخرت را ندارم ، در همین دنیا مرا عذاب کن .)) اکنون مى بینید که بیمار شده ام .
پیامبر فرمود: دعاى درستى نکرده اى ، مى بایست در دعا، از قرآن سرمشق بگیرى ؛ آنجا که مى فرماید: (رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فى الاَّْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ*پروردگارا هم در دنیا و هم در آخرت ، به ما پاداش نیک بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.)) آنگاه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله براى او دعا کرد و او از بیمارى نجات یافت.

*بقره ، ص 201

اسرار عمر طولانی فاش شد

 واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی فاکس نیوز : گروهی از پزشکان انجمن قلب امریکا اعلام کردند در صورت رعایت هفت راز سلامتی ، افراد می توانند تا 40 سال بیشتر به زندگی ادامه دهند.
پژوهشگران هفت عامل مهم را به شرح زیر اعلام کردند:
نکشیدن سیگار
کم کردن شاخص جرم بدن ( بی ام آی) به زیر 25 .
150 دقیقه ورزش ملایم در هفته.
کاهش کلسترول بدن به کمتر از 200 واحد.
کاهش فشارخون .
نگاه د اشتن قندخون زیر 100 .
رعایت کردن چهار تا پنج مورد از رژیم های غذایی مانند مصرف روزانه چهار تا پنج نوبت میوه و سبزیجات تازه ، مصرف سه تا چهار بار گوشت ماهی ؛ هربارصد گرم در هفته ، ننوشیدن بیش از 1020 گرم نوشابه های قندی در هفته ، خوردن سه تا چهار بار غلات دارای فیبر غنی هرباربه میزان 100 گرم در روز و مصرف روزانه کمتر از 1500 میلی گرم نمک طعام .

نظام احسن

نظام احسن

اقتضاء وجود آدمی در این جهان خیر وشر است ؛ یعنی او نه مجبور، مجبور است ونه مختارمطلق. او می تواند کارخوب انجام دهد و نتیجه آن را بگیرد وهم می تواند کار شر انجام دهد و پاداش آن را در یافت نماید. هنر آن است که با وجود توانایی ،  کار بد وشر انجام ندهد.