مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

نیک خویان

اویس قرنى از کوچه‏اى مى‏گذشت و کودکان بر او سنگ مى‏انداختند . مى‏گفت: (( بارى اگر سنگ مى‏اندازید، سنگ‏هاى خرد اندازید تا پاى من شکسته نشود که بر پاى ناسالم نماز نمى‏توانم خواند.))
کسى، جوانمردى را دشنام مى‏داد و با او مى‏رفت . جوانمرد، خاموش بود . چون به نزدیک قبیله خویش رسید، بایستاد و آن مرد دشنام گوى را گفت:
((اگر باز دشنامى مانده است، همین جا بگو که اگر قوم من بشنوند، تو را مى‏رنجانند .))

ابراهیم ادهم را کسى زد و سر او شکست . ابراهیم، او را دعا گفت . او را گفتند: کسى را دعا مى‏گویى که از او به تو جراحت رسیده است!؟ گفت: از ضربت و ظلم او به من ثواب مى‏رسد و چون نصیب من از او خیر است، نخواستم بهره او از من جز نیکى باشد؛ پس دعایش گفتم .

- برگرفته از: کیمیاى سعادت، ج 2، ص 26و 25 .

تکالیف ما در قبال قرآن کریم

1 ـ فراگیری قرآن  


قال علی (ع) «تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب." قرآن را فرا بگیرید که برترین کلام است. و در آن بیندیشید که بهار قلبهاست. بعد از شناخت جایگاه و درک فضائل قرآن لازم است که به فراگیری صحیح علوم آن بپردازیم. چرا که قرآن محور اساسی دین و کتاب قانون الهی است و بر هر مسلمانی لازم است که در راه فراگیری آن بکوشد دراین باره امام صادق (ع) فرمودند: «ینبغی للمؤمن ان لایموت حتی یتعلم القرآن او یکون فی تعلمه". شایسته است که مسلمان مومن از دنیا نرود مگر آن که قرآن را فراگرفته و یا در حال فراگیری آن باشد...علاوه بر فراگیری قرآن وظیفه تعلیم آن بدیگران نیز بر گردن ماست چنانکه پیامبر اکرم (ص)‌ می‌فرماید: «خیرکم من تعلم القرآن و علمه".بهترین شما کسی است که قرآن رافرابگیردوبه دیگران نیزبیاموزد... و این نه بعنوان یک حق بلکه یک تکلیف برای مسلمان تعیین شده است تا در راستای فرادهی قرآن به دیگران نیز کوشا باشد.

تأثیر متقابل «اخلاق» و «رفتار»

رابطه اخلاق و عمل، و تأثیر اخلاق در عمل، چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد چرا که اعمال ما معمولا از صفات درونى ما سرچشمه مى گیرد، شخصى که بخل یا حسد یا تکبّر در درون قلب او لانه کرده و روح و فکر او را به رنگ خود در آورده است، طبیعى است که اعمالش به همان رنگ باشد; حسود همیشه اعمالش نشان مى دهد که این خوى زشت، همچون جرقه آتشى در جان او شعلهور است و او را آرام نمى گذارد و همچنین افراد متکبّر، راه رفتن، سخن گفتن، نشست و برخاست آنها همه رنگ تکبّر دارند، و این حکم در تمام صفات اخلاقى خوب و بد جارى و سارى است.

به همین دلیل ، بعضى از محقّقان این گونه اعمال را اعمال اخلاقى مى دانند; یعنى، اعمالى که صرفاً ناشى از اخلاق نیک و بد است، در مقابل اعمالى که گاه از انسان سر مى زند، و مثلا تحت تأثیر امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد و اندرز صورت گرفته، بى آن که ریشه اخلاقى داشته باشد، البتّه این گونه اعمال نسبت به اعمال اخلاقى کمتر است.

و از اینجا مى توان نتیجه گرفت که براى اصلاح جامعه، و اصلاح اعمال مردم باید به  اصلاح ریشه هاى اخلاقى عمل پرداخت، چرا که غالب اعمال متّکى به ریشه هاى اخلاقى است.

به همین دلیل، بیشترین کوششهاى انبیاى الهى و مصلحان جوامع اسلامى، مصروف این امر شده است که با تربیت صحیح، فضائل اخلاقى را در فرد فرد جامعه پرورش دهند و رذائل را به حدّ اقل برسانند تا اعمال که تراوش صفات اخلاقى است اصلاح گردد. تعبیر به تزکیه در آیات متعدّد از قرآن مجید نیز اشاره به همین معنى است، این از یک سو.

از سوى دیگر، تکرار یک عمل نیز مى تواند تأثیرى در شکل گیرى اخلاق بگذارد، زیرا هر عملى انسان انجام مى دهد، خواه ناخواه اثرى در روح او مى گذارد و تکرار آن، آن اثر را پررنگ تر مى کند و تدریجاً تبدیل به عادت مى شود، و باز تکرار بیشتر سبب مى گردد که از مرحله عادت بگذرد و به «حالت» و «ملکه» تبدیل شود، و یک ویژگى اخلاقى در انسان به وجود آورد.

بنابراین، عمل و اخلاق در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هر کدام مى تواند به نوبه خود سبب پیدایش دیگرى شود.

چگونگى خلافت انسان از خدا


خلیفه کسى است که پس از مستخلف عنه ظهور پیدا مى کند؛ یعنى در خلف و وراى او قرار مى گیرد و این مبتنى بر غیبت و نبود مستخلف عنه است و خداوندى که" بکل شى ء محیط"   و "على کلى شى ء شهید " است غیبتى ندارد و صحنه اى از او خالى نیست تا خلیفه او جاى او را پر کند. پس خلافت انسان از خدا چگونه تصویر مى شود؟
در پاسخ باید گفت ، این اشکال در صورتى وارد است که مقصود از استخلاف ، تفویض و واگذارى صحنه باشد و چنین استخلافى نسبت به خداوند، نه مورد تایید عقل است و نه مستفاد از نقل . آنچه درباره استخلاف از خداوند تصور دارد مظهریت خاص و مراتب ویژه است ؛ یعنى مراد از خلافت انسان از خداوند این است که او مظهر صفات خداوند و مرآت افعال اوست ؛ خدا اصل است و انسان خلیفه آیت و مرآت او.به بیان دیگر، نه خالى شدن صحنه وجود از خداوند مراد است و نه واگذارى مقام ربوبیت و تدبیر به انسان ؛ زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور قابل قبول ؛ چون موجود ممکن و فقیر ذاتا و مستقلا از اداره امور خود عاجز است ، چه رسد به تدبیر کار دیگران .به بیان سوم ، محیط مطلق خلیفه ندارد و حاضر محض استخلاف نمى پذیرد. از این رو اگر خداوند که محیط مطلق و حاضر است کسى را خلیفه خود معرفى کرد، مقصود این است که دست خدا از آستین او ظهور یافته است  " ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم"  و " یعذبهم الله باید یکم  " و اگر بخواهیم ظاهر مفهوم خلافت (تحقق کار مستخلف عنه به دست خلیفه ) حفظ شود باید گفت ، چنانه که خدا محیط و شاهد و قادر بر هر چیز است خلیفه او نیز این گونه است . تنها تفاوت در این است که خداوند، این صفات را بالا صاله و بالذات دارد و خلیفه او بالتبع و بالعرض و در واقع تفاوت بالاصاله و بالتبع بلکه بالذات و بالعرض بودن به این نکته بر مى گردد که خداوند از همه چیز بى نیاز است ، ولى خلیفه او به وسیله هر چیزى نیاز خود را رفع مى کند.

تلخیص شده از جلد سوم تفسیرتسنیم آیت الله استاد جوادی آملی

زندگانى امام على بن موسى الرضا (ع)

امام هشتم شیعیان، حضرت على بن موس الرضا- (ع)- برطبق قول مشهور در تاریخ 11 ذیقعده سال 148 و بنا به قول دیگرى 11 ذیحجه در مدینه چشم به جهان گشودند. جد بزرگوارشان امام صادق (ع) به فرزندشان ، امام کاظم- علیه السلام- اشاره نموده، فرمودند: "خداوند عز و جل، دادرس و فریادرس این امت است و نور و فهم و حکم این امت را که بهترین مولود است از صلب او بیرون خواهد آورد . . . ."

نام شریف آن حضرت، "على"، کنیه ایشان "ابوالحسن" و القاب شریفش "رضا" ، "صابر"، "فاضل"، "رضى"، و "وفى" بوده است که "رضا" از همه معروفتر است. مادر آن حضرت، اسامى متعددى داشتند، از جمله: تکتم، نجمه، سمانه، اروى و امالبنین.

از جمله خصوصیات اخلاقى آن حضرت این است که ایشان هیچ گاه سخنى را قطع نمىکردند. در حضور دیگران پاى خود را دراز نمىکردند و هیچ گاه آب دهان بر زمین نمىانداختند و چون سفره غذا را مىگستراندند، با تمام غلامان خود بر سر سفره حاضر مىشدند و غذا مىخوردند و از هر غذایى که در سفره بود، بهترین قسمت آن را جدا کرده، براى مستمندان مىفرستادند. بسیار صدقه مىدادند و این کار رابیشتر اوقات در تاریکى شب به انجام مىرساندند

امام رضا (ع) :  کلمه لا إله إلا الله قلعه من است و هر کس داخل قلعه من شود، از عذابم در امان است." (برطبق برخى نقلها پس از لختى درنگ، فرمود:بشروطها و أنا من شروطها: این امر شروطى دارد و من - یعنى پذیرش ولایت من - از جمله آن شروط هستم.
ادامه مطلب ...

مخلوقا ت با شعور خدا

خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفریده :

یک نوع در آسمان ها هستند که همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند که شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات دیگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسلیم محض ‍ پروردگار مى باشند و یک لحظه نافرمانى او را نمى کنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده .

نوع دیگر؛ انسان است که خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پدید آورد و ملائکه بر او سجده کردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت ، و از خاک و آب به وجود آمده است .

 نوع سوم ؛ نژاد جن است که خداوند ایشان را از آتش بى دود(و باد) پدید آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است . خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است . خداوند درباره خلقت آنان چنین فرموده : والجان خلقناه من قبل من نار السموم ((ما طایفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود - آفریدیم )).

همان طور که خداوند، نخست آدم علیه السلام را خلق نمود و همسرش ‍ ((حوا)) را بعد از او از جنس خودش آفرید، پدر جن ها هم که ((مارج )) نام داشت از آتش و سپس همسرش ((مارجه )) را نیز از او خلق نمود. ((مارج و مارجه )) با هم ازدواج کردند ((جان )) متولد شد و فرزندان ((جان )) دو طایفه شدند، یک طایفه ، همان جن ها که در میان آنان ، هم مؤمن پیدا مى شود و هم کافر؛ طایفه دوم ؛ شیاطین شدند که پدر بزرگشان ((ابلیس )) مى باشد. ابلیس یکى از فرزندان جان است . 

بر گرفته شده از دانشنامه آزاد

عشق آباد!

 اعاظم‌ از حکمای‌ اسلام‌ به‌ ثبوت‌ رسانیده‌اند که‌ میان‌ حضرت‌ ربّ العزّه‌ و میان‌ آفریدگانش‌ یک‌ نوع‌ جذب‌ و انجذابی‌ وجود دارد که‌ از آن‌ تعبیر به‌  عشق‌ می‌کنند .

 عشق‌ خدا به‌ مخلوقاتش‌ آنها را به‌ وجود آورده‌ است‌ ، و به‌ هر یک‌ از آنها طبق‌ استعدادهای‌ مختلف‌ و ماهیّات‌ متفاوت‌ لباس‌ هستی‌ و بقا پوشانیده‌ ، و به‌ صفات‌ خود به‌ هر کدام‌ متناسب‌ با خودشان‌ متّصف‌ نموده‌ است‌ . این‌ عشق‌ است‌ که‌ عالم‌ را بر سر پا نموده‌ است‌ ، و این‌ حرکت‌ را از افلاک‌ گرفته‌ تا زمین‌نشینان‌ و از ذَرّه‌ تا دُرّه‌ ، موجود و به‌ سوی‌ او در تکاپو انداخته‌ است‌ .

  زندگی‌ و حیات‌ و عیش‌ و حرکت‌ ماسوی‌ الله‌ هم‌ بواسطة‌ عشقی‌ است‌ که‌ خدا در فطرت‌ و نهادشان‌ گذاشته‌ است‌ . و بنابراین‌ هر موجودی‌ از موجودات‌ امکانیّه‌ بر اساس‌ و أصل‌ عشق‌ به‌ معشوق‌ خود حیات‌ و روزگارشان‌ را ادامه‌ می‌دهند، و داستان‌ تجاذب‌ (جذب‌ و انجذاب‌) در بین‌ تمام‌ موجودات‌ سفلی‌ و عوالم‌ علوی‌ برقرار می‌باشد .

 این‌ تجاذب‌ که‌ در هر موجودی‌ به‌ نحوه‌ای‌ خاصّ وجود دارد ، موجب‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ مبدأ اعلی‌ در مدارج‌ و معارجِ متفاوت‌ شده‌ است‌ که‌ مِنْ دونِ حِجابٍ و مِنْ وَرآء حجاب‌ همگی‌ عاشق‌ او و به‌ سمت‌ او به‌ جنبش‌ آمده‌ و به‌ سیر و راه‌ افتاده‌اند . غایة‌ الامر موجودات‌ ضعیفه‌ و ماهیّات‌ سِفلیّه‌ بواسطة‌ محدودیّت‌ وجودشان‌ در میاه‌ راه‌ گرفتار قوای‌ شدیدتر از خود شده‌ ، در همانجا فانی‌ می‌شوند . و بطور الاقرب‌ فالاقرب‌ هر موجود عالی‌ غایت‌ سیر موجود و معلول‌ دانی‌ است‌ تا برسد به‌ ذات‌ حقّ و صادر مطلق‌ که‌ اوّلین‌ موجود لایتناهی‌ و عظیم‌ در عوالم‌ است‌ ، و در او فانی‌ می‌شود ؛ و تعاشق‌ میان‌ حقّ سبحانه‌ و تعالی‌ و میان‌ او تحقّق‌ می‌پذیرد .

هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)

بمناسبت ایام ولادت امام رضا (ع) 

اصولا رسول اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) طبق روایاتى که داریم قبل‏از این عالم انوارى بوده‏اند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم‏امتیاز داشته‏اند.

با این فرمایش که ... ما با خداحالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مى‏تواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل.این‏جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهم السلام) چنین مقاماتى دارند.  چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.

پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تاآن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى پرتوافشانى کرده و مى‏کند.

در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشان‏ترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسان‏مى‏نشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مى‏گیریم.

دستت نمى‏رسد که بچینى گلى ز شاخ بارى بپاى گلبن ایشان گیاه باش

ادامه مطلب ...

مرد بخیل و آیه قرآن

در زمانهاى گذشته ، شخصى که به بخل و خساست معروف بود؛ وارد کارگاه کوزه گرى شده و سفارش ساختن یک کوزه و یک کاسه نفیس را داد و در نقش و نگار و تزئین آن تاءکید کرده و اضافه نمود: ((آیاتى از قرآن هم ، روى آنها بنویسند؛ تا زیباتر شود.)) کوزه گر پرسید: ((بر روى کوزه ات ، چه بنویسم ؟)) بخیل گفت : ((این آیه را بنویس : (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّى )  *  (یعنى هر کس از آن بنوشد، از همراهان من نیست .) کوزه گر گفت : ((بر کاسه ات ، چه نویسم .)) گفت : ((بنویس : (وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّى )** (هر کس از آن نخورد، از همران من است .)

* بقره / 249.
** همان آیه .

عشق در رسالة‌ عشق‌ أبوعلی‌ سینا

شیخ‌ بهاء الدّین‌ عامِلی‌ (ره)در کشکول‌ خود گوید:     شیخ‌ الرّئیس‌ أبوعلی‌ سینا رساله‌ای‌ دارد در بیان‌ عشق  به‌ اسم‌ «رسالة‌عشق‌» و در آنجا نوشته است که‌ عشق‌ اختصاص‌  به‌ نوع‌ انسان‌ ندارد بلکه‌ در جمیع‌ موجودات‌ از فلکیّات‌ و عنصریّات‌
 و موالید ثلاث‌ (معدنیّات‌ و نباتات‌ و حیوان‌) بطور غریزه‌ و سرشت‌ در ماهیّتشان قرار داده‌ شده‌ است‌.

هیچ مگو

لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت: ((امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور .))
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد . روز چهارم، هیچ نگفت . شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم. لقمان گفت:
((پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى .
)) 

 - برگرفته از: شیخ ابوالحسن خرقانى، نور العلوم، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، ص 77 .

عین الله

دوستان ، امام عصر (عج) مراقب اعمال ما هستند، در شب های جمعه اعمال یک هفته ما در محضر ایشان  عرضه می شود. یکی از القاب آن حضرت "عین الله" است، چشم خدا در جهان. هیچ چیزی از نظر شان مخفی نمی باشد.

مسئله این است !

ای خدا چه می شد اگه ، اف بر این زمانه ... جملاتی است که بار ها ازکسانی می شنویم که انان دچار مشکلاتی  هستند و این حکایت از گله و شکایت شان از خدای متعال است!؟

اگر با این دید به خدا نگاه کنیم ، نعوذبالله قادر متعال ظالم است، در حال که عدالت خداوند جزء اصول دین ومذهب ما می باشد.

گفتنی در این بین ، خود افراد و حکمت خدای علیم است؛ برخی افراد خود شان با اعمال خویش سبب محرو میت از نعمات الهی را فراهم می کنند و بعضی هم ظرفیت داشتن و برخورداری از یک نعمت را ندارد ، اگر یک نا اهل قدرت مالی وسیاسی بدست آورد خود را به هلاکت می اندازد ، تاریخ و  دور برما شاهد بر این مدعا است.

بنا براین؛ در تقدیر کسی فقر ومشکلات مقدر نشده و همچنان خدای کریم ظالم نمی باشد، این نافرمانی و نداشتن ظرفیت انسان ها است که اورا از نعمات محروم می نماید. راه برخوردار شدن از نعمات هم ، عمل به دستورات دین وفراهم کردن ظرفیت بهره برداری از نعمات است.

خلفای الهی

دانستن اسماء و توانمندی های که سبب بر تری انسان بر ملایک و شایستگی خلافت انسان گردید، درنهاد و سرشت همه انسان ها نهفته است . اما بروز وظهور آن بستگی به استعداد انسان ها دارد. در شرایط امروزی بر علاوه حضرت صاحب (عج) که انسان کامل و خلیفه اصلی هستند ، علمای ربانی ، تاکید می کنم علمای ربانی به اندازه سیر معنوی شان  خلیفه ، خلیفه الهی به حساب می آیند.

خوشا ... عشق

خوشا یاد عشق و خوشا نام عشق

خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق

 خوشا خوارى و بى‏کسى‏هاى عشق

تهى دستى و نارسى‏هاى عشق

خوشا خارهاى دل آزار عشق

خوشا ناله‏هاى گرفتار عشق

خوشا سوز عشق و خوشا درد عشق

خوشا سینه درد پرورد عشق

خوشا عاشقان و شب تارشان

خوشا ناله‏هاى دل آزارشان .

فیلم 313


انتظار نداری قهرمان اصلی فیلم که قرار است بعدا از یاران امام عصر باشد، حلقه به گوشش بیندازد یا گیتار دستش بگیرد یا... (کسی که کراوات دارد، ساواکی است و کسی که قرار است شهید شود، از اول داستان ریش میگذارد و نماز شب میخواند. بر همین اساس، امام زمان و اسلام و انقلاب فقط مال ماست و آمریکا و استکبار و جهنم مال بقیه و از همه اینها مهمتر، تهران مرکز عالم است و بس.

فیلم داستانی «313» محصول گروهی از شیعیان انگلستان است که به نظر میرسد چندین نفر از آنها اعضای یک خانواده هستند. داستان درباره جوانی به نام علی لیث است. او که هنگام تولد، فرزند آخرالزمان خوانده شده، بهعنوان نماد نسلی که ظهور امام زمان را درک خواهند کرد، معرفی میشود. ... او به طور معجزهآسایی با یک عالم دینی به نام محسن آشنا میشود که گرچه معمم نیست، اما در نقش یک روحانی با مدارا و حوصله بهتربیت او پرداخته و به بهانه مقاله نوشتن، بسیاری از مشکلاتش را درمان میکند. او که بسیار به این دانشمند نکتهدان و دوستداشتنی وابسته شده، ناگهان درمییابد که او از دنیا رفته است و تمام ثروت خود را برای وی گذاشته. او با این پول به دانشگاه میرود و پس از تحصیلات، مؤسسه امام مهدی را تأسیس میکند. در پایان فیلم، صحنهای را میبینیم از پخش خبر ویژه تلویزیونهای خبری دنیا در مورد حوادث مکه مکرمه. تصاویر آشوب و اغتشاش در مکه را نشان میدهند و گزارش تصویری از کشته شدن نفس زکیه میگوید که از نشانههای ظهور امام زمان(عج) است.

ادامه مطلب ...

... زبیگانه تمنا می کرد

عزیزی  با تاسف می گفت : ما همه چیز داریم ، بی توجه به داشته های خویش دنبال علم دست چندم خارجی ها هستیم .

وی با اشاره به بیماری های موجود از جمله بیماری روانی ، اظهار می داشت : دستورات دینی ما بگونه است که در صورت رعایت شدن آن ، کسی دچار این بیماری نخواهد شد. در صورت ابتلا به این بیماری بازهم روش در مان آن  گفته شده است.

ولی با هزاران تاسف بکار بستن روش های در مانی دینی ، امروز یک نوع عقب ماندگی و خرافه گرای در میان مسلمین قلمداد می شود ، حال آنکه واقعیت چیزی دیگری است.

زندانی برای دوست خوب!

شاید تا هنوز خیلی از ما ها معنای دوست خوب را فراموش نکرده باشیم . اما این دوست خوب قدیمی !  بخاطر گرانی و شرایط سخت عضویت در کتابخانه های عمومی ، برای ما آشنای نیمه غریبه شده است.

مدعیان کار های فرهنگی ومقابله با فرهنگ بیگانه ، یکی از افتخارات خویش را تاسیس کتابخانه در شهر ها وروستا ها می دانند. ولی شرایط سخت عضویت در این کتابخانه ها ، کتاب ها را عملا از دسترس عموم خارج  و دوست خوب را درقفسه ها زندانی کرده است.

علامت‌ جاهل‌

امام علی (ع) : لاتَرَی‌ الجاهِل‌َ اِلاّ مُفْرِطاً اَوْمُفَرِّطاً   

(نهج‌البلاغه‌ ـ حکمت‌ 70)

نادان‌ را نمی‌بینی‌ مگر مُفْرِط‌ و زیاده‌رو یا مُفرِّط‌ و اهمال‌کار.

 

از دیدگاه‌ِ امام‌ علی‌(ع) ـ که‌ همان‌ دیدگاه‌ مکتب‌ ناب‌ توحیدی‌ و اسلام‌ناب‌ محمدی‌(ص) است‌ ـ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ ملاک‌ها و شاخص‌های‌ رشد وتعالی‌ انسان‌، عقل‌ است‌. عقل‌، همان‌ قوة‌ تشخیص‌ و توان‌ِ تمییز حق‌ّ و باطل‌،برانگیزندة‌ انسان‌ به‌ پیمودن‌ راه‌ حق‌ّ و طی‌کردن‌ مسیر سعادت‌ و همچنین‌ عامل‌تعدیل‌کننده‌ و هماهنگ‌کنندة‌ غرایز و تمایلات‌ مختلف‌ انسان‌ و بکارگیری‌ِاین‌ غرایز و تمایلات‌ در مسیر حیات‌ ابدی‌ و حقیقی‌ِ آدمی‌ است‌. عقل‌، آن‌ قوة‌تشخیص‌ و نیروی‌ محرکه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ بر اساس‌ هدایت‌ و تحریک‌ آن‌،خدا را می‌پرستد و در راه‌ بدست‌آوردن‌ بهشت‌ و سعادت‌ ابدی‌ تلاش‌ می‌کند.عقل‌، محور و منشا تعهد انسان‌ در برابر حق‌ّ و بنابراین‌ ملاک‌ ارزش‌ آدمی‌است‌. باید توجه‌ داشت‌ که‌ در این‌ تعریف‌ از عقل‌، عقل‌ جزئی‌ که‌ تنها از عهدة‌حسابگری‌ِ مادّی‌ِ صِرف‌ و تشخیص‌ منافع‌ و مضارّ حیوانی‌ برمی‌آید، مدّنظرنیست‌ که‌ «عقل‌ جزئی‌» با «عقل‌» از دیدگاه‌ وحی‌ِ الهی‌ و خاندان‌ نبوت‌، تفاوت‌اساسی‌ دارد.

ادامه مطلب ...

روح الهی ؛ منشاء کرامت انسان


مـنـشـاء کـرامـت انسان همان فطرت الهى است . خلقت انسان به گونه اى است که کرامت در ذات او نهفته است و استعداد تقویت کرامت در متن خلقت او وجود دارد.
قرآن کریم مى فرماید: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنى آدَمَ...)(2) ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم ... .
کـرامـتـى که براى انسان مطرح شده ، یک کرامت اعتبارى نیست بلکه کرامتى ذاتى و حقیقى است . مرحوم علامه طباطبایى مى گوید: (مـراد آیـه بـیـان حال جنس بشر است و مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتى است که در دیگران نباشد.)(3)  بـنـابـرایـن از نـظـر قرآن کلیه انسان ها از یک کرامت ذاتى برخوردارند که در نوع خلقت آنها وجود دارد و موجودات دیگر از آن بى بهره اند.
حال باید دید چه خصوصیتى در فطرت انسان وجود دارد که موجب کرامت او گردیده است ؟ براى روشن شدن این مطلب یادآورى دو نکته لازم است :
الف ـ انـسان داراى دو بعد مادى و الهى است و علت سجده ملائکه بر انسان ، بعد مادى او نیست ، زیـرا در شـؤ ون مـادى سـایـر حـیوانات با انسان شریکند، بنابراین بعد الهى انسان است که موجب سجده ملائکه بر او شده است .
قرآن کریم مى فرماید: (اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ)(4) هـنـگـامـى کـه پـروردگـارت بـه فـرشـتـگـان گـفـت ، مـن بـشـرى را از گل مى آفرینم ، پس آنگاه که او را با خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم ، بر او به سجده درافتید.
بـنـابـرایـن دمـیـدن روح الهـى بـر وجـود خـاکى انسان است که او را لایق سجده فرشتگان الهى گردانیده است .
ب ـ سجده ملائکه بر انسان نشانگر کرامت انسان است . هنگامى که خداوند به فرشتگان امر مى کند به آدم سجده کنید، ابلیس پس از امتناع از سجده ، مى گوید: (اءَرَءَیْتَکَ هذَا الَّذى کَرَّمْتَ عَلَىَّ)(5)
با من بگو چرا این را بر من کرامت بخشیدى ؟
ایـن آیـه اشـاره بـه این نکته دارد که امر خدا به سجده به آدم موجب کرامت او گردیده است . به این مطلب در دعاى امّ داود نیز اشاره شده است : (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى اَبینا آدَمَ بَدیعِ فِطْرَتِکَ الَّذى کَرَّمْتَهُ بِسُجُودِ مِلائِکَتِکَ)(6) خـداونـدا بـر پـدر مـا آدم ، ایـن آفـریده نو و بى نظیرت که او را به سجود فرشتگانت کرامت بخشیدى ، درود فرست .
با جمع بندى این دو نکته به این نتیجه مى رسیم که (روح الهى ) منشاء کرامت انسان است .


2- اسرا (17) ، آیه 70 .
3- ترجمه المیزان ، ج 15 ، ص 264 .
4- ص (38) ، آیات 71 و 72 ، ترجمه آیتى .
5- اسراء (17) ، آیه 62 ، ترجمه آیتى .
6- مفاتیح الجنان ، اعمال ماه رجب .

از گردش دوران غافل مباش...

تاریخ سیاهان جهان مملو از تراژدی های انسانی چون اسارت ، بردگی ، قتل عام ، آوارگی و غارت گری است که نسبت به این نژاد از سوی سفید ها به خصوص امریکایی و اروبای روا داشته شده و هم اکنون نیز در برخی از کشور ها این روند ادامه دارد.

اما در مقابل ؛ در دنیای غرب امروز "کاکا سیاه بد بو" ی  دیروز ، چهره محبوب جنسی است . زن سفید غربی بزرگترین آرزو و افتخارش داشتن  شریک جنسی سیاه است . نسل سیاه امروز، در بتن زنان سفید رشد می کنند . تاریخ ؛  محرومیت های گذشته وقتل عام های  دیروزرا این گونه جبران می کند.

از طرف دیگر؛ جهان برای سر بوش گذاشتن روی جنایات گذشته ، جایزه صلح جهانی را به اوبامای سیاه  که اتفاقا خیلی هم نسبت به سیا هان حساس و تعصب دارد، فقط به این جهت می دهد که مادر بزرگش برده بود است.

تعزیرات

در محاورات روزانه و دوستانه همواره شاهد هستیم که برخی افراد ، نسبت به مردم یک شهر ، طایفه و حتی یک کشور حرفای نادرست و نسبت های ناروا می دهند . مثلا یک نفر در یک شهری ویا در یک کشوری  یک کاری خلاف انجام می دهد . آن وقت همه مردم  آن شهر، قوم، طایفه و کشور را بد می گوید. از نظر شرعی چنین کاری جرم و حد دارد.

خدا کند تو بیایی

 

چقدر منتظرم من، خدا کند تو بیایی

نشسته پشت درم من،خدا کند تو بیایی!

از آن درخت شکسته،ازآن پرنده ی خسته

هنوز خسته ترم من، خدا کند تو بیایی

همیشه در سفری تو، بهاروبرگ و بری تو

درخت بی ثمرم من، خدا کند تو بیایی

غریب مانده ام اینجا، غریب مثل پرستو

شکسته بال و پر من، خدا کند تو بیایی

شب است وماه، تویی تو;نشان راه تویی تو

ببین که در بدرم من، خدا کند تو بیایی

محمد رضا احمدی فر

عجب دعوتی ! عجب میزبانی !

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

* یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

* ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً

* فَادْخُلِی فِی عِبَادِی

* وَادْخُلِی جَنَّتِی 

- ای روح آرام یافته.

- بسوی خدایت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.

- و درسلک بندگانم داخل شو.

- و در بهشت ورود کن.

سوره مبارک فجر آیات 27-۳۰ 

چه تعبیرات دل انگیزی که صفا و لطف و آرامش واطمنان از آن می بارد.

دعوت مستقیم خدا، از نفوسی که در برتو ایمان به حالت اطمنان و آرامش رسیده اند.

دعوت از آنها برای بازگشت به سوی خدا به سوی مالک ومربی و مصلحشان.

دعوتی که آمیخته با رضایت طرفینی است، رضایت عاشق دلداده از معشوق ورضایت محبوب ومعبود حقیقی.

و بدنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن وبه لباس بندگی مفتخرش کردن و در سلک خاصان در گاه اورا جای دادن.

و سبس  دعوت از او برای ورود در بهشت، آنهم با تعبیر " بهشت خودم" که نشان می دهد میزبان این مهمانی تنها و تنها ذات مقدس او است ، عجب دعوتی ! عجب میزبانی ! و عجب مهمانی.

به باور بسیاری از مفسران " بازگشت" مطرح در این آیات تنها قیامت نمی باشد .