مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

غیرت و مردانگى



(غـیـرت ) یـکـى از کمالات انسانى است که دست پرتوان آفرینش ، اسباب آن را در وجود آدمى تعبیه کرده است . غیرت ورزى در حد معمول آن ، لازمه انسانیت بوده ، تقویت این صفت زیبا از مؤ منان پسندیده تر است . امیر مؤ منان (ع )فرمود: (اِنَّ اللّهَ یَغارُ لِلْمُؤْمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ) *
خـداونـد بـراى مـؤ مـن ، غـیرت مى ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است .
شـایـد مراد از وارونگى دل این باشد که شخص بى غیرت ، از حالت طبیعى انسان خارج شده و به وادى پوچى و تباهى سقوط کرده است .
وجـود غـیرت در جامعه انسانى تا آنجا ضرورى و حیاتى است که شارع مقدس اسلام در تشریع احکام نیز به آن عنایت داشته است . رسول خدا(ص )فرمود: (... اَلا وَ اِنَّ اللّهَ حـَرَّمَ الْحـَرامَ وَ حـَدَّ الْحـُدُودَ وَ مـا اَحـَدٌ اَغـْیـَرَ مـِنَ اللّهِ وَ مـِنْ غـَیـْرَتـِهِ حـَرَّمـَ الْفَواحِشَ)
**
آگـاه بـاشـیـد که خداوند، محرّمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس ، غیورتر از خدا نیست که از روى غیرت ، زشتى ها را حرام کرده است .
بر همین اساس ، خدا به هر غیرتمندى نظر لطف و مرحمت دارد. امام صادق (ع ) فرمود: (اِنَّ اللّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ...)
*** خداوند، غیور است و هر غیرتمندى را دوست دارد.
آنـچه آوردیم ، بخشى از اهمیت و ضرورت تقویت (غیرت ) در زمینه مثبت آن است . در جنبه منفى ـ یعنى بى غیرتى و بى تفاوتى ـ نیز دلایل متعددى وجود دارد که لزوم غیرت ورزى را دو چندان مى کند و پرداختن به آن ، مجال دیگرى مى طلبد.

 * بحارالانوار ، 79 ، ص 115 .
 ** بحارالانوار ، ج 76 ، ص 332 .
 *** فروع کافى ، ج 5 ، ص 535 ، دار صعب ، بیروت .

عیب جویى

عیب جویى


انسان خردمند به خوبى مى داند که در مسیر آدمیان ، همواره خطر لغزش و اشتباه وجود دارد و همه  - جـز مـعـصـومـان ـ کـم و بـیـش مـرتـکـب خـطـا و اشـتـبـاه مـى شـونـد. بـه هـمـیـن دلیـل ، خـردمـنـد بـه جاى پرداختن به لغزش دیگران ، درصدد جستجوى عیب خود برمى آید، امام خردمندان ، امیرمؤ منان (ع ) در این مقام ، سخن حکیمانه اى فرموده است : (لاَ تـَتـَبَّعـَنَّ عـُیـُوبَ النّ اسِ فـَاِنَّ لَکَ مـِنْ عـُیـُوبـِکَ اِنْ عـَقـَلْتَ م ا یـَشـْغـُلُکَ مـِنْ اَنْ تـَعی بَاَحَداً)

 1- شرح غررالحکم ، ج 6، ص 292.
 2-  همان ، ج 4، ص 340.
 3-  جامع السعادات ، ج 2، ص 279.
 4-  هُمَزه (104)، آیه 1.
 5- بحارالانوار، ج 74، ص 282.
 6-  شرح غررالحکم ، ج 5، ص 48

1  پیگیر عیوب مردم نشو چرا که خود، اگر خرد بورزى ، آن قدر عیب دارى که تو را از عیب جویى دیگران کفایت کند.
و در سـخنى دیگر، شگفتى خود را از انسان نابخردى که با داشتن عیوب متعدد به عیب یابى ازدیگران مى پردازد، ابراز داشته است .
2
امام باقر(ع ) نیز، عیب جویى را نزدیک شدن به مرز کفر دانسته ، مى فرماید: (مِنْ اَقْرَبِ  ما یَکُونُ الْعَبْدُ اِلَى الْکُفْرِ اَنْ یُؤ اخِىَ الرَّجُلَ عَلَى الدّینِ فَیُحْصى عَلَیْهِ زَلاّ تِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِها یَوْماً ما)
3
از نـزدیـک ترین حالات بنده به مرز کفر این است که با مردى با انگیزه دینى دوست شود سپس بدى هاى او را برشمارد تا روزى بدان وسیله او را سرزنش کند.
به همین دلیل ، قرآن مجید، عیب جویان را چنین تهدید مى کند: (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ)
4 واى بر هر عیب جوى سخره گر!
مبارزه با منکرات و عیب جویى

باید دانست که اسلام در مورد مبارزه با منکرات ، سه اقدام اساسى را پیشنهاد کرده است :
1 ـ زمینه هاى تربیت و تبلیغات دینى ، تعلیم و تزکیه همه افراد و اقشار جامعه را باید به گـونـه اى فـراهـم سـاخـت ، کـه در  جامعه اسـلامـى ، ارتـکـاب خـلاف و جـرم و جـنـایـت بـه حـداقـل ممکن بلکه به صفر برسد و چنین کارى وظیفه علما، والدین و عموم مردم است و همگى باید دست به دست یکدیگر دهند و هرگونه زمینه گناه و خلاف را از بین ببرند.
2 ـ هـمـگى وظیفه دارند در قالب (امر به معروف و نهى از منکر)، (اجراى حدود الهى ) و مانندآن با همه خلافهاى آشکار مبارزه کنند.
3 ـ هـمـگان وظیفه دارند عیب هاى خود را اصلاح کنند و خلاف و گناه و عیب پنهان خود و دیگران راپـوشـیـده دارنـد و هیچ کس حق ندارد عیوب خود و دیگران را برملا سازد؛ چنین کارى تحت عنوان ؛(اشاعه فحشا)، و مانند آن ممنوع است و خود نوعى ، منکر به حساب مى آید.
بنابراین ، مبارزه با منکرات ، ماهیتا با عیب جویى تفاوت دارد، حتى عیب جویى در دایره مبارزه بامنکرات قرار مى گیرد که باید با آن مبارزه کرد. افزون بر آن ؛ نـهـى از مـنکر، مصلح است و در راستاى اصلاح فرد و جامعه به مبارزه با منکر برمى خیزد ولى عیب جو با نیت تخریب ، به عیب جویى مى پردازد.
ناهى از منکر خیر خواه و دلسوز فرد خاطى است ، در حالى که عیب یاب ، از روى عقده و کینه چنین مى کند.
نـهـى از مـنـکـر با موعظه حسنه و زبان خوش ، تلاش مى کند افراد را به خوبى ها دعوت کند،ولى عیب جو با لحن گزنده ، نه تنها افراد را به سوى خوبى نمى کشاند بلکه به لجبازى نیز وادار مى کند.
عیب جویان ، فاقد دل پاک و عقل سلیم اند در حالى که ناهیان از منکر با دلى پاک و عقلى سالم به مبارزه با منکرات برمى خیزند.
انتقاد سالم نه عیب جویى
آنچه از روایات برمى آید، آن است که فرد را محترمانه (بدون آبروریزى )بـه عیوبش آگاه ساخت به گونه اى که در حضور دیگران نباشد و حتى فرد منتقد را نشناسد. بـیـان ایـن مـسـائل در جمع و به صورت کلّى نیز، در پاره اى موارد مى تواند راهگشا باشد. امام صادق (ع)، انتقاد کننده واقعى را محبوب ترین دوست خود دانسته ، مى فرماید: (اَحَبُّ اِخْو انى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُیُوبى اِلَىَّ)
5
بهترین دوست من کسى است که عیوبم را به من هدیه کند!
امیر مؤ منان نیز به ما چنین توصیه مى کند: (لِیَکُنْ اثَرَ النّ اسِ عِنْدَکَ مَنْ اَهْدى اِلَیْکَ عَیْبَکَ وَ اَع انَکَ عَلى نَفْسِکَ)
6  باید برگزیده ترین مردم نزد تو کسى باشد که عیب هایت را نشانت دهد و تو را در مقابله بانفس امّاره ات مدد بخشد.

نیاز انسان به جهان بینى

نیاز انسان به جهان بینى


جهان بینى به معناى نگرش کلى به جهان است .در این نگرش ، انسان براى هر یک از موجودات جهان هستى جایگاه ویژه اىقائل مى شود و همچون تابلوى زیبایى که در آن هر چیز در جاى خود و در رابطه اى مشخص بادیگر اشیاء قرار مى گیرد، در ترسیم کلى اش از جهان و واقعیات آن در ذهن خود، همه موجودات را به طور سلسله اى منظم و هماهنگ لحاظ مى کند به گونه اى که داراى نظم منطقى خاصى بوده و مى تواند پاسخگوى ذهن کنجکاو انسان در مورد سؤ الات مربوط به هستى باشد.
انسان براى اقناع روح کنجکاو و حقیقت جوى خویش نیاز به یک جهان بینى منطقى و واقع گرا راحس مى کند، تا بتواند در سایه پناه بردن به آن ، اوّلا عطش روح جویاى حقیقت اش را پاسخگوباشد و سؤ الاتى که دائماً او را به خود مشغول مى دارد مانند (من از کجا آمده ، به کجا مى روم، هدف از آمدن من به این دنیا چه بوده و...) را پاسخ دهد و ثانیاً خود را از گرفتار شدن بهپوچى و بى هدفى برهاند. همان پوچى که اگر به سؤ الات مطرح شده فوق پاسخ صحیح ندهد، روح او را آزرده و تا آنجا او را خسته و بى هدف مى کند که حاضر است به رایگان نعمت زندگى و هستى را از دست داده و به خیال خویش با پناه بردن به خودکشى و... خود را از آنبرهاند.
از سوى دیگر هر شخص براى ادامه زندگى ناچار است که اعمالى را به عنوان وظیفه انجام دهدو از ارتکاب اعمالى خوددارى کند. این اعمال که از آنها به باید و نباید تعبیر مى کنیم ، مبتنى بر جهان هاى متفاوت ، مختلف خواهد بود و لزوماً هر شخص براى انتخاب بایدها و نبایدها مجبوراست به جهان بینى خاصى تن در دهد. حتى کسانى که مى خواهند در دنیا خود را از همه قید وبندها رها نموده و به گمان خود آزاد از قید و بند مکتب ها زندگى کنند همین عملشان قطعاً باتوجه به جهان بینى خاصى است که براى خود برگزیده اند. خلاصه آنکه نیاز به جهانبینى امرى اجتناب ناپذیر است و از آنجا که انسان داراى قوه فکر وتعقل است بى اختیار به سوى اختیار جهان بینى گام برمى دارد. آنچه مهم است انتخاب جهانبینى صحیح و جامع و کامل است که بتوان براساس آن به بایدها و نبایدهاى صحیح دست یافت و در سایه آنها راه رسیدن به مقصد و هدف والاى انسان در رسیدن به کمال را هموار کرد.

به بزرگ و کوچک احترام کنید

به بزرگ و کوچک احترام کنید

پیرمردى که گذشتِ زمان نیرو و قوت جوانى را از او باز گرفته بود، با صورتى پرچروک و دستانى خشکیده و رعشه‏دار و لباس‏هایى کهنه و قدى خمیده و سکوتى سرد که از بى کسى و نادارى او حکایت مى‏نمود، از مصیبت دنیا به رسول اکرم(ص) پناه آورده بود تا در جوار حضرتش جان خسته‏اش را آرامش بخشد.
عده‏اى از اصحاب تا او را دیدند، چون هیچ یک از ملاک‏هایى را که اهل دنیا براى آن به هم احترام مى‏گذارند نداشت (نه پول، نه مقام، نه‏قبیله معروف و ...) از راه دادن ایشان به محفل خویش امتناع کردند. رسول اکرم که براى پیران و کودکان امت خویش احترام زیادى قائل‏بود تا این صحنه را دید فرمود: «کسى که به خردسالان ما احترام‏نکند و پیران ما را مورد تکریم قرار ندهد از ما نیست و با ما پیوستگى ندارد». اصحاب تا این جمله را شنیدند متنبه شدند و به‏سرعت جاى را براى پیرمرد باز کردند و او را با احترام در بین خود جاى دادند.*

*مجموعه ورام، ج 1، ص 80 .

منزلت انسان در کلام امیر الموءمنین علیه السلام

منزلت انسان در کلام امیر الموءمنین علیه السلام  

 امیرالمؤمنین در سه بیت شعر، در مقام معرفى انسان برآمده‏اند. انسان وقتى خود را بشناسد، حاضر نمى‏شود خود را با غیر وجود مقدس حضرت حق معامله کند. امیرالمؤمنین مى‏فرماید : اگر وجود انسان را در یک کفه ترازو بگذارند و همه دنیا را در یک طرف دیگر، اگر کسى راضى شود که خود را در برابر همه دنیا بدهد، به بد تجارتى دست زده است :  

« لَبِئْسَ المَتْجَرُ أَن تَرى الدُّنیا لِنَفْسِکَ ثَمَناً »* بدترین سوداگرى اینست بهاى خود را دنیا قرار دهد .  

قیمت شما در این عالَم خدا است. کسى که خود را بشناسد، قیمت خود را بشناسد و جایگاه خود را بشناسد، خود را با هیچ چیز غیر از خدا معامله نمى‏کند. درِ این گونه معامله هم همواره به روى مردم باز است. امروز که حکومت اسلامى برپا است، این در، به آسانى به روى همه باز است. در زمان فرعون‏ها و نمرودها هم باز بود. حتى در دربار خود نمرود و فرعون هم در باز بود. آن جا هم اگر بشر مى‏گفت: من این قدر در محاصره قدرت فرعونى بودم که نمى‏توانستم متخلق به اخلاق الهى باشم، آن جا هم مى‏گفتند: دروغ مى‏گویى.

انسان شناسى از دیدگاه عرفاى مسلمان

انسان شناسى از دیدگاه عرفاى مسلمان


یـکى از زیباترین نگرشها به حقیقت انسان ، نگاهى است که عرفا به وى دارند. آنان انسان را داراى عمق و ژرفاى بى نهایت مى دانند که از ظاهر او، فهمیده نمى شود، بلکه با تلاش و دقت در باطنش مى توان به آن حقایق پى برد. در عرفان بر خودشناسى بسیار تکیه شده و آن را مـنـشـاء اصـلى خـداشـنـاسـى دانـسـتـه انـد. در ایـن عـلم ، اوضـاع و احوال درون ، قواى نیک و بد، تمایلات خیر و شرّ، کششها و جذبه هاى مختلف به دقت بررسى مـى شـود. آنـهـا مـعـتـقـدنـد کـه اگـر انـسان هزاران علم و فن بیاموزد، اما خود را نشناخته باشد، ارزشى ندارد.
انـسـان در نـزد عـرفـاى اسـلامـى ، مـوجـود گـرانـقـدر و عـظـیـمـى اسـت کـه بـه سـوى تـکـامـل و ترقى پیش مى رود، بگونه اى که مى تواند فردى ممتاز و از هر جهت مورد رضایت و پـذیرش الهى قرار گیرد. یکى از امورى که در عرفان اسلامى و عرفان تمامى مکتبهاى شرق و غرب قابل قبول است و هر اندیشه و نظام عرفانى نظر خویش را به آن معطوف داشته و به صـورت یـک آرمـان به آن پرداخته (انسان کامل است ؛) حتى آن عده از مکتبهایى که به دروغ از مـعرفت و عرفان سخن مى گویند، ادّعا مى کنند که مى توانند افراد را با وفادارى به مکتبشان بـه کـمـال انـسـانـى (انـسـان کـامل ) سوق دهند. بحث انسان شناسى در تاریخ عرفان اسلامى ، اولین بار در آثار محى الدین عربى مطرح شد و پس از او دیگر عرفا درباره او سخن گفتند.

پاکیزگى و آراستگى ظاهر

پاکیزگى و آراستگى ظاهر


انـسـان بـه اقـتـضـاى فـطـرت ، جـویـاى پـاکـیـزگـى ، زیبایى ، تمیزى و آراستگى است ، از ژولیدگى ، پلیدى ، پلشتى و پریشانى نفرت دارد. از آنجا که دین مقدّس اسلام منطبق بر این فطرت الهى است ، به پیروانش دستور مى دهد تا همواره ، مظاهر زشتى و پلیدى و بوهاى بد و نـفـرت انـگـیز را از خود و محیط زندگى خویش دور سازند و خود را بویژه هنگام برخورد با دیگران زینت کنند و با ظاهرى آراسته و زیبا در معرض دید همنوعان خود ظاهر شوند.
از نـظر قرآن کریم ، استعداد درک زیبایى از جمله مواهب فطرى خداوند در روح آدمى است و وجود مـوجـودات زیـبا در جهان ، پاسخى به این خواسته فطرى بوده و نعمتى از نعمتهاى گرانبهاى آفریدگار حکیم است .
1
قرآن کریم در آیه اى
 2 انسانها را به آراستگى و برگرفتن زینتهاى خود، هنگام رفتن به مساجد دعوت مى کند (که البته این توصیه منحصر به آرایش ظاهرى نبوده و زینتهاى معنوى مانند طهارت و تقوا را نیز شامل مى شود.) سپس در آیه بعد، حکم کلّى ترى را بیان کرده و نظر کسانى را که به غلط آراستگى و زینت را، با دین و تعالیم آسمانى مغایر مى پندارند، مردود مى شمارد:
(قـُلْ مـَنْ حـَرَّمَ زیـنـَةَ اللّهِ الَّتـى اَخـْرَجَ لِعـِبـادِهِ وَ الطَّیِّبـاتِ مـِنَ الرِّزْقِ قـُلْ هـِىَ لِلَّذیـنـَ امَنُوا...)
3
(اى رسـول !) بـگـو چـه کـسـى زیـنـت خـدا را کـه بـراى بـنـدگان خود بیرون آورده و نیز روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است ؟ بگو: این براى کسانى است که ایمان آورده اند.
پـیـشـوایـان عظیم الشاءن اسلام نیز در این جهت توصیه هاى ارزشمندى به پیروان خود دارند. امام على علیه السلام فرمود:
(لِیـَتـَزَیَّنَ اَحـَدُکـُمْ لاَِخـیهِ الْمُسْلِمِ اِذا اَتاهُ کَما یَتَزَیَّنُ لِلْغَریبِ الَّذى یُحِبُّ اَنْ یَراهُ فى اَحْسَنِ الْهَیْئَةِ)
4
آن گـونـه کـه هـر یـک از شـمـا خـود را بـراى بـیـگـانـه اى مى آراید که دوست مى دارد او را در برترین شکل ببیند، باید براى برادر مسلمانش نیز خود را همان گونه بیاراید.
در سـیـره پـیـامـبـر اکـرم صـلى اللّه عـلیـه وآله نـیـز آمـده است که هرگاه ایشان قصد خروج از مـنـزل یا پذیرفتن کسى را داشت ، موى سر خود را شانه مى زد، سر و وضع خود را مرتّب مى کـرد، خـویـش را مـى آراست و براى آنکه تصویر خود را ببیند در ظرف آبى مى نگریست وقتى علّت این امور را پرسیدند، فرمود:
(اِنَّ اللّهَ تَعالى یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذا خَرَجَ اِلى اِخْوانِهِ اَنْ یَتَهَیَّاءَ لَهُمْ وَ یَتَجَمَّلَ)
5
خـداونـد مـتـعـال دوست دارد، هنگامى که بنده اش به سوى برادرانش مى رود، خود را براى دیدار آنان آماده کند و بیاراید.
هزینه اى که آن حضرت براى تهیّه عطر و بوى خوش مصرف مى کرد، از هزینه خوراکش بیشتر بـود و در شـب تـاریـک قـبـل از آنـکه با چشم دیده شود، از بوى خوشى که از پیکر مطهرش در فـضـا پـراکـنـده بـود، شـنـاخـتـه مـى شـد.
6 از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام نـقـل شـده کـه رسـول خـدا(ص )از هـر کـوى و برزنى که عبور مى کرد، تا مدّتها بوى خوشى فـضـاى آنـجـا را مـعـطـر مـى سـاخـت بـگـونـه اى کـه مـردم مـى فـهـمـیـدنـد کـه رسول خدا(ص )از آن مکان گذشته است . 7
در تعالیم پیشوایان اسلام ، در خصوص آراستگى ظاهر، توصیه هاى فراوانى مطرح شده که ایـن مختصر را گنجایش همه آنها نیست . از آن جمله است ، توصیه به پوشیدن لباس پاکیزه و آراسـتـه ، شانه زدن و مراقبت از موى سر و محاسن ، پرهیز از ژولیدگى آنها، تمیز نگهداشتن بدن و زدودن موهاى زاید آن ، کوتاه کردن ناخن و موى شارب و درون بینى و پرهیز از آنچه که مـوجـب نـفـرت و کـراهـت دیـگـران مـى شـود، از قـبـیـل بـوى بـد دهـان که ناشى از مسواک نزدن و خلال نکردن دندانهاست .
8
از آنـچـه گـفـتـه شـد، نـتـیـجـه مـى گـیـریـم کـه اسـلام ، روى اصل آراستگى ظاهر (همچون آراستگى باطن ) تاکید کرده است . بنابراین ، باید توجّه داشت که اگر مسلمانى با وضع آشفته و ظاهرى زشت و پریشان در جامعه ظاهر شود، بخصوص اگر از نـظـر شـغـلى ، وابـسـتـگـى بـه حـکـومـت اسـلامـى داشـتـه بـاشـد، وجـود او یـکـى از وسـایـل تـبـلیـغ عـلیـه اسـلام خـواهد بود. وارستگى از قید ظواهر، هرگز به این معنا نیست که شـخـص خـود را از هرگونه آرایش ‍ ظاهرى محروم کند و بدین وسیله در نظر دیگران خوار و بى مقدار جلوه نماید.


 1- ر . ک : نـحـل (16) ، آیـات 6 ـ 5 ؛ حـج (22) ، آیـه 5 ؛ کـهف (18) ، آیه 7 ؛ صافّات (37) ؛ آیـه 6 ؛ فـصـّلت (41) ، آیه 12 ؛ ملک (67) ، آیه 5 ؛ حجر (15) ، آیه 16 ؛ ق (50) ، آیه 6 .
 2- (یـا بَنى ادَمَ خُذُوا زی نَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّمَسْجِدٍ...) اى فرزندان آدم زینت و آرایش خود را در هر مسجدى برگیرید . (اعراف ، آیه 31.)
 3- اعراف (7) ، آیه 32 .
 4- بحارالانوار ، ج 79 ، ص 298 .
 5-  همان ، ج 16 ، ص 294 .
 6- بحار الانوار ، ج 16 ، ص 248 .
 7- همان ، ص 249 .
 8- ر . ک : حلیة المتقین ، علامه مجلسى (ره ) بابهاى پنجم ، ششم ، هفتم ؛ سراج الشیعه ، مامقانى ، اسلامیّه .

آیا فرزند پیامبر الگوست؟

آیا فرزند پیامبر الگوست؟

در میان چهارده معصوم یک الگوى زن لازم بود، زیرا اگر تمام معصومین مرد بودند آن همه سفارشاتى که ویژه بانوان است نظیر همسردارى، خانه دارى، بچه دارى، حجاب و عفاف، صبر و تسلیم در برابر ناملایمات، همه در دنیاى لفظ و توصیه بود و شاید زنان ما پیش خود مى‏گفتند: اگر در میان معصومین یک زن بود و خبر از حال ما داشت، این همه توصیه و تکلیف براى ما نمى‏شد.

 وجود حضرت زهرا علیها السلام الگویى بود که به زنان ثابت شود آنچه اسلام مى‏گوید قابل عمل است. نه تنها زهرا علیها السلام، بلکه دخترش حضرت زینب نیز الگوى زنان تاریخ است. بلکه کنیز حضرت زهرا علیهاالسلام (فضّه) به جایى مى‏رسد که با قرآن گفتگو مى‏کند.

 الگو بودن فاطمه زهرا علیهاالسلام تنها در چند مسئله خلاصه نمى‏شود به چند نمونه الگوئى حضرت اشاره مى‏کنیم.

 اگر در قرآن سخن از احسان به والدین است، او به قدرى احسان مى‏کند که پیامبر درباره او مى‏فرماید: تو مادر پدرت هستى. یعنى محبت تو از دخترى فراتر است. «ام ابیها»

 اگر در قرآن سخن از بخشش و ایثار است، پیراهن عروسى خود را در شب زفاف و در راه رفتن به خانه داماد به فقیر مى‏بخشد. (به زنان مى‏گوید دور مرا بگیرید تا نامحرمان مرا نبینند و من این لباس را در راه خدا بدهم.)

 اگر در قرآن سخن از هجرت است، فاطمه علیهاالسلام هجرت کرد.

 اگر در قرآن سخن از صبر و اخلاص و تسلیم و تقوا و حیاست، فاطمه زهرا علیهاالسلام به قله این کمالات رسیده است.

 اگر در قرآن سخن از علم و حکمت است، فاطمه زهرا علیهاالسلام کتابى به نام مصحف دارد که امامان معصوم گاهى براى کسب اطلاع از آینده به آن کتاب مراجعه مى‏کردند.

اگر در قرآن سخن از کار و کوشش است، فاطمه علیها السلام در اثر کار در خانه دستش تاول زده بود.

اگر در قرآن سخن از عدالت است، فاطمه کار را بین خود و کنیزش به طور مساوى تقسیم مى‏کند.

اگر در قرآن سخن از رهبرى الهى است، فاطمه زهرا علیهاالسلام در خطبه‏اى که در مسجد پیامبر خواند، حکومت وقت را محکوم و از همسرش حمایتى کرد که به شهادتش انجامید.

اگر در قرآن سخن از ایمان به آخرت و اشتیاق به دنیاى دیگر است، فاطمه همین که از پدر شنید اولین کسى که به او ملحق مى‏شود خود اوست، شادمان شد.

با دیدن این چند نمونه باور مى‏کنیم که فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى عملى قرآن است.

گرچه در میان فرهنگ‏هاى دیروز و امروز و اشعار و ضرب المثل‏ها زن تحقیر شده و او را عنصرى وابسته و ضعیف مى‏دانسته‏اند، اما قرآن نه تنها به زنان، بلکه به تمام مردان مى‏گوید: همسر فرعون را الگوى خود قرار دهید.

او در کاخ بود، اما جذب کاخ فرعون نشد. قلدرى فرعون را دید، ولى نهراسید. انواع وسایل رفاهى، باغها و نهرها و حکومت‏ها و قدرت هایى را که فرعون با آن مغرور مى‏شد و ادعاى خدایى مى‏کرد و مى‏گفت: «فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ»1 آیا با این همه نهرهایى که از زیر پاى من جارى است، حکومت و فرمانروایى مصر براى من نیست؟! اما همسرش به خدا مى‏گوید: من جایگاه و مقامى نزد تو مى‏خواهم.

 «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ » 2پروردگارا، براى من نزد خویش در بهشت خانه‏اى بنا کن. در این آیه آنچه مهمتر از بهشت و خانه بهشتى است، کلمه «عندک» است. زن مى‏تواند به جایى برسد که از لذت‏هاى موجودى که در برابر چشم اوست بگذرد و به آنچه نزد خداست دل ببندد.

بر گرفته شده از سایت تبیان

شیعه، شیعه است

شیعه، شیعه است

برای درک بهتر مفاهم اصلی و واقعی شیعه و معرفی آن به جهان و شناخت بهتر پیروان این مذهب، از مذهب شان! به دو نکته اساسی حتما باید توجه داشت.

1- شیعه تنها مذهب اسلامی است که بعد از آورنده اش، قریب به 260 سال از راهنمایی و تفسیر دین از سویی افراد معصوم که از طرف رسول خدا (ص) به عنوان وصی و جانشین ، انتخاب کرده بود، بر خور دار بوده است. در شرایط کنونی نیز افراد متقی و مخلص و بی نام ونشانی هستند که از هدایت و دیدار امام عصر ( عج) بر خور دار می باشند.

2- با وجود این وضعیت ، که سبب غنا و برتری شیعه از دیگران شده است. بازهم برخی مفاهم غیر اصولی و غیر منطقی که اصولا با روح این مذهب،قرآن و خرد سازگار نمی باشد، در این مذهب حقه دیده می شود. این مفاهم نادرست از سوی دشمنان زیرک و دوستان جاهل وارد شیعه شده ست.

با در نظر داشت این دو نکته و معیار قرار دادن ؛ قرآن، عقل و سنت محکم از جهت سند و بدور از هر گونه هیاهو و تعصب بیاییم شیعه را آنگونه که هست بشناسیم وبشناسانیم.

خداوند با حقیقت جویان است.

نکوهش پایمال کردن حقوق دیگران

نکوهش پایمال کردن حقوق دیگران

خـداونـد متعال ، خود (حق ) است و آفرینش را نیز بر اساس (حق ) استوار کرده ، دینش نیز دین حقّ است و پیامبرش را هم به حق فرستاده است . 1
بـر ایـن اسـاس ، انـسان در یک نظام کاملاً به حق آفریده شده و داد و ستدهاى فکرى وعملى او و ارتـبـاطـش بـا خـدا، خـود و سـایـر پـدیـده هـا بـایـسـتـى بـر مـحـور حـقّ قـرار گـیـرد، بـه باطل نگراید، یاوه نگوید، بیهوده کارى نکند و از محور حق منحرف نگردد چرا که آن سوى حق ، جز گمراهى ، حیرانى ، از دست دادن سرمایه زندگى و نگون بختى نخواهد بود؛...فَماذا بَعْدَ الْحَقِ اِلاّ الضَّلالُ... 2
و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست ؟
بـه هـمـان نـسـبـت کـه در اسـلام بر رعایت حقوق ، پافشارى شده ، نادیده انگاشتن حق مردم ، با عناوین تکان دهنده اى ، سخت ، مورد نکوهش قرار گرفته است ، از جمله :
1ـ گناه کبیره است ؛ امام باقر(ع ) ضمن شماره کردن گناهان کبیره مى فرماید: وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَیْرِ عُسْرٍ 3 نپرداختن حقوق مردم با وجود توانایى (گناه کبیره است ).
2ـ سـبـک شـمـردن دیـن است ؛ رعایت حقوق مردم ، با بسیارى از احکام دینى رابطه مستقیم دارد که اگـر کـسـى آنـهـا را مـراعـات نـکـنـد در واقـع ، مـسـائل دیـنـى را نـادیده انگاشته است . به همین دلیل ، حضرت صادق (ع ) مى فرماید: مَنْ عَظَّمَ دینَ اللّهَ عَظَّمَ حَقَّ اِخْوانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدینِهِ اسْتَخَفَّ بِاِخْوانِهِ 4
هـر کـس دیـن خـدا را بـزرگ شمارد، حقوق برادرانش را نیز، بزرگ دارد و هر کس دین او را سبک شمارد، [حقوق ] برادرانش را نیز سبک مى شمارد.
3ـ سبب خوارى است ؛ امام صادق (ع ) فرمود: تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ 5
پایمال کردن حقوق ، سبب خوارى است .
4ـ برکت روزى را مى برد؛ رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:  ... مـَنْ حـَبـَسَ عـَنْ اَخـیـهِ الْمـُسـْلِمِ شـَیـْئاً مـِنْ حـَقِّهِ حـَرَّمَ اللّهُ عـَلَیـْهِ بـَرَکـَةَ الرِّزْقِ اِلاّاَنـْ یَتُوبَ 6
هـر کـس چـیـزى از حـقوق برادر مسلمانش را از او باز دارد، خداوند برکت روزى را بر او حرام مى کند. مگر اینکه توبه کند.
5ـ در روز قیامت از آن بازخواست مى شود؛ رسول اکرم (ص ) فرمود: اِنَّ اَحـَدَکـُمْ لَیـَدَعُ مـِنْ حـُقـُوقِ اَخـیـهِ شـَیـْئاً فـَیـُطـالِبـُهُ بـِهِ یـَوْمَ الْقـِیـامـَةِ فـَیـُقـْضـى لَهُوَ عَلَیْهِ7
هـمانا یکى از شما اداىِ بخشى از حقوق برادرش را ترک مى کند و او حقش را در روز قیامت از وى طلب مى کند و در آنجا به نفع طلبکار و زیان بدهکار، حکم خواهد شد.
6ـ سـبـب ورود بـه دوزخ است ؛ ضایع کننده حقوق مردم ، در صورتى که توبه نکند و بر کار زشـت خـویـش اصـرار ورزد، بـه دست خود سرنوشتش را تباه ساخته و فرجام خویش را در دوزخ قرار داده است ؛ پیشواى ششم در این باره مى فرماید:
هـر کـس ، مـؤ مـنـى را از حـقـش بـاز دارد، خـداونـد او را در روز قـیـامـت ، پـانـصـد سـال سـر پـا نگه مى دارد و در این مدت ، عرق [از بدن ] او جریان دارد، سپس ‍ جارچى از سوى خـداى بـزرگ اعـلام مـى کـنـد (ایـن سـتـمـگـرى اسـت کـه حـق خـدا را ادا نکرده است ) آن گاه مدت چهل سال دیگر توبیخ مى شود و در نهایت به دوزخ مى رود!
8

 1 ـ انعام (6)، آیه 62، نمل (27)، آیه 3، بقره (2)، آیه 2 و 119 و... .
 2 ـ یونس (10)، آیه 32

 3 ـ بحارالانوار، ج 10، ص 229.
 4 ـ همان ، ج 74، ص 278.
 5 ـ همان ، ج 78، ص 242.
 6 ـ وسائل الشیعه ، ج 18، ص 237.
 7 ـ همان ، ج 8، ص 550.
 8 ـ بحارالانوار، ج 68، ص 377.

مؤمن را نباید حقیر شمرد!

مؤمن را نباید حقیر شمرد!

عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ ‌الاسلام - رحمة اللّه علیه - فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسى که طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى کردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم میرزاى شیرازى - اعلى اللّه مقامه - در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه مى کردم و در طرف چپ ، یک نفر دهاتى بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم ، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصى که به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فورا با کمال ادب با او مصافحه کردم پس بوى مشکى عجیب که مانند مشکهاى دنیوى نبود به مشامم رسید و سخت مبتهج و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطا ازاو پرسیدم با شما مشک است ؟ فرمود نه من هیچوقت مشک نداشتم . یقین کردم که از بوهاى روحانى و معنوى است و نیز یقین کردم که شخصى است جلیل القدر و روحانى . از آن روز متعهد شدم که هیچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم .

بر گرفته شده از کتاب : داستان های شگفت مرحوم آیت الله دستغیب (ره)

مظلوم مظلومان!

مظلوم مظلومان!

باور کنید این یک حقیقت و کاری است که همه ما انجام می دهیم ، اما با کمال نا باوری خم به ابروهم نمی آوریم ، آیا تا بحال شنیده ای که کسی در برابر نیکی کننده  بدی کند. تا به حال دیده ای که آدم حرفای خیر خواه خویش را رد و اعمالی که می داند سبب ناراحتی اومی شود انجام دهد. او همه چیز به ما داده  وتنها از ما خوبی خواسته است که آن هم برای خود ما و برای کمال ما است. ولی ...  

 آری خدای بزرگ را می گویم ، همان عاشق سینه چاک خود را ، با همه قدرت که دارد ، با چشمان نگران و منتظر، شاهد اعمال نا شایست ما است  و می گویید بنده من؛ چقدر منتظر باز گشت توباید باشم.

تساوى در سلام

تساوى در سلام

مـسـلمـان نـبـایـد در سـلام کـردن ، تـفـاوتـى مـیـان افـراد از جـهـت دارایـى و فـقـر قـائل شـود، بـلکـه بایستى همه را از این نظر، به یک چشم بنگرد و به آنها بطور یکنواخت و بدون تبعیض سلام کند، امام رضا علیه السلام مى فرماید:
(مـَنْ لَقـِىَ فـَقـیـراً مـُسـْلِمـاً فـَسـَلَّمَ عـَلَیْهَ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِىِّ، لَقِىَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ)
*
هر کس با مسلمان تنگدستى رو به رو شود و به او بگونه اى سلام کند که با سلام کردن بر دارا تفاوت داشته باشد، روز قیامت که به دیدار خدا مى رود، خدا از او خشمگین است .

*شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج 20 ، ص 315 ، دار احیاء التراث العربى ، بیروت

جامعه اسلامی و مسلمانی!

جامعه اسلامی و مسلمانی!

استادی داریم ، انسان بسیار و شریف و فرهیخته. برخی اوقات  اگر حال و حوصله داشته باشد ، حرفای جالب و شنیدنی می زند. مثلا دیروز می گفت فرق است بین جامعه اسلامی و مسلمانی . جامعه اسلامی ، جامعه متمدن و متدین است ، یعنی  برعلاوه دینداری ، جامعه مرفه و برخوردار از قانون و نظامند است.

به نظر این بزرگوار جوامع موجود که مدعی اسلامی هستند ، این ها جامعه اسلامی نمی باشد، بلکه جوامع مسلمانی است " هرچه هست از مسلمانی ما است نه از اسلام"

عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى


عـدالت ، از مـبـاحث و اصول بسیار مهم در شریعت مقدس اسلام است و گستره آن از آفرینش زمین و آسمان و دیگر پدیده ها گرفته تا رابطه خدا و مردم ، مردم با خدا و مردم با مردم را در برمى گـیـرد: دو نـوع نـخـسـت بـه عـنـوان عـدل تـکـویـنـى و تـشـریـعـى از اصـول عـقـائد اسـلامـى اسـت . نـوع سـوم عـدالت فردى نام گرفته و بخش چهارم که (عدالت اجتماعى ) است ، در این جاه مورد بحث قرار مى گیرد.

پـدیـده زیـباى عدالت اجتماعى باید پا به پاى عدالت فکرى و فردى ، در همه کارهاى جمعى جریان داشته باشد و آن را حیات الهى بخشد نه اینکه در کلام و کتاب خلاصه شود یا منحصر بـه فـرد و گـروهـى خـاص گـردد. گـر چـه وجـود عـدالت در بـرخـى مـسـؤ ولیت ها حساسیت و ضـرورت بـیـشترى مى یابد و در برخى افراد نمود بهترى باید داشته باشد ولى نسبت به هـمـه افـراد و اقـشـار عمومیت و ضرورت دارد و بر عموم مردم واجب است که آن را در کلیه کارهاى خویش ملاک عمل قرار دهند:
ـ در رفـتـار بـا پـدر و مـادر، هـمـسـر و فـرزنـدان ، بـرادر و خـواهـر و بـسـتـگـان دیگر،عادل باشد.
ـ در کـوچـه و خـیـابان ، و بازار، و استفاده از وسایل نقلیه و دیگر امکانات عمومى ، رفت و آمد؛ رانندگى و... حقوق مردم را رعایت بنماید.
ـ در مـحـل کـار، در بـرخـورد بـا همکاران (اعم از زیر دستان و بالادستان )، ارباب رجوع ، انجام وظـیـفـه شـرعـى ، کـار بـه انـدازه تـوان و طـبـق قـرار داد، حـفـظ اموال دیگران ، بویژه بیت المال ، از جاده عدالت خارج نشود.
ـ در داد و سـتـد خـرد و کـلان و در بازار مکّاره سودطلبى ، ملکه زیباى عدالت را به کالاى اندک دنیا سودا نکند و همیشه و با همه کس به انصاف رفتار نماید.
ـ اگر مقام و مسؤ ولیّتى دارد، هرگز خارج از چارچوب قانون و شرع حرکت نکند و هوا وخواسته خویش را بر عدالت و وجدان ترجیح ندهد.
ـ در صـحـنـه هـاى سیاسى همانند انتخابات ، هم در راءى دادن و هم راءى گرفتن ، حق را در نظر داشته باشد و نظر خود را با آن تطبیق دهد و در اظهار نظرهاى فکرى ، سیاسى و عقیدتى نیز.
ـ در دعوا و نزاع هیچ گاه از جادّه عفّت و عدالت ، پاى بیرون ننهد زیرا آن چه به ناحق به دست مـى آیـد بـیـقـیـن وزر دنـیـا و وَبـال آخـرت خـواهـد گـشـت و مال حرام به حرام خوار وفا نخواهد کرد.
ـ در داورى و قضاوت نیز باید همواره بر مرکب راهوار عدالت بنشیند که هرگز راکب خود را به بیراهه نخواهد برد، بلکه به سر منزل سعادت خواهد رساند. و...

شیخ الازهر : سلفی ها بیمارند

شیخ الازهر : سلفی ها بیمارند

   شیخ احمد الطیب رئیس الازهر در گفتگو با کانال ماهواره ای العربیه اظهار داشت که تفکر سلفی یک اندیشه خود ساخته برخی از افراد بیمار است و گفت: این طرز تفکر سابقه ای کمتر از 200 سال دارد و نمی تواند واقعیتی جامع از مذهب اسلام را ارائه دهد.
  به نوشته روزنامه السیاسه کویت "الطیب " افزود: گفتگوهایی خویش را با علمای شیعه بر اساس گفتگوهای سابق شیخ الازهر، شیخ شلتوت ادامه می دهیم و سعی می کنیم تا طلاب شیعه را با مبانی مذاهب اهل سنت آشنا کنیم و محدوده این گفتگوها اصول ثابت اسلام خواهد بود نه مواردی که منجر به مباحث سوفسطایی خواهد شد.

تملق و چاپلوسى

تملق و چاپلوسى


بـسـیارى از دانشمندان علم اخلاق معتقدند که خلق نیکو حدّ وسط میان افراط و تفریط خصلت هاى آدمـى اسـت کـه هـر دو طـرف نـاپـسـنـد است . مثلاً (تهور) و (بزدلى )، دو نمونه از افراط وتـفـریـط در اسـتـفـاده از قوّه غضب است که هر دو ناپسندند و میانگین آن دو، (شجاعت ) نامیده مى شود که بسیار پسندیده است .
مـدح و تـمـجید معقول و واقعى از دیگران ، کارى پسندیده و در مواردى لازم و ضرورى است ولى مـبـالغـه در ثـنـاگـویـى و تـعریف و تمجید ناحق از دیگران که افراط در قضیه است و تملّق وچـاپـلوسـى نام دارد کارى بس زشت و نکوهیده است . چنان که خوددارى از تحسین و مدح واقعى درهنگام ضرورت ، طرف تفریط و ناپسند است .
امیر مؤ منان (ع ) حدود افراط و تفریط و جایگاه شایسته آن را بدین گونه ترسیم مى کند:  اَلثَّن اءُ بـِاَکـْثـَرَ مـِنَ الاِْسـْتـِحـْق اقِ مـَلَقٌ وَالتَّقـْصـی رُ عـَنِ الاِْسـْتـِحـْق اقِ عـَىُّ اَوْحَسَدٌ
تعریف بیشتر از استحقاق ، چاپلوسى و کمتر از آن ، ناتوانى یا حسدورزى است .

«جهل‏» و «غرور»

«جهل‏» و «غرور»

دو واژه‏اى است که در آثار پیر سپید سیرت حاج میرزا جواد آقا بسیار دیده مى‏شود.  در نگاه‏وى گناه و آتش دوزخ محصول این‏درخت فاسد در اعمال و اندیشه  آدمى‏است.این‏عالم عامل‏و عارف فرزانه‏رضایت کاذب افراد جاهل پس‏از اندکى‏گریستن‏از خوف خداو یا ناز و کرشمه‏افراد پس‏از شب‏زنده‏دارى در شبى‏از سال را نشان این جهالت و غرور مى‏داند و این افراد را از عبادت‏ها، زهدها و گریه‏هاى بسیار امام سجادعلیه السلام بى خبر دانسته، امامى که با آه و زارى، استغفار و گریه چهل ساله‏اش به خداوند مى‏گوید: اگر مرا به عذاب همه خلایق معذب گردانى و طبقات جهنم را از من پرکنى، این در مقابل عقوبتى که مستحق آن هستم اندک خواهد بود. آرى معرفت اندک، عبادت قلیل، توقع بسیار و معاصى فراوان سراسر وجود، بینش و بصیرت ما را فراگرفته است; راهى جز کمک خواستن از پروردگار مهربان خویش، نداریم. باید به وى شکوه کنیم تا با رحمت‏خود و شفاعت اهل بیت‏علیهم السلام از ما درگذرد و جهل و غرور را از ما دور کرده، با نور هدایت معصومین‏علیهم السلام ما را از تاریکى ضلالت‏به صراط روشن هدایت رهنمود سازد.

ارزش و اهمیت کلام

ارزش و اهمیت کلام

از جمله نعمت هاى پرارج و گرانقدرى که آفریدگار جهان به انسان عطا کرده و مایه اصلى آنرا بـا سـرشـت بـشـر درآمـیـخـتـه ، (قـدرت بـیـان ) اسـت . نـعـمـت سـخـن گـفـتـن ،عـامـل مهمّى در تکامل انسان ها است . در پرتو این نعمت ، علوم نظرى و تجارب عملى انسان ها به یـکدیگر منتقل مى شود. خداى حکیم ، بعد از مساءله آفرینش انسان از نعمت بیان سخن گفته و مى فرماید: اَلرَّحْم نَُ عَلَّمَ الْقُرْآ نََ خَلَقَ الاِْنْس انََ عَلَّمَهُ الْبَیانَ 1
خداوند رحمان ، قرآن را تعلیم داد، انسان را آفرید، و به او (بیان ) آموخت .
انـسـان بـا قـدرت بیان و به وسیله کلام ، معلوماتى را که در باطن اندوخته ، ظاهر مى سازد ونـهـفـتـه هـاى درونـى خـود را آشـکـار مـى کـنـد و آنـچـه را کـه خـود ادراک کـرده ، بـه دیـگـران مـنـتـقـل مـى سازد. از این رو، مى توان گفت : کلام به منزله پلى است که مغزهاى جدا از هم را به یـکدیگر پیوند مى زند و کالاى ارزشمند علم را از این راه به مغزها مى رساند و دیگران را نیزعالم و آگاه مى کند. از امام سجاد(ع ) پرسیدند: سخن و سکوت کدامیک بر دیگرى برترى دارد؟حضرت در پاسخ فرمود:
بـراى هـر یـک از ایـن دو آفـت هـایـى اسـت ، ولى اگـر از آفـت مـصـون و سـالم بـاشـنـد، کـلام افضل و برتر است . زیرا خداوند هیچ یک از پیامبرانش را به سکوت مبعوث نکرده است ، بلکه آنها ماءموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود آنان را به صلاح و رستگارى دعوت کـنـند و نیز هیچ کس با سکوت ، مستحقّ بهشت و لایق ولایت الهى نمى شود و از عذاب دوزخ مصون نـمـى مـانـد. نـیـل بـه رحـمت الهى و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است . من هرگز ماه رانـظـیـر آفـتـاب قـرار نمى دهم ... . شما فضل سکوت را با کلام توصیف مى کنى ، در حالى که هرگز فضل کلام را با سکوت نمى توان توصیف کرد.
2
روشـن اسـت کـه ایـن نـعـمـت ارزشـمـنـد بـه هـمـان مـیـزان کـه در تـرقـّى وکـمـال آدمى مؤ ثر است ، در صورت عدم کنترل نیز، موجب سقوط و تباهى او مى شود از على (ع )پـرسـیدند، زیباترین مخلوقات خدا کدام است ؟ فرمود: (کلام ). گفتند: (زشت ترین آنها کداماست ؟) باز هم فرمود: (کلام )، سپس فرمود: بِالْکَلا مِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلا مِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ 3
چهره ها با سخن سفید مى شوند و با سخن سیاه مى گردند.
کـنـایـه از ایـنـکـه عـدّه اى بـه خـاطـر کلام سنجیده و وزین خود، رو سفید مى شوند و عدّه اى به دلیل بیهوده گویى ، پرگویى ، غیبت ، دروغ و... روسیاه و سرافکنده مى گردند.
شـخـصى از رسول اکرم (ص ) درخواست نصیحت کرد. حضرت به او فرمود: (زبانت را حفظ کن.) دوبـاره عـرض کـرد: (اى رسـول خـدا به من توصیه اى بفرما) باز هم فرمود: (زبانت راحفظ کن .) بار سوّم درخواست خود را تکرار کرد. آن حضرت بدو فرمود: وَیْحَکْ! وَ هَلْ یُکِبُّ النّ اسَ عَلى مَن اخِرِهِمْ فِى النّ ارِ اِلاّ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ 4
واى بر تو! آیا در قیامت مردم را چیزى جز محصول زبانشان به رو در آتش مى افکند؟

 1- الرّحمن (55)، آیات 1 ـ 4.
 2-  بحارالانوار، ج 71، ص 274، اسلامیّه .
 3 همان ، ج 78، ص 55.
 4- همان ، ج 71، ص 303.