مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

مشق عاشقی

اى که عاشق نئى ، حرامت باد * زندگانى که مى دهى بر باد

اصول‌ را قربانی‌ فروع‌ نکنید

 

امام علی (ع) : لاقُرْبَة‌َ بِالنَّوافِل‌ اِذا اَضَرَّت‌ْ بِالفَرائِض‌ِ (نهج‌البلاغه‌ ـ حکمت‌ 39) 

امور مستحبی‌ هنگامی‌ که‌ به‌ عمل‌ به‌ واجبات‌ زیان‌ و ضرر رساند، موجب‌قربت‌ و نزدیکی‌ به‌ خدا نخواهد شد.

 

اسلام‌، مکتبی‌ است‌ که‌ هدف‌ نهایی‌ آن‌، تامین‌ سعادت‌ ابدی‌ و حیات‌جاودان‌ تکاملی‌ برای‌ «انسان‌» است‌. انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ شایستگی‌خلافت‌ خداوند را دارد، و تنها راه‌ِ رسیدن‌ به‌ این‌ مسیرِ به‌ سوی‌ِ بینهایت‌،«اسلام‌» است‌، یعنی‌ همان‌ مکتب‌ و راهی‌ که‌ خودِ خداوند متعال‌، ارائه‌دهندة‌آن‌ به‌ انسان‌ است‌ و هیچکس‌ جز او شایستگی‌ و قدرت‌ و آگاهی‌ِ لازم‌ و کافی‌را برای‌ نشان‌دادن‌ «راه‌ کمال‌» به‌ بشریت‌ ندارد. همة‌ انبیاء عظام‌ و اولیاء الهی‌هم‌ به‌ هدایت‌ خداوند و با پیروی‌ از «اسلام‌» به‌ کمال‌ راه‌ یافته‌اند و به‌ همین‌جهت‌ هیچ‌ دین‌، روش‌، راه‌، مکتب‌ و مسیر دیگری‌ جز «اسلام‌» پذیرفته‌ نیست‌و هر که‌ جز آن‌ را دین‌ِ خود قرار دهد، به‌ کمال‌ مطلوب‌ هرگز دست‌ نخواهدیافت‌.

پیامبران‌ الهی‌ و اولیاء خداوند، انسان‌های‌ هدایت‌یافته‌ای‌ هستند که‌ برای‌دستیابی‌ دیگران‌ به‌ این‌ «راه‌» و حرکت‌ در این‌ مسیر، واسطة‌ فیض‌ شده‌ وبشریت‌ را دستگیری‌ کرده‌اند. آنان‌ هرگز داعیه‌ای‌ و ادعایی‌ جز این‌ ندارند ومیزان‌ توفیق‌ خود را در نزدیکی‌ «انسان‌» به‌ «خدا» می‌دانند. خود را بندة‌ خدا،محتاج‌ و نیازمند به‌ هدایت‌ او، برخوردار از نعمت‌ِ الهی‌ و رفیق‌ و برادر وکمک‌کنندة‌ به‌ سایر انسان‌ها برای‌ راهنمایی‌ و راهیابی‌ آنان‌ می‌دانند. بنابراین‌همة‌ تلاش‌ آنان‌ در این‌ خلاصه‌ می‌شود که‌ انسان‌ها به‌ «راه‌ خدا» ـ به‌ درستی‌ وبدون‌ انحراف‌ و تحریف‌ ـ دست‌ یابند و آن‌ را به‌ سلامت‌ طی‌ کنند.

امام‌ علی‌(ع) ـ پیشوای‌ هدایت‌ یافتگان‌ و راهنما و هدایت‌کنندة‌ گمراهان‌ ـدر این‌ کلام‌، برای‌ پیشگیری‌ از انحراف‌ِ مسلمانان‌ و کج‌فهمی‌ِ آنان‌ هشدارمی‌دهد که‌ مبادا سلیقه‌ها و فهم‌های‌ محدود بشری‌ در اولویت‌ امور جایگزین‌تشخیص‌ و حکم‌ِ خداوند شود و در نظام‌ِ موزون‌ و منطقی‌ِ «دین‌ خدا» خدشه‌وارد کند. آری‌! اسلام‌، که‌ تنها راه‌ کمال‌ است‌، مجموعه‌ای‌ است‌ از معارف‌،ارزش‌ها و احکام‌ فردی‌ و اجتماعی‌، که‌ برخی‌ از امور در آن‌ واجب‌ و فرض‌ وفریضه‌ است‌ و برخی‌ امور نافله‌ و مستحب‌ شمرده‌ شده‌ است‌. واجبات‌،احکامی‌ است‌ که‌ بدون‌ توجه‌ و عمل‌ به‌ آن‌ طی‌ کردن‌ مسیر رشد و هدایت‌ میسرنمی‌باشد و مستحبات‌ و نوافل‌ اعمالی‌ است‌ که‌ گرچه‌ ترک‌ آن‌ خللی‌ در سیر به‌سوی‌ کمال‌ ایجاد نمی‌کند، ولی‌ بکاربستن‌ آنها موجب‌ سرعت‌ بخشیدن‌ وتسهیل‌ طی‌ّ طریق‌ به‌ کمال‌ انسانی‌ خواهد شد و تعالی‌ِ انسان‌ را تعمیق‌خواهدبخشید.

واجب‌ شدن‌ واجبات‌ بدین‌ سبب‌ بوده‌ است‌ که‌ خداوند حکیم‌، رعایت‌آن‌ها را برای‌ فلاح‌ و نجات‌ انسان‌ ضروری‌ می‌دیده‌ و با اشراف‌ و علم‌ خود به‌همة‌ مراتب‌ عالم‌ هستی‌ و «مسیر انسان‌» در این‌ عوالم‌، ترک‌ آنها را به‌ زیان‌ِسعادت‌ بشر می‌دانسته‌ است‌، و حکمت‌ِ استحباب‌ مستحبات‌ هم‌ نقش‌ آن‌ها درتسریع‌، تسهیل‌ و تعمیق‌ حرکت‌ کمالی‌ انسان‌ بوده‌ است‌. امّا در برخورد عملی‌بسیاری‌ از مسلمانان‌ ملاحظه‌ می‌کنید که‌ در برخی‌ موارد مستحبات‌ را برواجبات‌ ترجیح‌ می‌دهند و گاهی‌، به‌ قیمت‌ از دست‌ دادن‌ برخی‌ واجبات‌ برانجام‌ بعضی‌ از امور استحبابی‌ تاکید می‌ورزند! کم‌ و بیش‌ بسیاری‌ از ما باموارد زیر برخورد داشته‌ایم‌:

ـ کسانی‌ که‌ در امور روزمرة‌ خود با دیگران‌ رعایت‌ انصاف‌ و عدالت‌ رانمی‌کنند، حال‌ آنکه‌ به‌ برخی‌ عبادات‌ِ مستحبی‌ بسیار تاکید و توجه‌ دارند.

ـ کسانی‌ که‌ حدود شرعی‌ حجاب‌ را رعایت‌ نمی‌کنند ولی‌ شرکت‌ درمحافل‌ِ ختم‌ِ سورة‌ انعام‌ یا ذکر حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) را برای‌ خود واجب‌ ولازم‌ می‌دانند!

ـ کسانی‌ که‌ به‌ حقوق‌ مالی‌ واجب‌ خود از قبیل‌ زکات‌ و خمس‌ چندان‌ اعتنانمی‌کنند ولی‌ انفاق‌های‌ مستحبی‌ انجام‌ می‌دهند!

ـ کسانی‌ که‌ برای‌ انجام‌ برخی‌ کارهای‌ مستحبی‌، دچار کارهای‌ حرام‌می‌شوند.

ـ کسانی‌ که‌ از نمازهای‌ مستحبی‌ و نوافل‌ غافل‌ نمی‌شوند ولی‌ از دفاع‌ ازحقوق‌ محرومان‌ و مبارزه‌ با ظلم‌ و ستم‌ ـ که‌ در حدّ توان‌، شرعاً واجب‌ است‌ ـکاملاً غافل‌اند!

مواردی‌ از این‌ قبیل‌ و مشابه‌ آن‌، که‌ متاسفانه‌ در سراسر جوامع‌ اسلامی‌ کم‌نیست‌، نشان‌ می‌دهد ترجیح‌ مستحبات‌ بر واجبات‌ یا توجه‌ به‌ برخی‌ مستحبات‌به‌ قیمت‌ ارتکاب‌ برخی‌ محرّمات‌ یک‌ اشکال‌ اساسی‌ در رفتار دینی‌ِ جامعه‌ مااست‌. علت‌ این‌ اشکال‌ این‌ است‌ که‌ تصور می‌شود امور مستحبی‌، در عین‌ترک‌ واجبات‌ یا ارتکاب‌ محرّمات‌، باز هم‌ نقش‌ سازندة‌ خود را ایفا می‌کند ومی‌تواند انسان‌ را به‌ خدا نزدیک‌ کند، حال‌ آنکه‌ در واقعیت‌ِ مسیر تکاملی‌انسان‌، آنگاه‌ مستحبات‌ نقشی‌ سرعت‌ بخش‌ یا تسهیل‌کننده‌ ایفا می‌کنند، که‌واجبات‌ انجام‌شده‌ باشد و کارهای‌ حرام‌ ترک‌ شده‌ باشد. همانگونه‌ که‌ در یک‌ساختمان‌، رسیدگی‌ به‌ تزیینات‌ و ظواهر آن‌، هنگامی‌ ارزشمند و مفید است‌ که‌ساختمان‌ از نظر استحکام‌ و رعایت‌ اصول‌ مهندسی‌ و معماری‌ مشکلی‌ نداشته‌باشد. در سیر تکاملی‌ انسان‌ هم‌ رعایت‌ مستحبات‌ هنگامی‌ مفید و موثر است‌که‌ قبل‌ از آن‌، امور ضروری‌ برای‌ تامین‌ سعادت‌ انسان‌ ـ یعنی‌ انجام‌ واجبات‌ وترک‌ محرمات‌ ـ رعایت‌ شده‌ باشد. از این‌ جهت‌ در دیدگاه‌ امام‌ علی‌(ع)،ترک‌ حرام‌ و انجام‌ واجبات‌، منشا تقوی‌ است‌ و بدون‌ تقوی‌ هیچ‌ کار مستحبی‌از کسی‌ پذیرفته‌ نمی‌باشد.

آری‌! امام‌ متقین‌ و پیشوای‌ مومنان‌ در این‌ کلام‌، خاصیّت‌ اصلی‌ مستحبات‌را ـ که‌ نزدیک‌ کردن‌ انسان‌ به‌ خدا است‌ ـ به‌ شرطی‌ قابل‌ تحقق‌ می‌دانند که‌ به‌انجام‌ واجبات‌ زیان‌ نرساند یا موجب‌ فعل‌ِ حرامی‌ نشود. زیرا ترک‌ حرام‌ هم‌یکی‌ از مهم‌ترین‌ واجبات‌ است‌. اگر رسیدن‌ به‌ کار مستحب‌ و انجام‌ آن‌، مانع‌ِتوجه‌ به‌ واجبات‌ شود یا موجب‌ انجام‌ کار حرام‌ گردد، دیگر خاصیتی‌ نخواهدداشت‌ و کار بیهوده‌ای‌ تلقی‌ خواهد شد.

در حقیقت‌ ما باید تشخیص‌ خداوند برای‌ طبقه‌بندی‌ِ امور به‌ واجب‌ ومستحب‌ را بپذیریم‌ و همان‌ را در اولویت‌بندی‌ کارهای‌ خودمان‌ رعایت‌ کنیم‌و سلیقه‌ و ذوق‌ شخصی‌ یا پسندِ جامعه‌ و محیط‌ را در آن‌ دخالت‌ ندهیم‌ و به‌«قرب‌ فرائض‌» که‌ برتر از «قرب‌ نوافل‌» است‌، اهتمامی‌ کامل‌ داشته‌ باشیم‌.بپذیریم‌ که‌ خداوند متعال‌، با حکمت‌ و رحمت‌ خود، برای‌ سعادت‌ و کمال‌ِ مااز ما شایسته‌تر و داناتر است‌! بدین‌ترتیب‌ گامی‌ دیگر به‌ راه‌ امام‌ علی‌(ع)نزدیک‌تر شده‌ایم‌. ان‌شاءاللّه‌.

هر که را من دوستش داشته باشم او را مى کشم


َنسَأَلَنِى أَعْطَیْتُهُ وَ مَنْ أَعْطَانِى شَکَرْتُهُ وَ مَنْ عَصَانِى سَتَرْتُهُ وَ مَنْ قَصَدَنِى أَبْقَیْتُهُ وَ مَنْ عَرَفَنِى خَیَّرْتُهُ وَ مَنْ أَحَبَّنِى ابْتَلَیْتُهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ وَ مَنْ عَلَیَّ دِیَتُهُ فَأَنَا دِیَتُهُ.(مستدرک الوسائل : ج 18، ص 419)
خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
هر کس مرا بخواند اجابت کنم ، و هر کس از من چیزى بخواهد به او عطا کنم ، و هر کس که در راه من احسان کند، تشکّر کنم ، و آنکه مرا معصیت کند، پرده پوشى کنم ، و هر کس به جانب من بیاید او را ثابت قدم بدارم و هر کس مرا بشناسد او را براى کارهاى پسندیده برگزینم و هر که مرا دوست بدارد او را به (بلا) مبتلى کنم و هر آنکه را من دوستش داشته باشم او را مى کشم (گرفتارمشکلات وسختی ها برای باک شدن و دست یافتن به مقاب قرب) و هر که را من بکشم دیه او را به عهده مى گیرم و دیه هر کس که به عهده من باشد، وصال خود را دیه او قرار مى دهم .

اهمیت اسلام به سلامت جسم


امام علی (ع) :الاوان من البلاء الفاقة ، و اشد من الفاقة مرض البدن ، و اشد من مرضالبدن مرض القلب الاوان من النعم سعة المال ، و افضل من سعة المال صحة البدن و افضل من صحة البدن تقوى القلب.

نهج البلاغه فیض ص 1260.

از آنجا که تا جسم ، توانا و سالم نباشد روح و عقل و فکر نمى تواند به درستى ترقى و پیشرفت نماید و از طرفى هم ترقى هر انسانى به وسیله عقل و فکر او مى باشد، باید دانست که سلامت بدن سهم بسزایى در عظمت انسان از نظر جنبه هاى علمى و صنعتى دارد.
لذا على (ع ) مصیبت بشر را در سه چیز به ترتیب اهمیت آن خلاصه نمودهِ1 - فقر و تنگدستى 2 - کسالت بدن و علیل بودن جسم 3 - امراض روانى از قبیل حسد، بخل و تکبر . 

 و در مقابل ، سه چیز را از نعمت هاى بزرگ براى انسان و انسانیت مى شمارد.
1 - عدم احتیاج به مردم یعنى داشتن مال و کسب کافى براى اداره امور زندگى .
2 - صحت و سلامتى جسم ، و نیرومندى و توانایى بدن .
3 - سلامت روان از جهت داشتن صفات خوب انسانى و آلوده نبودن به اخلاقیات زشت و ناپسند.

حق یکى است

امام علی (ع) : ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة - ح / 183

ترجمه:

هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، یکى از آن دو گمراهى (باطل) است.

شرح:

بسیار دیده مى‏شود که دو شخص، یا دو گروه، بر سر یک مسئله اختلاف دارند. به این معنى که هر کدام، در مورد آن مسئله، ادعایى دارد که با ادعاى دیگرى مخالف است، و هر یک نیز، ادعاى خود را صحیح و بر حق میداند و ادعاى دیگرى را غلط و باطل میشمارد.
اما، از آنجا که همیشه حق یگانه است، و هر چیزى که بر حق باشد، نمى‏تواند دو صورت و دو شکل جداگانه داشته باشد و هر دو نیز، درست و بر حق باشند، ناگزیر باید قبول کرد که دست‏کم، یکى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است.
روشن‏تر بگوییم: نمى‏شود که دو نفر، در مورد یک موضوع دو ادعاى مختلف بکنند، و هر دو نیز درست گفته باشند. یعنى اگر، در چنین مواردى، یقین داشته باشیم که هر دو نفر در اشتباه نیستند، پس باید مطمئن باشیم که بطور قطع، فقط یکى از آنها
((حق))
میگوید و دیگرى بر باطل است.
وظیفه کسى هم که با چنین افراد یا گروههایى روبرو میشود، آن است که سخن و عقیده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى کند، تا آنچه را که بر حق است دریابد، و با انتخاب و پذیرش حق، از باطل دورى کند
.

تأثیر متقابل «اخلاق» و «رفتار»

رابطه اخلاق و عمل، و تأثیر اخلاق در عمل، چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد چرا که اعمال ما معمولا از صفات درونى ما سرچشمه مى گیرد، شخصى که بخل یا حسد یا تکبّر در درون قلب او لانه کرده و روح و فکر او را به رنگ خود در آورده است، طبیعى است که اعمالش به همان رنگ باشد; حسود همیشه اعمالش نشان مى دهد که این خوى زشت، همچون جرقه آتشى در جان او شعلهور است و او را آرام نمى گذارد و همچنین افراد متکبّر، راه رفتن، سخن گفتن، نشست و برخاست آنها همه رنگ تکبّر دارند، و این حکم در تمام صفات اخلاقى خوب و بد جارى و سارى است.

به همین دلیل ، بعضى از محقّقان این گونه اعمال را اعمال اخلاقى مى دانند; یعنى، اعمالى که صرفاً ناشى از اخلاق نیک و بد است، در مقابل اعمالى که گاه از انسان سر مى زند، و مثلا تحت تأثیر امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد و اندرز صورت گرفته، بى آن که ریشه اخلاقى داشته باشد، البتّه این گونه اعمال نسبت به اعمال اخلاقى کمتر است.

و از اینجا مى توان نتیجه گرفت که براى اصلاح جامعه، و اصلاح اعمال مردم باید به  اصلاح ریشه هاى اخلاقى عمل پرداخت، چرا که غالب اعمال متّکى به ریشه هاى اخلاقى است.

به همین دلیل، بیشترین کوششهاى انبیاى الهى و مصلحان جوامع اسلامى، مصروف این امر شده است که با تربیت صحیح، فضائل اخلاقى را در فرد فرد جامعه پرورش دهند و رذائل را به حدّ اقل برسانند تا اعمال که تراوش صفات اخلاقى است اصلاح گردد. تعبیر به تزکیه در آیات متعدّد از قرآن مجید نیز اشاره به همین معنى است، این از یک سو.

از سوى دیگر، تکرار یک عمل نیز مى تواند تأثیرى در شکل گیرى اخلاق بگذارد، زیرا هر عملى انسان انجام مى دهد، خواه ناخواه اثرى در روح او مى گذارد و تکرار آن، آن اثر را پررنگ تر مى کند و تدریجاً تبدیل به عادت مى شود، و باز تکرار بیشتر سبب مى گردد که از مرحله عادت بگذرد و به «حالت» و «ملکه» تبدیل شود، و یک ویژگى اخلاقى در انسان به وجود آورد.

بنابراین، عمل و اخلاق در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هر کدام مى تواند به نوبه خود سبب پیدایش دیگرى شود.

عین الله

دوستان ، امام عصر (عج) مراقب اعمال ما هستند، در شب های جمعه اعمال یک هفته ما در محضر ایشان  عرضه می شود. یکی از القاب آن حضرت "عین الله" است، چشم خدا در جهان. هیچ چیزی از نظر شان مخفی نمی باشد.

مسئله این است !

ای خدا چه می شد اگه ، اف بر این زمانه ... جملاتی است که بار ها ازکسانی می شنویم که انان دچار مشکلاتی  هستند و این حکایت از گله و شکایت شان از خدای متعال است!؟

اگر با این دید به خدا نگاه کنیم ، نعوذبالله قادر متعال ظالم است، در حال که عدالت خداوند جزء اصول دین ومذهب ما می باشد.

گفتنی در این بین ، خود افراد و حکمت خدای علیم است؛ برخی افراد خود شان با اعمال خویش سبب محرو میت از نعمات الهی را فراهم می کنند و بعضی هم ظرفیت داشتن و برخورداری از یک نعمت را ندارد ، اگر یک نا اهل قدرت مالی وسیاسی بدست آورد خود را به هلاکت می اندازد ، تاریخ و  دور برما شاهد بر این مدعا است.

بنا براین؛ در تقدیر کسی فقر ومشکلات مقدر نشده و همچنان خدای کریم ظالم نمی باشد، این نافرمانی و نداشتن ظرفیت انسان ها است که اورا از نعمات محروم می نماید. راه برخوردار شدن از نعمات هم ، عمل به دستورات دین وفراهم کردن ظرفیت بهره برداری از نعمات است.

خوشا ... عشق

خوشا یاد عشق و خوشا نام عشق

خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق

 خوشا خوارى و بى‏کسى‏هاى عشق

تهى دستى و نارسى‏هاى عشق

خوشا خارهاى دل آزار عشق

خوشا ناله‏هاى گرفتار عشق

خوشا سوز عشق و خوشا درد عشق

خوشا سینه درد پرورد عشق

خوشا عاشقان و شب تارشان

خوشا ناله‏هاى دل آزارشان .

علامت‌ جاهل‌

امام علی (ع) : لاتَرَی‌ الجاهِل‌َ اِلاّ مُفْرِطاً اَوْمُفَرِّطاً   

(نهج‌البلاغه‌ ـ حکمت‌ 70)

نادان‌ را نمی‌بینی‌ مگر مُفْرِط‌ و زیاده‌رو یا مُفرِّط‌ و اهمال‌کار.

 

از دیدگاه‌ِ امام‌ علی‌(ع) ـ که‌ همان‌ دیدگاه‌ مکتب‌ ناب‌ توحیدی‌ و اسلام‌ناب‌ محمدی‌(ص) است‌ ـ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ ملاک‌ها و شاخص‌های‌ رشد وتعالی‌ انسان‌، عقل‌ است‌. عقل‌، همان‌ قوة‌ تشخیص‌ و توان‌ِ تمییز حق‌ّ و باطل‌،برانگیزندة‌ انسان‌ به‌ پیمودن‌ راه‌ حق‌ّ و طی‌کردن‌ مسیر سعادت‌ و همچنین‌ عامل‌تعدیل‌کننده‌ و هماهنگ‌کنندة‌ غرایز و تمایلات‌ مختلف‌ انسان‌ و بکارگیری‌ِاین‌ غرایز و تمایلات‌ در مسیر حیات‌ ابدی‌ و حقیقی‌ِ آدمی‌ است‌. عقل‌، آن‌ قوة‌تشخیص‌ و نیروی‌ محرکه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ بر اساس‌ هدایت‌ و تحریک‌ آن‌،خدا را می‌پرستد و در راه‌ بدست‌آوردن‌ بهشت‌ و سعادت‌ ابدی‌ تلاش‌ می‌کند.عقل‌، محور و منشا تعهد انسان‌ در برابر حق‌ّ و بنابراین‌ ملاک‌ ارزش‌ آدمی‌است‌. باید توجه‌ داشت‌ که‌ در این‌ تعریف‌ از عقل‌، عقل‌ جزئی‌ که‌ تنها از عهدة‌حسابگری‌ِ مادّی‌ِ صِرف‌ و تشخیص‌ منافع‌ و مضارّ حیوانی‌ برمی‌آید، مدّنظرنیست‌ که‌ «عقل‌ جزئی‌» با «عقل‌» از دیدگاه‌ وحی‌ِ الهی‌ و خاندان‌ نبوت‌، تفاوت‌اساسی‌ دارد.

ادامه مطلب ...

روح الهی ؛ منشاء کرامت انسان


مـنـشـاء کـرامـت انسان همان فطرت الهى است . خلقت انسان به گونه اى است که کرامت در ذات او نهفته است و استعداد تقویت کرامت در متن خلقت او وجود دارد.
قرآن کریم مى فرماید: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنى آدَمَ...)(2) ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم ... .
کـرامـتـى که براى انسان مطرح شده ، یک کرامت اعتبارى نیست بلکه کرامتى ذاتى و حقیقى است . مرحوم علامه طباطبایى مى گوید: (مـراد آیـه بـیـان حال جنس بشر است و مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتى است که در دیگران نباشد.)(3)  بـنـابـرایـن از نـظـر قرآن کلیه انسان ها از یک کرامت ذاتى برخوردارند که در نوع خلقت آنها وجود دارد و موجودات دیگر از آن بى بهره اند.
حال باید دید چه خصوصیتى در فطرت انسان وجود دارد که موجب کرامت او گردیده است ؟ براى روشن شدن این مطلب یادآورى دو نکته لازم است :
الف ـ انـسان داراى دو بعد مادى و الهى است و علت سجده ملائکه بر انسان ، بعد مادى او نیست ، زیـرا در شـؤ ون مـادى سـایـر حـیوانات با انسان شریکند، بنابراین بعد الهى انسان است که موجب سجده ملائکه بر او شده است .
قرآن کریم مى فرماید: (اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ)(4) هـنـگـامـى کـه پـروردگـارت بـه فـرشـتـگـان گـفـت ، مـن بـشـرى را از گل مى آفرینم ، پس آنگاه که او را با خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم ، بر او به سجده درافتید.
بـنـابـرایـن دمـیـدن روح الهـى بـر وجـود خـاکى انسان است که او را لایق سجده فرشتگان الهى گردانیده است .
ب ـ سجده ملائکه بر انسان نشانگر کرامت انسان است . هنگامى که خداوند به فرشتگان امر مى کند به آدم سجده کنید، ابلیس پس از امتناع از سجده ، مى گوید: (اءَرَءَیْتَکَ هذَا الَّذى کَرَّمْتَ عَلَىَّ)(5)
با من بگو چرا این را بر من کرامت بخشیدى ؟
ایـن آیـه اشـاره بـه این نکته دارد که امر خدا به سجده به آدم موجب کرامت او گردیده است . به این مطلب در دعاى امّ داود نیز اشاره شده است : (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى اَبینا آدَمَ بَدیعِ فِطْرَتِکَ الَّذى کَرَّمْتَهُ بِسُجُودِ مِلائِکَتِکَ)(6) خـداونـدا بـر پـدر مـا آدم ، ایـن آفـریده نو و بى نظیرت که او را به سجود فرشتگانت کرامت بخشیدى ، درود فرست .
با جمع بندى این دو نکته به این نتیجه مى رسیم که (روح الهى ) منشاء کرامت انسان است .


2- اسرا (17) ، آیه 70 .
3- ترجمه المیزان ، ج 15 ، ص 264 .
4- ص (38) ، آیات 71 و 72 ، ترجمه آیتى .
5- اسراء (17) ، آیه 62 ، ترجمه آیتى .
6- مفاتیح الجنان ، اعمال ماه رجب .

مفهوم غیبت

(غـیـبـت ) چـنـانـکـه از اسـمـش پیدا است این است که در غیاب کسى سخنى گویند، منتهى سـخـنـى که عیبى از عیوب او را فاش ‍ سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى ، در اعمال او باشد یا در سخنش ، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس ، خانه ، همسر و فرزندان و مانند اینها.
بـنـابـرایـن اگـر کـسـى صـفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر ایـنـکـه قـصـد مـذمـت و عـیـبـجـوئى داشـتـه بـاشـد کـه در ایـن صـورت حـرام اسـت ، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ یا کوسه !
به این ترتیب ذکر عیوب پنهانى به هر قصد و نیتى که باشد غیبت و حرام است ، و ذکر عـیـوب آشـکـار اگـر بـه قـصـد مذمت باشد آن نیز حرام است ، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه .
ایـنـهـا هـمـه در صـورتـى است که این صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجـود نداشته باشد داخل در عنوان
(تهمت ) خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است .

ادامه مطلب ...

مردم‌ و فراز و نشیب‌ها

 

امام علی (ع) : فی‌ تَقَلُّب‌ِ الاَحْوال‌ِ عُلِم‌َ جَواهِرُ الرِّجال‌ِ (نهج‌البلاغه‌ ـ حکمت‌ 217)

در دگرگونی‌اوضاع‌ وشرایط‌ است‌ که‌گوهردرونی‌ مردمان‌ شناخته‌می‌شود.

 

شرایط‌ زندگی‌ و اوضاع‌ و احوال‌ِ اجتماعی‌ و خانوادگی‌ برای‌ هر فردی‌ امرثابت‌ و پایداری‌ نیست‌. شرایط‌ و موقعیت‌ اقتصادی‌، زمینه‌ها و امکانات‌زندگی‌، موقعیت‌ اجتماعی‌ و حیثیت‌ و آبروی‌ سیاسی‌ و شغلی‌، موقعیت‌ وجایگاه‌ خانوادگی‌ و... واقعیاتی‌ است‌ که‌ در زندگی‌ هر فردی‌ دچار دگرگونی‌می‌شود و در عین‌ حال‌ که‌ ممکن‌ است‌ برای‌ او امکانات‌ و موقعیت‌ بهتری‌ رافراهم‌ سازد، از طرفی‌ هم‌ ممکن‌ است‌ امکانات‌ و موقعیت‌هایی‌ را از انسان‌بگیرد. این‌ «واقعیت‌» که‌ به‌ پستی‌ و بلندی‌های‌ زندگی‌ یا فراز و نشیب‌ها تعبیرمی‌شود، از دیدگاه‌ بسیاری‌، «زندان‌» حرکت‌ انسان‌ است‌ و چارچوبی‌ است‌ که‌خودبخود مسیر و مشی‌ انسان‌ها را تغییر می‌دهد. برخی‌ اینگونه‌ گمان‌ می‌کنندکه‌ جبر تاریخ‌، جبر خانواده‌ و جبر جامعه‌ آنچنان‌ انسان‌ را دربرمی‌گیرد که‌گویا هر کسی‌ در محدودة‌ همین‌ جبرها است‌ که‌ زندگی‌ می‌کند و هرگزنمی‌تواند خود را از آن‌ برهاند و در سرنوشت‌ خویش‌، تاثیرگذاری‌ جدّی‌داشته‌ باشد!

ادامه مطلب ...

بهترین مسلمان

 در حدیثى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرمایند: (خَیْرَکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القرآنَ وَ عَلَّمَهُ) یعنى : (بهترین شما کسى است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران هم بیاموزد).در جاى دیگر رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید: (خدا عذاب نمى کند قلبى را که جاى قرآن باشد).خداى متعال قرآن را به عنوان شفاى آنچه در دلها و افکار است معرفى مى کند. اگر قرآن شفا باشد پس هرگز مریض نمى شود و هرگز مراجعه کننده به قرآن بدون بهبودى و درمان باز نمى گردد، بلکه قرآن به حقّ او را درمان مى کند، که درمان او همان فهم قرآن و پذیرفتن و عمل کردن به آن است . پس چون جهل یک بیمارى است ، در حریم قرآن جهل راه ندارد. اشتباه یک تاریکى است ، در محدوده قرآن اشتباه نیست . پس قرآن نور است و مایه شفا! قرآن علاوه بر اینکه ما را به فکر کردن در نشانه هاى قدرت خداوند و حقانیت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله معاد دعوت مى نماید نسبت به همه مسائل ما را راهنمائى مى کند.

رابطه‏ای میان گناهان و بلاها از نظر روایات

  در روایات اسلامی به طور گسترده دیده می‏شود، که حداقل بخش قابل ملاحظه‏ای از مصائبی که دامنگیر جوامع انسانی می‏شود جنبه مجازات و کیفر گناهان دارد، به عنوان نمونه:

 1ـ در حدیثی از امام صادق )ع( آمده است که فرمود " اِنَّ اللهَ تَعالی اِذا غَضِبَ عَلَی اُمَّةٍ، ثُمَّ لَمْ یُنْزِلْ بِها الْعَذابَ، اَغْلَی اَسْعارَها، وَ قَصَّرَ اَعْمارَها، وَ لَمْ تَرْبَحْ تُجّارُها، وَ لَمْ تُغْزَزْ اَنْهارُها، وَ لََمْ تُزَکَّ ثِمارُها، وَ سَلَّطَ عَلَیْها شِرارَها، وَ حَبَسَ عَلَیْها اَمْطارَها " )بحارالانوار (70/353  

هنگامی که خداوند بر قومی غضب کند و عذاب ) نابود کننده(  بر آنها نازل نسازد قیمتهای آنها را گران، و عمرهایشان را کوتاه می‏کند، تجارشان سود نمی‏برند، و نهرهایشان کم آب، و میوه‏هایشان نمو نمی‏کند، و خوب نمی‏شود، اشرارشان بر آنها مسلط می‏شوند، و باران حبس می‏گردد.

2 ـ در حدیث دیگری از امام علی بن موسی الرضا  (  می‏خوانیم "کُلَّما اَحْدَثََ الْعِبادُ مِنَ الذُّنُوْبِ ما لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُوْنَ اَحْدَثَ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما لمْ یَکُونُوا یَعْرِفُوْنَ"  بحارالانوار 70/354.

هر زمان بندگان گناهان تازه‏ای را ابداع کنند، خداوند بلاهای تازه و ناشناخته‏ای بر آنها مسلط می‏سازد .

3- در روایت دیگری از امام صادق)  ع ( می‏خوانیم "مَنْ یَمُوْتُ بِالذُّنُوْبِ اَکْثَرُ مِمَّنْ یَموُتُ بِالاجالِ وَ مَنْ یَعیشُ بِالْإِحْسانِ اَکْثَرُ مَمَّنْ یَعیشُ بِالْأَعْمارِ"بحارالانوار 70/354  

کسانی که بر اثر گناهاشان می‏میرند بیش از آنها هستند که با مرگ طبیعی از دنیا می‏روند! و کسانی که به خاطر نیکی کردن عمر طولانی می‏کنند بیش از آنها هستند که عمر طبیعی طولانی دارند.

دوری‌ از مواضع‌ تهمت‌

 

امام علی (ع) :  مَن‌ْ وَضَع‌َ نَفْسَه‌ُ مَواضِع‌َ التُّهَمَة‌ِ فَلا یَلوُمَن‌َّ مَن‌ْ اَساءَ بِه‌ِ الظَّن‌َّ. 

 (نهج‌البلاغه‌ ـحکمت‌159)

کسی‌ که‌ خود را در معرض‌ و در موارد تهمت‌ قرار دهد، نباید کسانی‌ راکه‌ به‌ او سوءظن‌ پیدا می‌کنند، سرزنش‌ کند.

 

در جامعه‌ اسلامی‌، رابطة‌ بین‌ اعضای‌ جامعه‌ بر خوش‌بینی‌ نسبت‌ به‌ یکدیگرو عدم‌ سوءظن‌ استوار است‌. گرچه‌ حکومت‌ و دستگاههای‌ مسوول‌ آن‌، درموارد خاصی‌ که‌ نظم‌ و امنیت‌ جامعه‌ بدان‌ بستگی‌ دارد در حدود شرع‌ و قانون‌،برای‌ پرس‌وجو از افرادی‌ که‌ مظنون‌ هستند مجاز می‌باشند، ولی‌ در بین‌ افرادجامعه‌ تجسّس‌، بدگمانی‌ و بدبینی‌ نسبت‌ به‌ هم‌ به‌ هیچوجه‌ جایز نیست‌. روایات‌زیادی‌ بر این‌ مطلب‌ تاکید دارند که‌: «کارهای‌ برادر مومن‌ خود را باید حمل‌ برصحّت‌ کنی‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ به‌ گمانه‌زنی‌ ناروا نپردازی‌.» اصل‌ِ اعتماد متقابل‌ وحمل‌ بر صحّت‌ کارهای‌ مومن‌ تا جایی‌ که‌ ممکن‌ است‌، حتی‌ در مواردی‌ که‌ظواهر امر، زمینه‌های‌ بدگمانی‌ را فراهم‌ سازد، یک‌ اصل‌ مهم‌ در روابط‌اجتماعی‌ است‌.

در کنار این‌ اصل‌، اصل‌ِ دیگری‌ هم‌ مطرح‌ است‌ و آن‌، «اجتناب‌ و پرهیز ازقرارگرفتن‌ در موضع‌ تهمت‌» است‌. واقع‌بینی‌ اسلام‌ و رهبران‌ الهی‌، موجب‌شده‌ که‌ به‌ این‌ اصل‌ توجه‌ داشته‌ باشند و در عین‌ حالی‌ که‌ اعضای‌ جامعه‌ را ازبدگمانی‌ و سوءظن‌ پرهیز دهند، از طرف‌ دیگر توصیه‌ کنند که‌ رفتارِ اعضای‌جامعه‌ بگونه‌ای‌ باشد که‌ زمینة‌ سوءظن‌ را از بین‌ ببرد. درست‌ است‌ که‌ دیگران‌نباید به‌ رفتار شما بدگمان‌ شوند و شما را مورد تهمت‌ قرار دهند، ولی‌ شما هم‌وظیفه‌ دارید که‌ برای‌ کمک‌ به‌ حفظ‌ سلامت‌ معنوی‌ جامعه‌ از کارهایی‌ که‌ زمینة‌بدبینی‌ و بدگمانی‌ دیگران‌ را فراهم‌ می‌سازد، خودداری‌ کنید.

ادامه مطلب ...

مرغ جان

مرغ جان را هر دو عالم آشیانی بیش نیست

حاصلم زین قرص زرین ، نیم نانی بیش نیست

ازنعیم روضه رضوان غرض دانی که چیست؟

وصل جانان،ورنه جنت بوستانی بیش نیست

گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار

باز می گویم سری برآستانی بیش نیست

آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام

کز وجودم این که می بینی نشانی بیش نیست

چند گویم هر نفس کآهم زگردون درگذشت

کآسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست

گفتمش چشمت به مستی خون جانم ریخت گفت

گر چه خون خوارست، آخر ناتوانی بیش نیست

گر به جان قانع شود در پایش افشانم روان

کآنچه در دستست، حالی نیم جانی بیش نیست

یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار

زآنکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست

خواجوی کرمانی

اطاعت‌ِ مخلوق‌ تا کجا؟

پاسخ‌ مثبت‌ و نامحدود به‌ غرایز حیوانی‌، تامین‌ رفاه‌ و خوشبختی‌دنیوی‌ و رسیدن‌ به‌ خواست‌ها و خوشی‌های‌ مادّی‌ که‌ در بسیاری‌ از انسان‌هاعالی‌ترین‌ هدف‌ قرار داده‌ می‌شود؛ و آنچه‌ در انسان‌ محوری‌ و انسان‌گرایی‌امروز به‌ عنوان‌ آرمان‌ بشریت‌ مطرح‌ می‌شود نتیجة‌ اشتباه‌ِ انسان‌ در شناخت‌ وتشخیص‌ خودِ اصیل‌ و خویشتن‌ حقیقی‌ِ خویش‌ است‌! این‌ نوع‌ خودگرایی‌ وخوددوستی‌ غلط‌ و نامطلوب‌ است‌، اما نه‌ به‌ این‌ دلیل‌ که‌ اساساً توجه‌ انسان‌ به‌خویشتن‌ و خود دوستی‌، ناپسند و ناصحیح‌ باشد، بلکه‌ به‌ این‌ دلیل‌ که‌ این‌خوددوستی‌ و خودخواهی‌ در حقیقت‌ دشمنی‌ با خویشتن‌ و غفلت‌ از خودِحقیقی‌ است‌! در این‌ نوع‌ خوددوستی‌ و خودخواهی‌، آنچه‌ که‌ باید ابزار ووسیلة‌ تامین‌ کمال‌ِ ابدی‌ و سعادت‌ حقیقی‌ باشد، هدف‌ گرفته‌ شده‌ و خودبخودهدف‌ اصلی‌ فراموش‌ شده‌ است‌! تاکید قرآن‌ کریم‌ بر توجه‌ به‌ خویشتن‌ وپرداختن‌ به‌ خود و هشدارهای‌ مکرّر رهبران‌ الهی‌ بر شناخت‌ خود و معرفت‌نفس‌، برای‌ همین‌ است‌ که‌ چنین‌ خبط‌ عظیم‌ و اشتباه‌ جبران‌ناپذیری‌ برای‌ انسان‌رخ‌ ندهد. خودخواهی‌، خوددوستی‌ و برای‌ خود تلاش‌ و کوشش‌ کردن‌ نه‌تنهابد نیست‌، که‌ مطلوب‌ است‌، اما کدام‌ «خود»؟! خود حقیقی‌ و خویشتن‌ راستین‌یا خودِ حیوانی‌ و مادّی‌؟!

از همین‌ جا این‌ نکته‌ بسیار مهم‌ باید برای‌ ما روشن‌ باشد که‌ «اسلام‌» وارزش‌ها و دستورات‌ الهی‌، هدفی‌ ندارد جز کمک‌ به‌ انسان‌ برای‌ پرداختن‌ به‌خود و تامین‌ سعادت‌ جاودان‌ خویش‌. تسلیم‌شدن‌ در برابر فرمان‌ها ودستورات‌ الهی‌ که‌ همانا جوهره‌ و روح‌ اسلام‌ است‌، جز برای‌ این‌ نیست‌ که‌انسان‌ بتواند راه‌ِ رساندن‌ خویشتن‌ به‌ کمال‌ را طی‌ کند.

ادامه مطلب ...

تجسّم‌ عمل‌

 

بر اساس‌ تطابق‌ عوالم‌ هستی‌ ، در بازگشت‌ انسان‌به‌سوی‌ خداوند، اوصاف‌، اعمال‌ و عقاید انسان‌ در عوالم‌ بعدی‌ متمثّل‌بوده‌ و تجسّم‌ دارد، حال‌ چه‌ این‌ صفت‌ یا عمل‌ یا عقیده‌ خوب‌ باشد چه‌بد، با توجه‌ به‌ حقیقت‌ تطابق‌ عوالم‌ وجود، هر چه‌ انسان‌ دارد از عالم‌ وعوالم‌ بالاست‌. یعنی‌، آدمی‌ هر چه‌ از اصل‌ وجود و خصوصیات‌وجودی‌، آثار اخلاقی‌ و روش‌ها دارد، صورت‌ نازله‌ای‌ است‌ از عوالم‌بالاتر. اگر صفت‌ خوبی‌ در ما محقق‌ باشد و ما به‌ آن‌ متصل‌ و متصف‌باشیم‌، این‌ صفت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ خصوصیت‌ از خصوصیات‌ وجودی‌ِ ماو به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ در روح‌ و برای‌ روح‌ ما، بر اساس‌ قاعده‌ کلی‌تطابق‌ عوالم‌ هستی‌، صورتی‌ در بالا دارد یعنی‌ در برزخ‌، در عالم‌تجرد و در عالم‌ اسما. البتّه‌ صفت‌ ما در اینجا، صفت‌ اینجایی‌ است‌ ودر عوالم‌ دیگر صورتی‌ بالاتر که‌ متناسب‌ با قوانین‌، احکام‌، آثار ومعیار آنهاست‌ ، پس‌ صورت‌ بالاتر صفت‌ هم‌ عین‌ صفت‌ اینجاست‌چون‌ باطن‌ آن‌ است‌ و هم‌ عین‌ اینجا نیست‌ چون‌ با صورتی‌ بالاتر ومتناسب‌ با قوانین‌ آن‌ عوالم‌ می‌باشد. مثلاً اگر کسی‌ صفت‌ سخاوت‌دارد، این‌ صفت‌ صورت‌ بالاتری‌ در برزخ‌ و صورت‌ برتری‌ در عالم‌تجرد و صورت‌ والاتر و بالاتری‌ در عالم‌ اسما دارد. همه‌ صورت‌هادر هر عالمی‌ سخاوت‌ است‌ ولی‌ سخاوتی‌ که‌ متناسب‌ با هر نظامی‌است‌. یا اگر صفت‌ زشت‌ و بدی‌ در کسی‌ باشد، این‌ صفت‌ در برزخ‌ وعوالم‌ پس‌ از آن‌ نیز وجود دارد ولی‌ با صورت‌هایی‌ که‌ متناسب‌ بااحکام‌، آثار و معیارهای‌ آن‌ نظام‌هاست‌.

باید توجه‌ داشت‌ که‌ صورت‌های‌ این‌ صفت‌، عمل‌، اخلاق‌ و عقیده‌خوب‌ یا بد با ما هست‌ و ما از آنها جدا نیستیم‌، یعنی‌، صورت‌های‌برزخی‌، تجردی‌ و اسمایی‌ اوصاف‌، اعمال‌، اخلاق‌ و عقاید در اینجانیز با ما هست‌ ولی‌ از ما محجوب‌ بوده‌ و در پشت‌ پرده‌ است‌. به‌عبارتی‌، در این‌ دنیا، صورت‌ دنیوی‌ آنها برای‌ من‌ مکشوف‌ است‌ وپس‌ از کنار رفتن‌ پرده‌ها و حجاب‌ها من‌ خود را با صورت‌های‌ برزخی‌آنها خواهم‌ دید و خواهم‌ یافت‌. هنگامی‌ که‌ روح‌ به‌ برزخ‌ می‌رود،یک‌ پرده‌ کنار رفته‌ و من‌ در باطن‌ اوّل‌ اعمال‌، اوصاف‌، عقاید و اخلاق‌خود قرار می‌گیرم‌ و در واقع‌ تازه‌ در عالم‌ باطنی‌ که‌ داشتم‌، قرارمی‌گیرم‌. مثلاً سخاوت‌ را من‌ در اینجا از پشت‌ حجاب‌ می‌یابم‌ ولی‌وقتی‌ از دنیا رفتم‌ و از خواب‌ غفلت‌ بیدار گشتم‌ و یک‌ پرده‌ و حجاب‌کنار زده‌ شد، آن‌ صفت‌ را بی‌حجاب‌ می‌بینم‌. یا فردی‌ که‌ صفت‌ بدخلقی‌ دارد، این‌ صفت‌ را در اینجا از پشت‌ پرده‌ می‌بیند، در این‌ دنیابدخلقی‌ بر او مسلط‌ است‌ و هر چه‌ می‌خواهد بدخلق‌ نباشد نمی‌شود،همه‌ وجود او تحت‌الشعاع‌ این‌ صفت‌ زشت‌ قرار می‌گیرد، طوری‌ که‌تمام‌ وجودش‌ تحت‌ سیطره‌ بد خلقی‌ و عصبیّت‌ قرار گرفته‌ و گویا اوهیچ‌ اختیاری‌ از خود ندارد. این‌ نگاه‌ دوری‌ به‌ واقعیت‌ این‌ صفت‌ است‌ولی‌ صورت‌های‌ بالاتری‌ در عوالم‌ دیگر دارد که‌ هم‌ اکنون‌ با ما هست‌ولی‌ در پشت‌ حجاب‌ و پرده‌ است‌ وقتی‌ پرده‌ کنار رفت‌، صورت‌ بدخلقی‌ به‌صورت‌ انواع‌ درنده‌ها بر ما عیان‌ می‌شود. مثلاً، مشاهده‌می‌کند سگی‌ مسلط‌ است‌، ماری‌ مسلط‌ است‌، عقرب‌ مسلط‌ است‌ و هرچه‌ به‌ عوالم‌ بالاتر منتقل‌ شویم‌ و پرده‌ها کنار برود، صورت‌های‌ بالاترو کامل‌تر این‌ اعمال‌،عقاید، اوصاف‌ و اخلاق‌ برای‌ ما متمثّل‌ و ظاهرخواهد گشت‌ و آنها را مشاهده‌ کرده‌ و خود را با آنها می‌یابیم‌.

دعای عابد

عابدى ، در دعاى خویش ، چنین مى گفت : خدایا! مرا به آتش انداز! که چون منى ، جراءت آن ندارد که از تو بهشت خواهد .

پ ن – امروز کشف کردم  که علت سووال ملایک  از خدا وند  مبنی بر فساد آدمی در زمین . آگاهی آنان به خاصیت  مواد ، زمین وفساد پزیری ان بوده است !!!

رابطه‌ با خدا و مردم‌

 امام علی (ع) : مَن‌ْ اَصْلَح‌َ ما بَیْنَه‌ُ وَبَیْن‌َ اللّه‌ِ اَصْلَح‌َ اللّه‌ُ ما بَیْنَه‌ُ وَبَیْن‌َ النّاس‌ِ  (نهج‌البلاغه‌ ـ حکمت‌89)

کسی‌ که‌ آنچه‌ را بین‌ او و خدا است‌ اصلاح‌ کند، خداوند آنچه‌ را بین‌ اوو مردم‌ است‌ اصلاح‌ می‌کند.

 

یکی‌ از خصوصیات‌ «انسان‌» زندگی‌ اجتماعی‌ است‌ و لازمه‌ زندگی‌اجتماعی‌، روابط‌ گوناگونی‌ است‌ که‌ بین‌ یک‌ فرد از جامعه‌ با گروه‌ها، اقشار،طبقات‌، اصناف‌ و افراد دیگر جامعه‌ برقرار می‌شود. یک‌ فرد معمولاً انواع‌ارتباط‌ را با افراد گوناگونی‌ به‌ حسب‌ نوع‌ نسبتی‌ که‌ با آنان‌ دارد، برقرار می‌کند.ارتباطات‌ صنفی‌، سیاسی‌، اداری‌، شغلی‌، قومی‌، ملّی‌، خانوادگی‌، رفاقتی‌،جهانی‌، دینی‌، فرهنگی‌، اقتصادی‌، روحی‌ و معنوی‌، اخلاقی‌ و...، انواع‌ واقسام‌ِ ارتباطاتی‌ است‌ که‌ بین‌ هر فردی‌ با افراد بسیاری‌ از سایر انسان‌ها برقرارمی‌گردد و هر کدام‌ از این‌ ارتباطات‌، به‌ حسب‌ِ شخص‌ یا اشخاص‌ِ طرف‌ِ رابطه‌،وظایف‌، انتظارات‌ و نقش‌های‌ گوناگون‌ را برای‌ وی‌، ضرورتاً ایجاب‌ می‌کند.

اگر افرادی‌ را که‌ با آنان‌ ارتباط‌ دارید و انواع‌ و اقسام‌ وظایفی‌ را که‌ درقبال‌ آنان‌ احساس‌ می‌کنید و متقابلاً انتظارات‌ خود را از آنان‌ و توقعات‌ِ بجا یانابجای‌ آنان‌ را از خود، فهرست‌ کنید، متوجه‌ خواهید شد که‌ هر فردی‌ در چه‌شبکة‌ ارتباطی‌ گسترده‌ و پیچیده‌ای‌ ـ خواه‌ناخواه‌ و به‌ ناچار ـ قرار دارد و بایدآن‌ را تنظیم‌ کند. ایجاد تعادل‌ و تنظیم‌ این‌ شبکة‌ ارتباطی‌، بگونه‌ای‌ که‌ انسان‌ رادچار سردرگمی‌، تعارض‌ و تضاد نسازد و «خود انسان‌» را در این‌ مجموعة‌ارتباطات‌ِ متقابل‌ و پیچیده‌، از خود غافل‌ نکند و سعادت‌ ابدی‌ و کمال‌ِ نهایی‌او را به‌ دست‌ غفلت‌ و فراموشی‌ نسپارد، کاری‌ بسیار مشکل‌ و مهم‌ و در عین‌حال‌ سرنوشت‌ساز است‌.

ادامه مطلب ...

مـؤ مـن دراجتماع

زنـدگـى سـالم اجـتـماعى آن است که افراد، قوانین و حقوق یکدیگر را محترم شمرند، عدالت را امرى مقدس بدانند و به یکدیگر مهر ورزند و این همه ، تنها در سایه ایمان بدست مى آید.
مـؤ مـن ، هـمـیشه خود را در محضر خدا و خدا را بر زوایاى دلش آگاه مى داند و حاضر است در راه خـدا بـراى مـردم و جـامـعـه اش ‍ از مال و جان خویش بگذرد زیرا خود را در تجارتى پرسود با خدایش مى داند.   
ولى انـسـان مـادى نـگـر حـاضر است براى رسیدن به منافعش به هرکارى دست زند و شهرها و خـانـه هـا را ویـران کـرده و صـدهـا هـزارتن را به خاک و خون بکشد. زیرا حساب و کتابى نمى شـنـاسـد، بـه وجـود نـاظـر و مراقب بر اعمال ، پاداش دهنده و کیفر کننده انسان اعتقادى ندارد. او قـانـون را تـا وقـتـى اجـرا مى کند که منافعش را تاءمین کند یا اینکه ماءمور و پلیس را بر کار خویش ‍ حاضر و ناظر ببیند.

ساعتی برتر از 70 سال عبادت

شاید شما هم تا بحال بارها آن حدیث معروف که " یک ساعت فکر بهتر از هفتاد سال عبادت است" را شنیده باشید. افراد همانگونه که ظاهر و شغل های شان متفاوتند، سطح علمی و عمل های شون نیز متفاوت می باشند . بنا براین ؛ تفکر یک ساعته یک دکتر برای چگونگی انجام بهتر خدمت به نیازمندان و با یک ساعت فکر یک جوان برای دوری از گناه و برنامه ریزی برای آینده بهتر  و همچنان یک تاجر ویک کاسب برای سود بیشتر وارزان فروشی و یک استاد دانشگاه برای تربیت بهتر دانشجو و ... باهم خیلی متفاوت وهر کدام به اندازه ظرفیت شان پاداش خواهند داشت. برای برخی افراد هم فکر در باره مخلوقات و اینکه آدمی برای چه خلق شده و چه در پیش دارد، مورد نظر است.

دردل موجها

پـیـروزى و شـکـست در نظر مؤ من تنها جنبه ظاهرى ندارد، بلکه آن را در رابطه با مسؤ ولیتى کـه بر دوش دارد مى بیند. از این دید شکست یعنى کوتاهى در انجام وظیفه و پیروزى به معناى توفیق در انجام وظیفه است .
مـؤ مـن در مـیـان غـوغـاى زنـدگـى و کـشـمـکشهاى اجتماعى در پى جلب رضاى خداست . او به دنیا خـوشـبـین است چون آن را جلوه اى از اراده خدا مى داند و به زندگى دلخوش است چون پیشامدها و مـشکلات را تقدیر الهى دانسته و خود را در معرض ‍ امتحان مى بیند و با این دید هرگز یاءس و اضطراب به دل راه نمى دهد.
ایـن رضـا و تـسـلیـم ، هـمـراه بـا تـلاش و کـوشـش و بـا تـوکـل بـه خدا، به زندگى او شیرینى خاصى مى بخشد و قدرت و توان مقابله با مشکلات و ناملایمات را در او افزون مى کند.

عمر به بى حاصلى گذشت

اى همبازى اطفال ! اى سرگرم به قیل و قال ! اى اسیر اصطبل و علف ! اى دور از سعادت و شرف ! اى محبوس در آتش هوى ! اى محروم از جنت لقاء! عمر به بى حاصلى و بوالهوسى گذشت ، چه شود که به خود آیى و ببینى چه کسى !  

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو بر نیامد آن گه گله کن

معیار تشخیص خیر

مؤمین در فکر خیر است؛ نه لذت حسی و سود دنیایی . البته این خیر گاهی  لذیذ و نافع و گاهی تلخ وزیانبار است.  در قران کریم آمده است که  باید معیار کار ها ، خیر باشد و لذت وسود ظاهری نباشد " عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" *  چه بسا شما چیزی را دوست دارید ، از این جهت که  به ذائقه  شما گوارا است  یا به منافع مادی شما لطمه ای وارد نمی کند، بلکه اثر مثبتی هم نسبت به آن دارد. ولی در حقیقت آن چیز به حال شما ضرر دارد و خیر نیست.

*سوره بقره 216